۱۳۹۰/۲/۱



سخنرانی در کنفرانس مسئولین کمیته ها ی حزبی استان

ژانویه ١٩٥٧ –  بخشهائی از سخنرانی ٢٧ ژانویه (منتخب آثارجلد ٥  ص ٢٢٢-  ٢٢٥)

           بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب فکری رقابت کند. این سیاست پس از طرد دارو دسته ضد انقلابی هوفن مطرح شد و من فکر میکنم همچنان سیاستی صحیح است چه با دیالکتیک تطابق دارد. لنین درباره دیالکتیک گفت: " بطورخلاصه دیاکتیک را میتوان دکترین وحدت اضداد نامید. این کنه دیالکتیک است ولی هنوز به توضیح و تکامل احتیاج دارد"(١) وظیفه ماست که این دکترین را توضیح و تکامل دهیم. باید آنرا توضیح دهیم و تا کنون دراین زمینه اقدام کمی کرده ایم. وباید آنرا تکامل بخشید با تجارب غنی ما درانقلاب، باید این دکترین را تکامل دهیم. لنین همچنین گفت: " وحدت (تطابق، همگونی ، تساوی عمل ) اضداد مشروط ، موقتی ، گذرا ، و نسبی است. مبارزه اضداد دافع یکدیگر مطلق است ، همانطور که تکامل و حرکت مطلق است. " (٢) با حرکت از این مفهوم ، ما سیاست بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب فکری رقابت کند را به پیش گذاردیم .
          حقیقت درمقابله با کذب قرار داشته و درمبارزه با آن رشد میکند. زیبا درمقابله با زشت قرارداشته و در مبارزه با آن رشد میکند. درمورد خوب و بد هم همبنطور، یعنی اعمال خوب وافراد خوب و بد درمقابله با اعمال بد و افراد بد قرارداشته و درمبارزه با آنها رشد میکنند. به طور خلاصه ، گلهای خوشبو درمقابله با گیاهان سمی قرار داشته و در مبارزه با آنها رشد میکنند. این سیاست خطرناکی است که مردم را از تماس با کذب ، زشت ، متخاصم ، از تماس با ایده آلیسم و متافیزیک و مزخرفات کنفسیوس ، لائوزی و چانکایشک بازداریم. چنین کاری موجب فساد فکری ، مغزهای یک خطی ، و عدم آمادگی برای مقابله با دنیا و هماوردی با آن خواهد شد.
          در فلسفه، ماتریالیسم و ایده آلیسم یک وحدت اضداد را تشکیل داده و با یکدیگر مبارزه میکنند. مسئله در مورد یک جفت دیگر اضداد، دیاکتیک و متافیزیک همچنین است . به هنگام صحبت برسرفلسفه نمیتوان این دو جفت اضداد را از یاد برد. حال دراتحاد شوروی دیگر هیچکاری با این "جفت " ها ندارند بلکه " فرد" را گرفته اند و مدعی اند که در آنجا فقط گلهای خوشبو میروید نه گیاهان سمی ، آنها وجود ایده آلیسم و متافیزیک را در یک کشور سوسیالیستی نفی میکنند. درواقعیت امرایده آلیسم ، متافیزیک و گیاهان سمی درهر کشوری یافت میشوند. دراتحاد شوروی بسیاری از گیاهان سمی تحت عنوان گلهای خوشبو ظاهر میشوند و بسیاری اظهارات مزخرف برچسب ماتریالیسم و رئالیسم سوسیالیستی دارند. ما علناً میان ماتریالیسم و آیده آلیسم ، میان دیالکتیک و متافیزیک ، و میان گلهای خوشبو و گیاهان سمی را برسمیت میشناسیم ، این مبارزه برای همیشه ادامه یافته و در هر مرحله گامی بجلو بر میدارد.
          اگر شما رفقا ی اینجا ماتریالیسم و دیالکتیک را میدانید، میخواهم بشما نصیحت کنم که دانش خود را با مقداری مطالعه درمورد ضد آنها ، یعنی ایده آلیسم و متافیزیک ، کامل کنید. شما باید آثارکانت ، هگل و کنفسیوس و چانکایشک را که آثار منفی هستند ، بخوانید ، اگر شما چیزی درمورد ایده آلیسم و متافیزیک ندانید، اگرهیچگاه مبارزه ای علیه آن انجام ندهید ، ماتریالیسم ودیاکتیک شما محکم نخواهد بود ، کمبود برخی از اعضای حزب ما و روشنفکران دقیقاً در آنستکه در مورد مطالب منفی کم میدانند. آنها با خواندن چند کتاب مارکس آنچه را که در آن کتابهاست تکرار میکنند و نسبتاً خسته کننده میشوند. سخنرانیها و مقالات آنان قانع کننده نیست. اگر شما مطلب منفی را مطالعه نکنید قادر به رد آنها نخواهید بود، نه مارکس ، و نه انگلس و نه لنین هیچ یک چنین نبودند.آنها کوششهای فراوانی میکردند تا انواع مطالب را چه معاصر و چه گذشته مطالعه کنند و بیکدیگر افراد هم آموختند که چنین کنند. سه جزء مرکب مارکسیسم در جریان مطالعه و مبارزه ی آنان با پدیده های بورژوازی بوجود آمد، پدیده هائی مانند فلسفه کلاسیک آلمانی ، اقتصادسیاسی کلاسیک انگلیسی و سوسیالیسم تخیلی فرانسوی ، در این رابطه استالین به اندازه آنها خوب نبود. بطورمثال ، درزمان او فلاسفه کلاسیک ایده آلیستی آلمان بعنوان عکس العمل اشرافیت آلمان درمقابل انقلاب فرانسه توصیف میشد. این نتیجه گیری فلسفه کلاسیک ایده آلیستی آلمان را کاملاً نفی میکند. استالین علوم نظامی آلمان را نفی میکردو آنرا دیگر مفید ندانسته و معتقد بود کتابهای کلاوس ویتز(٣) را بخاطراینکه آلمانها شکست خورده اند دیگر نباید مطالعه کرد.
          استالین مقدارزیادی متافیزیک درخود داشت و بمردم آموخت که از متافیزیک پیروی کنند. استالین در " تاریخ مختصر حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی " میگوید که دیاکتیک مارکسیستی چهارخصوصیت اساسی دارد. بعنوان اولین خصوصیت ، وی از پیوستگی میان اشیاء و پدیده ها بدون هیچ دلیلی صحبت میکند ، انگارکه اشیاء و پدیده ها بدون هیچ دلیلی به یکدیگر متقابلاً پیوسته اند. پس چه چیزهائی بهم پیوسته اند ؟ هیچ مگردو جنبه متضاد یک شیئی یا پدیده که متقابلاً بیکدیگر پیوسته اند. هرشیئی دو جانب متضاد دارد، او به عنوان خصوصیت چهارم درباره تضاد درونی اشیاء و پدیده ها و درباره مبارزه ضدین صحبت میکند بدون اینکه ازوحدت آنها سخنی بگوید. طبق قانون اساسی دیالکتیک ، یعنی وحدت اضداد ، میان اضداد درعین مبارزه وحدت وجود دارد که هردو هم متقابلاً مجزا از یکدیگر موجودند و هم درعین حال متقابلاً بیکدیگر پیوسته اند و تحت شرایط معین بیکدیگر تبدیل میشوند.
          نقطه نظراستالین همچنین درزیر واژه "همگونی" در" فرهنگ مختصر لغات فلسفی " چاپ چهارم تالیف شده دراتحادشوروی منعکس شده است.دراین کتاب گفته میشود : " همگونی نمیتواند میان جنگ و صلح ، میان بورژوازی و پرولتاریا ، میان زندگی و مرگ و سایر چنین پدیده هائی وجود داشته باشد زیرا آنها پدیده های اساساً متضاد با یکدیگر بوده و متقابلاً مجزا از یکدیگرند." به سخنی دیگرمیان این پدیده های اساساً متضاد با یکدیگر همگونی بمعنای مارکسیستی وجود ندارد؛ بلکه آنها فقط مجزا از یکدیگر وجود داشته و متقابلاً با یکدیگر پیوسته نیستند و نمیتوانند تحت شرایط معین خود را بیکدیگر تبدیل کنند . این تفسیر کاملا نا درست است.
          از نظر آنها جنگ جنگ است و صلح صلح ؛ این دو مجزا از هم وجود داشته و کاملاً بدون پیوستگی هستند و جنگ نمیتواند به صلح و صلح نمیتواند به جنگ تبدیل شود . لنین از کلاوس ویتز نقل قول می آورد که " جنگ ادامه سیاست بوسایل دیگر است " (٤) مبارزه در زمان صلح سیاست است . و جنگ هم همینطور. اگر چه در آن از برخی از وسایل مخصوص استفاده میشود، جنگ و صلح متقابلاً جدا ازهم وجود دارند و بیکدیگر پیوسته اند و میتوانند تحت شرایط معین خود را بدیگری تبدیل کنند. اگر زمان صلح ، جنگ درحال تدارک نباشد پس چگونه ممکن است به یکباره برپا شود؟ اگر در زمان جنگ ، صلح در حال پیدایش نباشد چطور می تواند بیکباره برقرار گردد؟
          اگر زندگی و مرگ نمیتوانند بیکدیگر تبدیل شوند پس لطفاً بگوئید جانداران چگونه به وجود آمدند؟ درابتدا فقط ماده ی بیجان درکره زمین وجود داشت و جانداران تا مدتها بعد بوجود نیامدند ، یعنی تا زمانیکه بالاخره از ماده بیجان یعنی مرده ، به زنده تبدیل شدند. هر ماده زنده ای یک جربان تحول و دگرگونی را طی میکند: رشد میکند، تولید مثل میکند واز بین میرود. در جریان زندگی ، مرگ و زندگی درگیر یک مبارزه دائمی هستند و مدام در حال تبدیل به یکدیگر میباشند.
          اگر بورژوازی و پرولتاریا نمیتوانند به یکدیگر تبدیل شوند ، پس چطور پرولتاریا از طریق انقلاب حاکم میشود و بورژوازی محکوم؟بطورمثال ، ما درتضاد کامل و مستقیم با گومیندان چانکایشک قرارداشتیم . درنتیجه مبارزه متقابل ودفع متقابل دو جانب متضاد، تغییری درموقعیت ما و آنها بوقوع پیوست ، یعنی ، آنها از حاکم به محکوم تبدیل شدند و ما از محکوم به حاکم . آن کسانیکه به تایوان گریختند تنها یک دهم گومیندان بودند، و آنکسانی که در سرزمین چین اصلی باقیماندند نه دهم را تشکیل میداند . ما مشغول نوسازی این دستۀ اخیر هستیم . این یک مورد وحدت اضداد تحت شرایط نوین است. و اما یکدهمی که به تایوان رفته اند ، مناسبات ما با آنها هنوز وحدت اضداد است و آنها نیز از طریق مبارزه دگرگون میشوند.
استالین نتوانست ارتباط میان مبارزه و اضداد و وحدت را ببیند. برخی افراد در اتحاد شوروی آنقدر متافیزیکی و درافکار خود خشک هستند که فکر میکنند هر شیئی یا پدیده یا باید این باشد یا آن و نمیتواند وحدت اضداد را درک کنند. از این رو ، اشتباهات سیاسی بوقوع می پیوندد. ما ازمفهوم وحدت اضداد پیروی میکنیم و سیاست بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب قکری رقابت کند را در پیش میگیریم . هر زمان که گلهای خوشبو در حال شگفتن اند مواجه بودن با رشد گیاهان سمی اجتناب پذیر است . این امرموردی برای ترس ندارد  تحت شرایط معین حتی می تواند به امر مفید تبدیل شود.
          پیش آمدن یرخی ازپدیده ها در زمان معین اجتناب پذیرند. و پس از رخ دادشان راهی برای مقابله با آنها پیدا خواهد شد . یطور مثال در گذشته کنترل سختی بر مجموعه تاتر اعمال میشد و این یا آن نمایشنامه ممنوع میگردید. همانکه ممنوعیت برداشته شد ، نمایشنامه های مختلفی در باره اشباح و شیاطین بروی پرده آمد.مانند " داستان حومه رود سیاه جادو شده "  و " کیفرخدای رعد" ، درباره ای این پدیده چه فکرمیکنید؟ من فکر میکنم ظهوراین پدیده ها همگی خوبند. بسیاری افراد هیچگاه اشباح و شیاطین را برصحنه ندیده اند. وقتیکه این تصاویر زشت را می بیند آنوقت درک میکنند که چیزهای بدی به نمایش درآمده که نمیبایست بنمایش درآیند. سپس این نمایشات مورد استفاده قرار میگیرند. تغییر پیدا میکنند یا ممنوع میشوند . عده ای میگویند برخی از اپراهای محلی چنان بد هستند که حتی مردم محلی هم آنها را تقبیح می کنند. بنظر من بد نیست که تعدادی از آنها را به نمایش گذاشت.بگذار پراتیک نشان بدهد که آیا دوام میاورند یا نه و چه جمعیتی را بخودجلب میکنند بنابراین عجله ای درممنوع کردن آنها نداشته باشید.
١- و،ای ، لنین " خلاصه ای از "علم منطق " هگل "
٢- و،ای ، لنین " در باره مسئله دیالکتیک "
٣- کارل فون کلاوس ویتز (١٨٣١ - ١٧٨٠) عالم نظامی بورژوائی مشهور آلمانی است . از اثرات مهم او " درباره جنگ است " برای نظر استالین در باره کلاوس ویتز رجوع کنید به " نامه در جواب رفیق رازین"
٤- و،ای ، لنین " جنگ و انقلاب "

۱۳۹۰/۱/۱۸

درباره بعضی از مسایل مربوط به شیوه های رهبری(١ ژوئن ١٩٤٣ )


درباره بعضی از مسایل مربوط به شیوه های رهبری(١ ژوئن ١٩٤٣ )
 
‏١- ما کمونیستها درهرکاری که انجام می دهیم ، باید ازاین دوشیوه استفاده کنیم : یکی پیوند دادن عام باخاص و دیگری پیوند دادن رهبری با توده ها .
٢- دراقدام به هرکاری بدون یک دعوت عام و همگانی نمی ‏توان توده های وسیع مردم را برای عمل  بسیج کرد. ولی اگرافرادی که درمقامهای رهبری نشسته اند، کارخود را فقط به دعوتهای همگانی محدود کنند، یعنی اگرخود را شخصاً در بعضی از سازمانها بطورمشخص و عمیق با کاری که بدان  دعوت کرده اند مشغول  نسازند، دریک نقطه معین شکافی باز نکنند، تجربه نیاندوزند وازاین تجربیات برای هدایت سایر واحدها استفاده نکنند، هیچ امکانی برای آزمودن صحت دعوت همگانی و یا غنی ساختن آن نخواهند یافت. ازاین رو خطر پاسخ ندادن به این دعوت همگانی خواهد رفت. فی المثل در‏جریان جنبش اصلاح سبک کار در سال ‏١٩٤٢، ‏در جائی که دعوت همگانی با رهنمودهای مشخص و ویژه همراه بود ، موفقیت حاصل شد و در جائی که از این شیوه عدول شده بود ، ‏موفقیتی به دست نیامد در جنبش اصلاح سبک کار در سال ١٩٤٣ هر بوروی کمیته مرکزی یا هر شعبه ای از آن و هرکمیته حزبی منطقه ای یا ولایتی (١) ، ‏باید به منظور تجربه اندوزی علاوه بردعوتهای همگانی (برنامه سالیانه برای اصلاح سبک کار) ، ‏دو یا سه واحد (ولی نه زیادتر) ازارگان خود و ازارگانهای دیگر آموزشگاهها و یا واحدهای ارتش را که در نزدیکی محل خود واقعند اننخاب کند ، ‏این واحدها را مورد مطالعه دقیق قراردهد ، ‏از جریان رشد جنبش اصلاح سبک کار در آن واحدها و همچنین از سابقه سیاسی ، ‏خصوصیات ایدئولوژیک ، ‏شدت علاقه به مطالعه و نقاط مثبت ومنفی کار بعضی (بازلازم نیست زیاد باشد) از کادرهای تیپیک اطلاع دقیق به دست آورد؛ علاوه براین ، باید مسئولین این واحدها را جهت یافتن راه حل مشخص مسائل عملی واحدهای خود شخصاً راهنمائی کند. هرارگان ، آموزشگاه و واحد ارتش از واحد های تابع تشکیل می شود؛ رهبران این ارگانها ، آموزشگاه ها و واحدهای ارتشی نیز باید نسبت به واحدهای تابع خود طبق اصول فوق الذکرعمل کنند. این شیوه ایست که رهبران بدان وسیله امر رهبری و آموزش را با هم پیوند می دهند. هیچ یک از کادرهای رهبری بدون اینکه از تک تک افراد و از وقایع ویژه ای که در واحدهای تابع خود روی می دهد، تجربه مشخص بگیرد، صلاحیت هدایت عمومی کلیه واحدهای خود را نخواهد داشت. این شیوه باید بطور وسیح عمومیت بیابد تا اینکه کادرهای رهبری مدارج مختلف طرز استفاده از آن را بیاموزند.
 ٣- تجربیات جنبثن اصلا ح سبک کار در سال ١٩٤٢ همچنین ثابت می کند که بخاطر کامیابی جنبش  باید در جریان جنبش درهرواحد، یک گروه رهبری مرکب از تعداد قلیلی از فعالین به گرد رهبری عمده بمثابه هسته  آن  گروه تشکیل  شود و با توده هایی که در جنبش شرکت دارند  پیوند نزدیک بیابد. هر قدرهم که گروه رهبری فعال  باشد، در صورتی که فعالیتش  با فعالیت توده ها نیامیزد، به جز تلاش بی ثمرعده ای معدود چیز دیگری نخواهد بود. از سوی دیگر اگر توده های وسیع به تنهائی بدون داشتن گروه رهبری نیرومند ی که بتواند فعالیتشان رابطور مناسب سازمان دهد، دست به فعالیت زنند ، چنین فعالعیتی نمی تواند مدتی طولانی دوام آورد و نه می تواند در یک سمت صحیح پیش رود و یا به یک سطح عالی ارتقاء یابد. توده ها بطور کلی در همه جا از سه قسمت تشکیل می شوند: بخش نسبتاً فعال ، بخش میانه رو و بخش نسبتاً عقب مانده. بدین جهت رهبران باید با مهارت عناصر قلیل فعال را به گرد رهبری متحد گردانند و با تکیه به آنها آگاهی سیاسی عناصر میانه رو را بالا برند و عناصر عقب مانده را به سوی خود جلب نمایند. گروه رهبری ایکه واقعاً متحد گشته و با توده ها پیوند یافته است ، فقط بطور تدریجی در پروسه مبارزه توده ای ، نه جدا از آن ، می تواند تشکلیل یابد. درپروسه یک مبارزه بزرگ ، ترکیب گروه رهبری دربسیاری از موارد نباید و نمی تواند در سراسر مرحله اول ، وسط و مرحله آخر کاملاً بلاتغییر بماند؛ فعالینی که درجریان مبارزه رشد می کنند ، باید دائماً برای تعویض آن اعضای اولیه رهبری که درمقایسه با آنها شایستگی کمتری دارند و یا انحطاط یافته اند ، بالا برده شوند. یکی ازعلل اساسی اینکه چرا کار بسیاری از محلها و ارگانها نمی توانند به پیش رود ، فقدان یک گروه رهبری است که متحد گشته و با توده ها پیوند یافته باشد و دائماً سلامت خود را حفظ کرده باشد. برای اداره یک آموزشگاه صد نفری احتیاج به یک گروه رهبری مرکب از چند نفر یا بیش از ده نفر است که طبق ‏وضعت موجود تشکیل شده باشد ( نه اینکه بطورمصنوعی سرهم بندی شده باشد) وفعالترین ، درستکارترین و باهوش ترین آموزگاران ، کارمندان و دانشجویان  را دربرگیرد، درغیر این صورت این آموزشگاه مطمئنا به خوبی اداره نخواهد شد. ما باید درهرارگان ، آموزشگاه، واحد ارتشی، کارخانه یا دهکده - چه بزرگ و چه کوچک - نهمین شرط از دوازدهمین شرطی را که استالین برای بلشویکی کردن حزب قایل شده است ، یعنی درباره استقرار یک هسته رهبری (٢) به مرحله اجرا درآوریم. معیار سنجش یک چنین گروه رهبری باید چهارمعیاری باشد که دیمیتروف د‏ربحث خود راجح به سیاست کادرها برشمرده است : فداکاری کامل ، تماس نزدیک با توده ها، توانایی در انجام کارها بطور مستقل و رعایت انضباط (٣). در تمام موارد چه دراجرای وظایف مرکزی - جنگ ، کارتولیدی ، آموزش (ومنجمله اصلا ح سبک کار) - و چه د‏ر نظارت برکار، در بررسی سابقه کادرها و یا در فعالیتها ی دیگر، باید علاوه بر پیوند دادن دعوت همگانی با رهنمودهای مشخص ، شیوه درآمیختن گروه رهبری با توده ها را نیز بکار برد .
٤- در تمام کارهای عملی حزب ما، رهبری راستین باید طبق اصل  «از توده ها، به توده ها » عمل کند. بدین معنی که ‏نظرات توده ها را (نظرات پراکنده وغیرمنظم) باید جمع کرد وآنها را به شکلی فشرده درآورد (آنها را از طریق بررسی به صورت فشرده و منظم درآورد) ، ‏سپس به میان توده ها رفت و این نظرات را تبلیغ و تشریح کرد تا توده ها آنها را از خود بدانند ، پیگیرانه دنبال کنند ، ‏به عمل درآورند و صحت این ‏نظرات را درچنین عملی بیازمایند. سپس باید باردیگرنظرات توده ها را به صورت فشرده ای درآورد ودوباره به میان توده ‏ها رفت تا آنکه این نظرات بتوا نند پیگیرانه تحقق یابند. بدینسان مکرردرمکرراین پروسه دریک حرکت مارپبچی تا بی نهایت ادامه می یابد وهربار نظرات صحیح تر ، ‏زنده تر و غنی تر می گردند، چنین است تئوری مارکسیستی شناخت.
٥- اندیشه برقراری رابطه درست بین گروه رهبری و توده های وسیع در یک سازمان و یا در یک مبارزه ، ‏این اندیشه که نظرات صحیح رهبری فقط می تواند طبق اصل «‏ازتوده ها ، ‏به توده ها » حاصل شود و باز این اندیشه که دعوت همگانی هنگامی که نظرات رهبری بخواهد به مرحله عمل درآید ، ‏باید با رهنمودهای مشخص پیوند یابد ، ‏تمام این اندیشه ها باید برای اصلا ح نظرات نادرست کادرها در مورد این مسائل در جریان جنبش کنونی اصلاح سبک  کار درهمه جا تبلیغ شود. بسیاری از رفقا برای گرد هم آیی فعالین بخاطرتشکیل یک هسته رهبری اهمیتی قائل نیستند و یا در این کار ورزیدگی ندارند؛ آنها اهمیت پیوند نزدیک این هسته رهبری را با توده های وسیع درک نمی کنند و یا در اینکارمهارتی ندارند؛ ازاین روست که رهبری دچار بوروکراتیسم می شود وازتوده ها جدا می گردد. بسیاری از رفقا اهمیت جمع بندی تجا رب مبارزه توده ای را نمی فهمند و یا دراینکارورزیدگی ندارند، ولی بعکس فکرمی کنند که خود خیلی زرنگ هستند وعلاقه زیادی به اظهارنظرات سوبژکتیویستی خویش نشان می دهند وبدین ترتیب نظراتشان پوچ و توخالی می شود وازواقعیت به دورمی افتند. بسیاری ازرفقا دراجرای وظایف فقط به دعوت همگانی اکتفا    می کنند واهمیت این را نمی فهمند و یا بلد نیستند که بلافاصله پس از دعوت همگانی باید رهنمودهای مشخص و ویژه هم بدهند ؛ بدین جهت دعوتشان بر روی لب و یا برروی کاغذ و یا در سالن کنفرانس باقی می ماند و امر رهبری آنها دچاربوروکراتیسم می گردد. در جنبش کنونی اصلاح سبک کار باید این نقایص برطرف گردد و در آموزش خود، در نظارت برکادرها ودربررسی سابقه کادرها شیوه های درآمیختن رهبری باتوده ها و پیوند عام وخاص فرا گرفته گردد و درتمام کارهای آینده بکار برده شود.
٦- نظرات تودهها را جمع کردن و به شکلی فشرده ‏درآوردن ، ‏سپس به میان توده ها رفتن و به این نظرات بطور پیگیر تحقق بخشیدن وازاین طریق نظرات صحیح رهبری را شکل دادن - چنین است اسلوب اساسی رهبری در پروسه تمرکز نظرات و اجرای پیگیرآنها باید از شیوه ‏پیوند دعوت همگانی با رهنمودهای مشخص استفاده  ‏شود؛ این بخش لاینفکی از اسلوب اساسی رهبری است. باید نظرات عمومی (دعوت همگانی) مستخرجه از رهنمودهای مشخص‏‏ را که درموارد مختلف داد ه ‏می شود ، ‏فرمول بندی کرد و آنها را در واحدهای مختلف مورد آزمایش قرارداد (نه فقط باید درمورد خود چنین عمل کرد بلکه باید آن را به دیگران نیز توصیه نمود)؛ سپس تجارب نوین را به صورت فشرد ه درآورد (جمع بندی کرد) و از آن برای راهنمایی عمومی توده‏ها رهنمودهای جدیدی بیرون کشید. رفقا باید در جنبش کنونی اصلاح سبک کاروهمچنین درهرکاردیگری چنین عمل کنند. دراستفاده ، ‏ازچنین اسلوبی هرچه ورزیدگی و مهارت بیشترباشد ، ‏کاررهبری بهتر می شود.
٧- وقتی که وظیفه ای به یک واحد تابع (چه درمورد جنگ انقلابی ، ‏کارتولیدی یا تربیتی، و چه درمورد جنبش اصلاح سبک کار ، ‏نظارت برکار و یا بررسی سابقه کادرها ؛ و چه درمورد کار تبلیغاتی ، ‏کارسازمانی ، ‏کار ضد جاسوسی و یا کارهای دیگر) ارجاع می شود ، ‏ارگان فوقانی رهبری و شعبات آن باید در تمام موارد از طریق رهبر ارگان مربوطه پایینی عمل کنند تا آنکه این رهبر بتواند عهده دار مسئولیت باشد؛ ازاین طریق است که تقسیم کار و رهبری واحد (تمرکز) به دست می آید. شعبات بالا نباید فقط مستقیمآ با شعبات قرینه خود در پایین مراوده کنند (مثلا یک شعبه بالاتر که مشغول امور سازمانی ، ‏تبلیغاتی و یا ضد جاسوسی است ، ‏نباید فقط مستقیمآ با شعبه قرینه خود در پایین رابطه داشته باشد) و بدین ترتیب مسئول کل ارگان پایین (دبیر، ‏صدر، ‏رئیس ، ‏مدیرمدرسه وغیره) را بدون اطلاع گذارد ووی را عملا  بدون مسئولیت نماید. مسئول کل و مسئول جزء باید مطلع و حقیقتآ مسئول باشند. این شیوه تمرکز، یعنی پیوند تفسیم کار با رهبری واحد، امکان می دهد که وظایف مشخص به وسیله مسئول کل که تعداد زیادی از کادرها و حتی گاهی تمام کارمندان را بسیج می کند، انجام یابد و ازاین طریق کمبود کادرها در شعبات جداگانه ‏‏‏ ‏برطرف گردد و تعداد قابل توجهی ازافرادی که سرگرم آن کارند ، ‏به صورت کادرهای فعال درآیند این نیز طریقی است برای درآمیختن رهبری با توده ها- به عنوان نمونه ، ‏بررسی سابقه کادرها را در نظر بگیرید. چنانچه این کار به صورت انفرادی در شعبه تشکیلاتی مربوطه به وسیله چند نفرانجام یابد ، ‏مسلمأ به خوبی انجام نخواهد یافت؛ اما اگر آن کار از طریق صدراداری یک ارگان یا آموزشگاه که بسیاری یا حتی گاهی تمام کارمندان و دانشجویان را برای شرکت در این کار بسیج کرده است ، ‏انجام گیرد درعین حال اعضای رهبری شعبه تشکیلاتی بالاتراین کار را بطور صحیح راهنمایی کنند و از اصل پیوند رهبری با توده ها نیزاستفاده نمایند ، ‏آن وقت بدون شک و تردید وظیفه بررسی سابقه کادرها به نحو رضایتبخشی انجام خواهد گرفت.
٨- دریک محل نمی تواند درعین حال چند وظیفه مرکزی وجود داشته باشد. دریک زمان معین فقط یک وظیفه مرکزی وجود دارد که با وظایف درجه دوم و سوم تکمیل می شود. ازاینرو مسئول کل یک محل باید با توجه به تاریخچه و وضع مبارزه محل خود ، ‏وظایف مختلف را بطور مناسب تنظیم کند؛ او نباید هر دستوری را که از سازمان بالاتر می آید ، ‏بدون اینکه برنامه مشخصی داشته باشد، به مرحله اجرا گذارد و بدین ترتیب یک سری « وظایف مرکزی » بیافریند و موجب اغتشاش و بی ‏‏‏نظمی اوضاع گردد. یک ارگان بالاتر نباید دریک سازمان وظایف متعددی را بدون اینکه تعیین کند کدامیک از آنها مرکزی است ، ‏به ارگان پایین تر محول کند ، ‏چه درغیراین صورت ارگان پایین تر درترتیب کار خود دچار بی نظمی و سردرگمی می شود و بدینسان نتیجه مطلوب هم به دست نخواهد آمد این بخشی ازهنر رهبری است که طبق شرایط تاریخی و وضع موجود هر محل و همچنین با توجه به وضع عمومی ، ‏برای هردوره ‏وظیفه مرکزی و ترتیب اجرای وظایف مختلف را به درستی تعیین کند و سپس تصمیم متخذه ‏را پیگیرانه  به مرحله عمل درآورد تا بتواند  تحت هر شرایطی به نتایج پیش  بینی شده ‏دست یابد. این نیز مسئله ای مربوط به شیوه  ‏رهبری است که باید هنگام به کار بردن اصل پیوند رهبری با ‏توده ها و پیوند عام با خاص ، ‏درحل آن دقت کافی مبذول گردد.
٩- دراینجا جزئیات مسائل مربوط به شیوه ‏های رهبری مورد بحث نیست؛ امید است که رفقا درمحلهای مختلف بر اساس ‏اصول فوق الذکر شخصاً به جزئیات بیاندیشند و نیروی خلا ق خود را تکامل بخشند. مبارزه هراندازه که سخت ترمی شود ، برای کمونیستها احتیاج به درآمیختن امررهبری با خواستهای توده های وسیح مردم وهمچنین پیوند نزدیک دعوتهای همگانی با رهنمودهای  مشخص برای محو کامل شیوه های رهبری ذهنی و بوروکراتیک نیز افزونترمی شود. تمام رفقای رهبری حزب ما باید همواره با اتکاء به شیوه های رهبری علمی و مارکسیستی درمقابل شیوه های رهبری ذهنی و بوروکرانیک به پا خیزند و به کمک شیوه اولی شیوه دوم رهبری را ازمیان بردارند. سوبژکتیویستها و بوروکراتها که اصل پیوند رهبری با توده ها و عام یاخاص را نمی فهمند، سخت مانع پیشرفت کار حزبی می گردند . برای مبارزه با شیوه های  رهبری ذهنی وبورکراتیک باید شیوه های رهبری علمی و مارکسیستی را بطوروسیع و عمیق بسط و توسعه داد.
یاداشت ها
‏‏١- کمیته حزبی ولایتی ارگان رهبری حزب است که درجه اش از کمیته حزبی استانی یا منطقه ای پایین تر و از کمیته حزبی شهرستانی بالاتر است.
٢-رجوع شود به استالین :« ‏درباره ‏دورنمای حزب کمونیست آلمان و مسئله بلشویکی کردن »
٣- رجوع شود به پایان سخن گئورگی دیمیتروف در هفتمین گنکره ‏بین الملل کمونیست تحت عنوان : « برای وحدت طبقه کارگر علیه فاشیسم » ، ‏قسمت ٧ « ‏درباره ‏کادرها »

۱۳۹۰/۱/۱۵

درباره اصلاح نظرات نادرست در حزب



درباره اصلاح نظرات نادرست در حزب( دسامبر 1929 )


درباره اصلاح نظرات نادرست در حزب

( دسامبر 1929 )

در سازمان حزبی سپاه چهارم ارتش سرخ نظرات غیرپرولتاریائی گوناگونی وجود دارند که در راه اجرای مشی صحیح حزب موانع بزرگی ایجاد می کنند. سپاه چهارم بدون اصلاح کامل این نظرات قطعاً قادر نخواهد بود وظایفی را که مبارزه کبیر انقلابی چین بر عهده اش گذارده است، انجام دهد. بدیهی است که سرچشمه پیدایش اینگونه نظرات نادرست در سازمان حزبی سپاه چهارم از آنجاست که ترکیب اساسی این سازمان حزبی بطور عمده از دهقانان و سایر عناصر دارای منشاء خرده بورژوائی تشکیل می گردد؛ ولی یکی از علل مهم وجود و رشد چنین نظرات نادرستی این است که ارگانهای رهبری حزب علیه اینگونه نظرات نادرست مشترکاً و مصممانه مبارزه نکرده اند و اعضای حزب را به اندازه کافی با روح مشی صحیح حزب پرورش نداده اند. این کنگره طبق روح نامه سپتامبر کمیته مرکزی تظاهر، سرچشمه و طرق اصلاح انواع نظرات غیرپرولتاریائی را در سازمان حزبی سپاه چهارم نشان می دهد و رفقا را به ریشه کن کردن کامل این نظرات دعوت می کند.

درباره روحیه نظامیگری

روحیه نظامیگری بین عده ای از رفقا در ارتش سرخ بطور وسیع شیوع یافته است. اشکال تظاهر این روحیه بدین گونه است :
1- این رفقا کار نظامی را مغایر کار سیاسی می دانند و نمی خواهند قبول کنند که کار نظامی فقط وسیله ای برای اجرای وظایف سیاسی است. بعضی ها حتی ادعا می کنند که « هر گاه کارهای نظامی خوب انجام بگیرند، کارهای سیاسی نیز بالطبع خوب جریان خواهند یافت؛ هر گاه کارهای نظامی درست انجام نگیرند، کارهای سیاسی هم نمی توانند خوب انجام بگیرند »؛ این به معنای آن است که قدمی فراتر نهاده شود و به امور نظامی نسبت به کارهای سیاسی نقش رهبری کننده داده شود.
2- این رفقا گمان می کنند که گویا وظایف ارتش سرخ با وظایف ارتش سفید یکسان است و آن هم تنها جنگیدن می باشد. آنها درک نمی کنند که ارتش سرخ چین سازمان مسلحی است که وظایف سیاسی انقلاب را انجام می دهد. ارتش سرخ به ویژه در حال حاضر به هیچ وجه نباید کار خود را به جنگیدن محدود سازد. ارتش سرخ علاوه بر عملیات جنگی جهت نابودی نیروهای نظامی دشمن، وظایف مهم دیگری نیز بر عهده دارد که عبارتند از : تبلیغ کردن بین توده ها، سازمان دادن توده ها، مسلح کردن توده ها، کمک نمودن به توده ها برای ایجاد قدرت سیاسی انقلابی و تشکیل سازمانهای حزب کمونیست. ارتش سرخ صرفاً بخاطر جنگیدن نمیجنگد، بلکه به منظور تبلیغ کردن بین توده ها، سازمان دادن توده ها، مسلح کردن توده ها و کمک نمودن به توده ها برای ایجاد قدرت سیاسی انقلابی میجنگد. بدون این هدفها، جنگ مفهوم خود را از دست می دهد و علت موجودیت ارتش سرخ نیز از بین می رود.
3- بدین جهت این رفقا از نظر سازمانی ارگانهای سیاسی ارتش سرخ را تابع ارگانهای نظامی می کنند و شعار «بگذار ستاد فرماندهی به امور خارج از ارتش رسیدگی کند» را مطرح مینمایند. رشد آتی اینگونه افکار خطر جدا شدن از توده ها، استقرار کنترل ارتش بر ارگانهای دولتی و سرپیچی از پذیرش رهبری پرولتاریا را دربر دارد و این بمثابه در غلطیدن به همان راه میلیتاریستی ارتش گومیندان خواهد بود.
4- این رفقا در عین حال اهمیت گروههای مبلغ در کار تبلیغاتی را نادیده می گیرند و در مورد تشکل توده ها به امر ایجاد کمیته های سربازی در ارتش و سازماندهی توده های کارگران و دهقانان محلی کم بها می دهند و در نتیجه کار تبلیغاتی و تشکیلاتی کنار گذاشته می شود.
5- آنها به هنگام پیروزی مغرور می شوند و به هنگام شکست افسرده و دلسرد.
6- تعصب قسمتی. آنها فقط به سپاه چهارم می اندیشند ولی درک نمی کنند که یکی از مهم ترین وظایف ارتش سرخ مسلح کردن توده های محلی است. این همان روحیه گروه پرستی است منتها به مقیاس بزرگتر.
7- عده قلیلی از رفقا که خود را در چهارچوب تنگ سپاه چهارم محصور کرده اند، چنین میپندارند که گویا غیر از سپاه چهارم هیچ نیروی انقلابی دیگری وجود ندارد. از همینجاست که تمایل فوق العاده شدید به حفظ نیروی خود و اجتناب از عملیات جنگی ناشی می شود. این از بقایای اپورتونیسم است.
8- برخی از رفقا که شرایط ذهنی و عینی را مورد توجه قرار نمی دهند، دچار بیماری انقلابیگری می شوند؛ آنها به کار پر زحمت و دقیق بین توده ها رغبتی نشان نمی دهند بلکه تنها آرزوی قهرمانیهای بزرگ را در سر می پرورانند و در تصورات و خیالات خود غوطه ور میگردند. این از بقایای پوچیسم است (1).
علل پیدایش روحیه نظامیگری :
1- سطح نازل آگاهی سیاسی. از اینجاست که عدم درک نقش رهبری سیاسی در ارتش و عدم تشخیص تفاوت اساسی بین ارتش سرخ و ارتش سفید ناشی می شود.
2- روحیه خاص ارتشهای مزدور. از آنجا که پس از هر پیکار تعداد کثیری اسرای جنگی به ارتش سرخ وارد می شوند و این عناصر نظرات و روحیه شدید ارتش مزدور را با خود می آورند، لذا در صفوف پایین تر اساس پیدایش روحیه نظامیگری گذارده می شود.
3- از این دو علت سومی ناشی می شود که عبارتست از اعتماد بیش از حد به نیروی نظامی و عدم اعتماد به نیروی توده های مردم.
4- یکی از علل بروز روحیه نظامیگری در بعضی از رفقا عدم توجه جدی حزب به امور نظامی و عدم بررسی این امور است.
طرق اصلاح :
1- باید سطح آگاهی سیاسی را در حزب از طریق آموزش ارتقاء داد، پایه های تئوریک روحیه نظامیگری را فرو ریخت و تفاوت اساسی میان ارتش سرخ و ارتش سفید را بطور دقیق تشخیص داد. در عین حال باید بقایای اپورتونیسم و پوچیسم را ریشه کن کرد و تعصب قسمتی را در سپاه چهارم از میان برداشت.
2- باید کار تربیت سیاسی افسران و سربازان و بخصوص اسرای جنگی سابق را تقویت نمود. در عین حال ارگانهای دولتی محلی باید تا حد امکان کارگران و دهقانانی را که در مبارزه کار آزموده شده اند، انتخاب کنند و به صفوف ارتش سرخ اعزام دارند تا بدین ترتیب روحیه نظامیگری از لحاظ سازمانی تضعیف و سرانجام به کلی محو گردد.
3- باید سازمانهای محلی حزب را به انتقاد از سازمانهای حزبی ارتش سرخ و همچنین ارگانهای دولتی توده ای را به انتقاد از ارتش سرخ برانگیخت تا بتوان از این طریق بر سازمانهای حزبی و افسران و سربازان ارتش سرخ تأثیر گذاشت.
4- حزب باید امور نظامی را بطور جدی مورد توجه و بررسی قرار دهد. هر کاری که توده ها می کنند، باید قبلا در حزب مورد بررسی قرار گیرد و درباره آن تصمیم گرفته شود.
5- باید آئین نامه ارتش سرخ را تدوین کرد و در آن بطور دقیق وظایف ارتش سرخ، مناسبات بین دستگاههای نظامی و سیاسی، مناسبات بین ارتش سرخ و توده های مردم ، حدود اختیارات کمیته های سربازی و همچنین مناسبات آنها را با ارگانهای نظامی و سیاسی مشخص نمود.

درباره دمکراسی افراطی

از زمانیکه سپاه چهارم ارتش سرخ دستورات کمیته مرکزی را پذیرفت، مظاهر دمکراسی افراطی به مراتب کمتر به چشم خورد. فی المثل قرارهای حزب نسبتاً بهتر اجرا شدند و دیگر هیچ کس درخواستهای بیجائی مانند اینکه در ارتش سرخ باید «سانترالیسم دمکراتیک از پائین به بالا» اجرا شود و یا اینکه «همه مسائل باید ابتدا در پائین مورد بحث قرار گیرند و سپس در بالا تصمیم گرفته شود» مطرح نکرد. ولی در واقع این کمتر شدن فقط جنبه موقتی و سطحی دارد و به هیچ وجه به معنی ریشه کن شدن آن نیست. به عبارت دیگر دمکراسی افراطی در مغز بسیاری از رفقا عمیقاً ریشه دوانده است. دلیل این مدعا بی رغبتی در اجرای تصمیمات حزب است که به اشکال مختلف تظاهر می کند.
طرق اصلاح :
1- ریشه دمکراسی افراطی را باید در حوزه تئوری برکند. قبل از هر چیز باید به این خطر اشاره نمود که دمکراسی افراطی موجب اختلال در سازمانهای حزبی و حتی تلاشی کامل آنها می گردد، نیروی رزمنده حزب را تضعیف و یا حتی آن را کاملا نابود می کند، حزب را از انجام وظایف مبارزاتی خود باز میدارد و در نتیجه انقلاب را به شکست می کشاند. علاوه بر این، باید خاطرنشان ساخت که دمکراسی افراطی از بیزاری اندیویدوآلیستی خرده بورژوائی نسبت به انضباط سرچشمه می گیرد. وقتی که چنین پدیده ای در حزب ظاهر شود، از نظر سیاسی و تشکیلاتی بصورت افکار دمکراتیک افراطی درمی آید. این افکار با وظایف مبارزاتی پرولتاریا به هیچ وجه سازگار نیستند.
2- در قلمرو تشکیلات، باید اصول زندگی دمکراتیک را تحت هدایت مرکزیت دقیقاً اجرا کرد. طرق اجرای این اصول چنین اند:
الف ارگانهای رهبری حزب باید برای رهبری مشی صحیحی اتخاذ کنند و وقتی مسئله ای پدید می آید، راه حل آن را بیابند تا بتوانند خود را بمثابه مرکز رهبری کننده عرضه بدارند.
ب ارگانهای بالاتر باید با چگونگی وضع ارگانهای پائین تر و زندگی توده ها آشنائی بیابند تا بتوانند برای رهبری صحیح خود پایه ای عینی فراهم سازند.
ج ارگانهای حزبی در مدارج مختلف نباید در حل مسائل بدون تعمق تصمیمی اتخاذ کنند؛ ولی وقتیکه تصمیمی گرفته شد، باید بطور قطع بموقع اجرا گذاشته شود.
د کلیه تصمیمات مهم ارگانهای بالاتر حزب باید فوراً به ارگانهای پائین تر و کلیه اعضای حزب اطلاع داده شود. طریقه عمل این است که جلسات فعالین و یا جلسات عمومی حوزه های حزبی و یا حتی جلسات عمومی سازمان حزبی ستونها (2) (اگر شرایط اجازه دهد) فراخوانده شوند و کسی اعزام گردد تا در این جلسات صحبت کند.
ه ارگانهای پائین تر حزب و کلیه اعضای حزب باید دستورات ارگانهای بالاتر را دقیقاً مورد بررسی قرار دهند تا مضمون این دستورات را کاملا درک کنند و بتوانند شیوه های اجرای آنها را تعیین نمایند.

درباره نظرات غیر تشکیلاتی

نظرات غیر تشکیلاتی در سازمان حزبی سپاه چهارم به اشکال زیرین تظاهر می کند:
اولا عدم تبعیت اقلیت از اکثریت. مثلاً، هنگامیکه پیشنهاد اقلیت رد می شود، آنها تصمیم سازمانی حزبی را صادقانه اجرا نمی کنند.
طرق اصلاح :
1- در جلسات باید سعی شود که کلیه شرکت کنندگان حتی الامکان نظرات خود را بیان دارند و همچنین حق و باطل در کلیه مسایل مورد اختلاف روشن گردد و به هیچ وجه نباید به سازش و سنبل کردن مسایل مورد اختلاف تن داده شود. اگر مسئله ای در یک نشست حل نشد، باید بار دیگر آنرا به بحث گذاشت (مشروط به اینکه مانع کار نشود) تا نتیجه قطعی و روشنی بدست آید.
2- یکی از مبانی انضباط حزبی تبعیت اقلیت از اکثریت است. اقلیت چنانچه نظرش رد شود، موظف است که از تصمیم اکثریت پشتیبانی کند. اقلیت در صورت لزوم می تواند مسئله را برای بحث مجدداً در جلسه مطرح سازد، ولی به هیچ وجه مجاز نیست عملی که مغایر تصمیمات اکثریت باشد، انجام دهد.
ثانیاً انتقاد غیرتشکیلاتی :
1- انتقاد درون حزبی سلاحی است که به امر استحکام تشکیلات حزب و تقویت نیروی رزمنده آن کمک می کند. ولی انتقاد در سازمان حزبی ارتش سرخ همیشه اینطور نبوده بلکه بعضی مواقع به حملات شخصی تبدیل شده است. در نتیجه، این امر نه تنها به افراد، بلکه به سازمانهای حزبی نیز صدمه می زند. این یکی از مظاهر اندیویدوآلیسم خرده بورژوائی است. طریق اصلاح این پدیده ناسالم این است که به اعضای حزب بفهمانیم که منظور از انتقاد ارتقاء نیروی رزمنده حزب جهت نیل به پیروزی در مبارزه طبقاتی است و از انتقاد نباید بمثابه سلاحی برای حملات شخصی سوءاستفاده کرد.
2- بسیاری از اعضای حزب در خارج از حزب به انتقاد می پردازند، نه در داخل حزب. علت آن است که اعضای ساده حزب هنوز اهمیت سازمان حزبی (جلسات حزبی و غیره) را درک نکرده اند و تصور می کنند که انتقاد درون سازمانی با انتقاد برون سازمانی فرقی نمی کند. راه اصلاح آن است که اعضای حزب را چنان تربیت کنیم تا به اهمیت سازمان حزبی پی ببرند و دریابند که هر انتقادی نسبت به کمیته حزبی و یا به رفقا باید در جلسات حزبی انجام گیرد.

درباره تساوی گری مطلق

زمانی تساوی گری مطلق در ارتش سرخ بطور جدی شیوع پیدا کرده بود. در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم : هنگام پرداخت مواجب سربازان زخمی، بعضی ها مخالفت می کردند که بین مجروحین خفیف و مجروحین سخت فرقی گذاشته شود و می خواستند که مواجب همگی یکسان باشد. هنگامی که اسبی در اختیار افسری گذاشته می شد، بعضی ها در نظر نمی گرفتند که این اسب برای کار او ضروری است بلکه آنرا یکی از اشکال عدم تساوی می شمردند. هنگام توزیع وسایل زندگی نیز تساوی مطلق مطالبه می شد و با این روش که در موارد خاص به عده ای قدری بیشتر داده شود، مخالفت می گردید. هنگام حمل برنج خواسته می شد که همه بدون توجه به سن و وضع جسمانی بطور مساوی حمل کنند. به هنگام منزل کردن مطالبه می شد که به همه بطور یکسان جا داده شود و وقتی ستاد فرماندهی بنای بزرگتری را برمی داشت، ناسزاگوئی آغاز می شد. در مورد بیگاری نیز تساوی طلب می شد و کسی که به او وظایف بیشتری محول می گردید، از انجام آن سر باز میزد؛ حتی بعضی اوقات کار به جائی می رسید که وقتی برای دو مجروح فقط یک برانکار در دست بود، هیچ یک از آنها حمل نمی شد زیرا هر یک خواستار حق تقدم بر دیگری بود. این نمونه ها نشان می دهند که تساوی گری مطلق هنوز بین افسران و سربازان ارتش سرخ بطور جدی به چشم می خورد.
تساوی گری مطلق مانند دمکراسی افراطی در امور سیاسی محصول اقتصاد پیشه وری و خرده دهقانی است، منتها فرق بین این دو پدیده در آن است که یکی در زندگی سیاسی بروز می کند و دیگری در زندگی مادی.
طریق اصلاح : باید خاطر نشان ساخت که تساوی گری مطلق در دورانی که سرمایه داری هنوز نابود نشده است، به جز یک تصور واهی دهقانی و خرده بورژوائی چیز دیگری نیست و حتی در جامعه سوسیالیستی نیز تساوی مطلق نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا در آن موقع نعم مادی طبق اصل «از هر کس بقدر استعدادش و به هر کس بقدر کارش» و طبق مقتضیات کار توزیع می شوند. نعم مادی باید بین ابوابجمع ارتش سرخ بطور کلی یکسان تقسیم گردد مثلا پرداخت حقوق مساوی به افسران و سربازان، زیرا شرایط کنونی مبارزه آنرا ایجاب می کند. ولی باید با تساوی گری مطلق غیرموجه مبارزه کرد زیرا این پاسخگوی نیازمندیهای مبارزه نیست، بلکه بعکس مانع آنست.

درباره سوبژکتیویسم

برخی از اعضای حزب به شدت گرفتار سوبژکتیویسم اند. این امر در تحلیل اوضاع سیاسی و هدایت امور مانع بزرگی ایجاد می کند، زیرا که تحلیل سوبژکتیویستی اوضاع سیاسی و هدایت سوبژکتیویستی امور ناگزیر یا به اپورتونیسم و یا به پوچیسم منجر می گردد. انتقاد سوبژکتیویستی در حزب، پرگوئی های بی اساس و یا سوء ظن نسبت به یکدیگر غالباً به منازعات غیر اصولی و از هم پاشیدگی سازمان حزبی میانجامد.
نکته دیگری که باید در رابطه با انتقاد درون حزبی خاطرنشان گردد، این است که بعضی از رفقا در انتقادات خود مسایل اصلی را نادیده می گیرند و توجه خود را فقط به مسایل فرعی محدود می سازند. آنها درک نمی کنند که وظیفه عمده انتقاد نشان دادن اشتباهات سیاسی و تشکیلاتی است. و اما نواقص شخصی در صورتی که به اشتباهات سیاسی و سازمانی مربوط نباشند، برای آنکه خاطر رفقا پریشان نگردد، نباید زیاد مورد ایراد قرار گیرند. وانگهی چنانچه دامنه چنین انتقاداتی بسط یابد، ممکن است که توجه اعضای حزب فقط روی نواقص کوچک متمرکز شود، همه به افراد محتاط و جبون بدل گردند و وظایف سیاسی حزب بدست فراموشی سپرده شود؛ و این واقعاً خطر بزرگی است.
طریق اصلاح بطور عمده عبارت از این است که اعضای حزب بنحوی تربیت شوند که افکار آنها و زندگی حزبی از روح سیاسی و علمی آکنده شود. برای نیل به این هدف ما باید :
1- به اعضای حزب بیاموزیم که در تحلیل اوضاع سیاسی و در ارزیابی نیروهای طبقاتی به عوض اینکه به تحلیل و ارزیابی سوبژکتیویستی متوسل شوند، شیوه مارکسیستی لنینیستی را بکار بندند.
2- باید توجه اعضای حزب را به تحقیق و بررسی شرایط اجتماعی اقتصادی جلب نمائیم تا بدین وسیله بتوانند تاکتیک مبارزه و شیوه کار خود را معین سازند و همچنین باید به رفقا در فهم این مطلب کمک کنیم که بدون تحقیق و بررسی واقعیت موجود در گودال تصورات واهی و پوچیسم سرنگون خواهند شد.
3- در انتقاد درون حزبی باید از سوبژکتیویسم و قضاوتهای اختیاری و انتقادات مبتذل پرهیز کرد؛ اظهارات بایستی مستند و انتقاد باید جنبه سیاسی داشته باشد.

درباره اندیویدوآلیسم

گرایشهای اندیویدوآلیستی در سازمانهای حزبی ارتش سرخ به اشکال زیرین تظاهر می یابند:
1- انتقام جوئی. بعضی از رفقا که در داخل حزب از طرف یک رفیق سرباز مورد انتقاد قرار می گیرند، در خارج از حزب دنبال موقعیتی می گردند که از او انتقام بگیرند؛ ناسزا گوئی و کتک کاری یکی از طرق انتقام جوئی است. این اشخاص در درون حزب هم قصد انتقام جوئی دارند:« تو چون در این جلسه از من انتقاد کردی، من در جلسه آینده یقه ات را می چسبم و تلافی درمی آورم ». اینگونه انتقام جوئی تنها زائیده بینش اندیویدوآلیستی است که منافع طبقاتی و حزب را اصلا در نظر نمی گیرد. هدف آن منافع متخاصم نیست بلکه بعضی از رفقای صفوف خود می باشد. اینگونه انتقام جوئی همچون خوره ایست که سازمان را می خورد و نیروی رزمنده آن را تضعیف می کند.
2- روحیه گروه پرستی. بعضی از رفقا فقط به منافع گروه کوچک خود توجه می کنند و مصالح عمومی را نادیده می گیرند. گرچه این عمل ظاهراً بخاطر منافع شخص معینی انجام نمی گیرد، ولی در واقع تنگ نظرانه ترین اندیویدوآلیسم در آن نهفته است که دارای تأثیر مسموم کننده و گریز از مرکز می باشد. روحیه گروه پرستی مدتی طولانی در ارتش سرخ متداول بود و گرچه اکنون در نتیجه انتقادات وارده وضع قدری بهبود یافته است، ولی بقایای روحیه گروه پرستی هنوز وجود دارد و برطرف کردن آن مستلزم صرف مساعی باز هم بیشتری است.
3- مزدور منشی. بعضی ها درنمی یابند که حزب و ارتش سرخ ابزار اجرای وظایف انقلابند و هر یک از آنان خود جزئی از این مجموع می باشند. آنها درک نمی کنند که خود موجدین انقلابند و در نتیجه فقط در مقابل رؤسا احساس مسئولیت می نمایند و گمان می کنند که در برابر انقلاب آنها را مسئولیتی نیست. یک چنین روحیه پاسیو مزدور منشانه نسبت به انقلاب نیز از مظاهر اندیویدوآلیسم است. و درست به همین علت است که ما هنوز دارای فعالین زیادی نیستیم که بدون قید و شرط خود را در خدمت انقلاب بگذارند. اگر ما روحیه مزدور منشی را برطرف نسازیم، صفوف فعالین ما توسعه نخواهد یافت و بار وظایف دشوار انقلاب کما فی السابق بر گرده عده قلیلی سنگینی خواهد کرد. و این امر مسلماً در مبارزه ما تأثیر بسیار نامطلوبی خواهد گذاشت.
4- راحت طلبی. در ارتش سرخ نیز افرادی که اندیویدوآلیسم در آنها بصورت راحت طلبی تظاهر می کند، کم نیستند. آنها همیشه میل دارند که واحدهایشان به شهرهای بزرگ اعزام گردند. کشش آنها به سوی شهرها بخاطر کار نیست، بلکه برای تن آسائی است. کار در مناطق سرخ که در آنجا شرایط زندگی دشوار است، به هیچ وجه مورد پسندشان نیست.
5- پاسیویته و طفره رفتن از کار. بعضی از رفقا هر گاه که کاری مطابق میلشان انجام نگیرد، دچار پاسیویته می شوند و از کار کناره می گیرند. علت این امر بطور عمده نقصان کار تربیتی است، ولی گاهی نیز به علت برخورد نادرست رهبری در حل مسایل، در تقسیم کار و یا در اتخاذ تدابیر انضباطی است.
6- تمایل به خروج از ارتش. هر روز بر تعداد کسانی که تقاضای انتقال از ارتش سرخ به کار محلی را دارند، افزوده می شود. این امر تنها ناشی از علل شخصی نیست بلکه علل دیگری نیز دارد: الف شرایط مادی زندگی در ارتش سرخ بسیار دشوار است؛ ب افراد از مبارزه طولانی خسته شده اند؛ ج رهبری نسبت به حل مسایل، تقسیم کار و یا اتخاذ تدابیر انضباطی درست برخورد نمی کند.
طریق اصلاح : قبل از هر چیز باید کار تربیتی را تقویت کرد تا از نظر ایدئولوژیک بتوان بر اندیویدوآلیسم فایق آمد. سپس باید نسبت به حل مسائل، تقسیم کار و اتخاذ تدابیر انضباطی بطور صحیح برخورد نمود. ضمناً باید برای بهبود شرایط مادی زندگی در ارتش سرخ تدابیری اتخاذ شود و از هر امکانی جهت استراحت و تقویت قوای نظامیان استفاده کرد تا بدین ترتیب شرایط مادی آنان بهبود یابد. ما باید در ضمن کار آموزشی توضیح دهیم که اندیویدوآلیسم از نظر ریشه اجتماعی انعکاسی است از ایدئولوژی خرده بورژوازی و بورژوازی در حزب.

درباره روحیه یاغیگری

به علت وجود عده کثیری عناصر ولگرد در صفوف ارتش سرخ و وجود توده عظیمی از عناصر آن در سراسر کشور و بخصوص در استانهای جنوبی، روحیات سیاسی ایکه مختص یاغیان است، در ارتش سرخ پیدا شده است. تظاهر این روحیات به اشکال زیرین است :
1- بعضی ها نمی خواهند از طریق کار پر زحمت و دشوار در ایجاد پایگاهها و استقرار حکومت توده ای نفوذ سیاسی ما را زیاد کنند بلکه می خواهند آن را فقط از طریق عملیات متحرک پارتیزانی انجام دهند.
2- بعضی ها در توسعه ارتش سرخ بجای اینکه نیروهای منظم ارتش سرخ را از طریق توسعه دسته جات محلی گارد سرخ و واحدهای محلی ارتش سرخ رشد دهند، مشی «خریدن اسب و اجیر کردن سوارکار» و «سربازگیری از فراریان و پذیرفتن آشوبگران» را تعقیب می کنند.
3- بعضی ها صبر و حوصله ندارند که مشترکاً با توده ها در مبارزه سخت شرکت کنند، بلکه فقط می خواهند هر چه زودتر به شهرهای بزرگ برسند تا بتوانند به میخوارگی و تن پروری بپردازند. این مظاهر روحیه یاغیگری در راه انجام وظایف صحیح ارتش سرخ موانع بزرگی ایجاد می کنند و از اینرو برطرف ساختن چنین روحیه ای از زمره هدفهای عمده مبارزه ایدئولوژیک در درون سازمانهای حزبی ارتش سرخ به شمار می رود. باید دانست که در شرایط کنونی راه و رسمهای یاغیگری از نوع «حوان چائو»(3) و «لی چوان»(4) به هیچ وجه جایز نیست.
طرق اصلاح :
1- ریشه کن کردن روحیه یاغیگری از طریق تقویت کار تربیتی و انتقاد از نظرات نادرست.
2- تقویت کار تربیتی بین صفوف اصلی ارتش سرخ و اسیرانی که تازه به عنوان سرباز در ارتش سرخ قبول شده اند بخاطر غلبه بر روحیاتی که مختص ولگردان و اوباشان است.
3- جلب فعالینی از میان کارگران و دهقانان که در مبارزه کارآزموده شده اند به صفوف ارتش سرخ و بدین ترتیب تغییر دادن ترکیب طبقاتی ارتش سرخ.
4- ایجاد واحدهای جدید ارتش سرخ از توده های کارگران و دهقانان مبارز.

درباره بقایای پوچیسم

مبارزه با پوچیسم در سازمانهای حزبی ارتش سرخ انجام گرفته است ولی این هنوز کافی نیست. از این رو در ارتش سرخ هنوز بقایای پوچیسم وجود دارد که به اشکال زیرین بروز می کند: 1- اقدامات کورکورانه بدون در نظر گرفتن شرایط ذهنی و عینی؛ 2- اجرای ناکامل و غیرقطعی سیاست حزب ما درباره شهرها؛ 3- ضعف انضباط نظامی، بخصوص پس از شکست های نظامی؛ 4- آتش زدن خانه ها توسط بعضی از واحدها؛ 5- تیرباران سربازان فراری خودی و تنبیهات بدنی که خود نشانه ای از پوچیسم است.
منشاء اجتماعی پوچیسم عبارت است از پیوند ایدئولوژی لمپن پرولتاریا با ایدئولوژی خرده بورژوایی.
طرق اصلاح :
1- از بین بردن پوچیسم از نظر ایدئولوژیک.
2- اصلاح عملیات پوچیستی به وسیله مقررات و رهنمودهای سیاسی.


یادداشت ها

1- پس از شکست انقلاب در سال 1927، در حزب کمونیست چین مدتی گرایش « چپ » پوچیستی بروز می کرد. طرفداران پوچیسم که انقلاب چین را « انقلاب پی در پی » و وضع انقلابی چین را در حال « اعتلای بلاانقطاع » می دانستند، از اقدام به عقب نشینی منظم سر باز زده و تلاش می کردند تا با شیوه های کماندیستی و با اتکاء به عده قلیلی از اعضای حزب و عده ناچیزی از مردم در سراسر کشور اشتباهاً دست به قیامهای محلی زدند که به هیچ وجه امید پیروزی نداشت. در اواخر سال 1927 این عملیات پوچیستی بطور وسیع شیوع یافته بود ولی در اوایل 1928 به تدریج از شدت آن کاسته شد. معهذا بعضی از اعضای حزب کما فی السابق دارای چنین روحیه ای بودند. پوچیسم درست مترادف ماجراجوئی است.
2- ستون ارتش سرخ در آن زمان تقریباً مساوی بود با یک هنگ پیاده نظام مترجم.
3- حوان چائو اهل شهرستان یوان جیو از ناحیه تسائو جو (امروز شهرستان حه زه از استان پین یوان) رهبر قیام دهقانی اواخر دوران سلسله تان بود. حوان چائو در سال 875، سال دوم چیان فوسی زون سلسله تان به منظور همسوئی با قیام وان سیان جی مردم را به دور خود جمع کرد و پس از آنکه وان سیان جی کشته شد، حوان چائو بقایای دسته جات او را به نیروهای خود ملحق نمود و خود را « سردار کبیری که به آسمان حمله می برد » خواند. حوان چائو با نیروهای شورشی خود دو بار به آن سوی شان دون لشکرکشی کرد و برای نخستین بار از استان شان دون به حه نان رفت و از آنجا به استانهای ان هوی و حوبه لشکر کشید و سپس به شان دون بازگشت. حوان چائو برای دومین بار از استان شان دون خارج شد و از طریق حه نان به جیان سی رفت، سپس از خاور استان جه جیان وارد استانهای فوجیان و گودان دون شد و از آنجا از راه گوان سی و حونان به استان حوبه رفت و مجدداً به خاور یعنی به استانهای ان هوی و جه جیان بازگشت، پس از آن از رودخانه حوای گذشت، وارد استان حه نان شد، شهر لوه یان را به تصرف درآورد و با زد و خورد گردنه تون گوان را متصرف گشت و بالاخره شهر چان ان را اشغال کرد. پس از تصرف چن ان، حوان چائو تأسیس امپراطوری چی را اعلام نمود و خود را امپراطور نامید. حوان چائو سپس در نتیجه تفرقه و نفاق داخلی (یکی از سرداران او به نام جووین به امپراطور سلسله تان تسلیم شد) و حمله نیروی لی که یون، رئیس عشایر شا تو، چان ان را از دست داد و به استان حه نان عقب نشست و از آنجا به شان دون مراجعت کرد و سرانجام شکست خورد و انتحار کرد. جنگ حوان چائو که ده سال به طول انجامید، یکی از معروفترین جنگهای دهقانی تاریخ چین بشمار می رود که تاریخ نویسان وابسته به طبقات حاکمه قدیم آنرا چنین توصیف می کنند : « مردم که از مالیات سنگین به ستوه آمده بودند، سعی می کردند به ارتش وی ملحق گردند. » ولی از آنجا که او فقط به جنگهای متحرک می پرداخت و پایگاههای نسبتاً محکمی برای خود ایجاد نکرده بود، قوای مسلحش را « دسته جات یاغیان » می نامیدند.
4- لی چوان(لی زی چن) متولد شهرستان میجی از استان شنسی، رهبر قیام دهقانی است که در اواخر سلطنت سلسله مین بر پا شد. در سال 1628، سال اول چون جن سی زون سلسله مین در شمال استان شنسی، امواج قیامهای دهقانی به حرکت درآمدند. لی زی چن به دسته قیام کنندگان تحت رهبری گائو یین سیان ملحق شد. گائو یین سیان از استان شنسی، حه نان و سپس به ان هوی لشکرکشی کرد و از آنجا مجدداً به شنسی بازگشت. گائو یین سیان در سال 1636 وفات کرد ولی زی چن به نام چوان شاه پیشوای قیام گردید. شعار عمده لی زی چن در میان توده های مردم چنین بود : « طرفدار چوان شاه باش تا از مالیات غله معاف گردی ». لی زی چن انضباط سختی در ارتش خود برقرار کرده بود. او اعلام نمود : « آدم کشی به معنای کشتن پدرم و اعمال منافی عفت نسبت به زنان به معنای هتک ناموس مادرم است ». از اینرو لی زی چن طرفداران بسیار زیادی پیدا کرد و دسته جات وی قوای عمده جنبش دهقانی آن دوران گردید. ولی او پایگاههای نسبتاً استواری برای خود ایجاد نمی کرد بلکه پیوسته از نقطه ای به نقطه دیگر در حرکت بود. پس از اینکه لی زی چن چوان شاه شد، به استان سی چوان لشکر کشید و از آنجا به جنوب استان شنسی عزیمت کرد و سپس از استان حوبه گذشته ، به طرف حه نان حرکت کرد و به زودی شهر سیان یان واقع در استان حوبه را تصرف کرد و سپس از طریق حه نان مجدداً به شنسی بازگشته ، شهر سی ان را متصرف شد و در سال 1644 از ستان شان سی عبور کرد و پکن را تصرف نمود. ولی به زودی بوسیله حملات متحد اوسان گوی سردار نظامی سلسله مین و ارتش تسین که با وی ساخت و پاخت کرده بود، مغلوب گردید