۱۳۹۰/۲/۱



سخنرانی در کنفرانس مسئولین کمیته ها ی حزبی استان

ژانویه ١٩٥٧ –  بخشهائی از سخنرانی ٢٧ ژانویه (منتخب آثارجلد ٥  ص ٢٢٢-  ٢٢٥)

           بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب فکری رقابت کند. این سیاست پس از طرد دارو دسته ضد انقلابی هوفن مطرح شد و من فکر میکنم همچنان سیاستی صحیح است چه با دیالکتیک تطابق دارد. لنین درباره دیالکتیک گفت: " بطورخلاصه دیاکتیک را میتوان دکترین وحدت اضداد نامید. این کنه دیالکتیک است ولی هنوز به توضیح و تکامل احتیاج دارد"(١) وظیفه ماست که این دکترین را توضیح و تکامل دهیم. باید آنرا توضیح دهیم و تا کنون دراین زمینه اقدام کمی کرده ایم. وباید آنرا تکامل بخشید با تجارب غنی ما درانقلاب، باید این دکترین را تکامل دهیم. لنین همچنین گفت: " وحدت (تطابق، همگونی ، تساوی عمل ) اضداد مشروط ، موقتی ، گذرا ، و نسبی است. مبارزه اضداد دافع یکدیگر مطلق است ، همانطور که تکامل و حرکت مطلق است. " (٢) با حرکت از این مفهوم ، ما سیاست بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب فکری رقابت کند را به پیش گذاردیم .
          حقیقت درمقابله با کذب قرار داشته و درمبارزه با آن رشد میکند. زیبا درمقابله با زشت قرارداشته و در مبارزه با آن رشد میکند. درمورد خوب و بد هم همبنطور، یعنی اعمال خوب وافراد خوب و بد درمقابله با اعمال بد و افراد بد قرارداشته و درمبارزه با آنها رشد میکنند. به طور خلاصه ، گلهای خوشبو درمقابله با گیاهان سمی قرار داشته و در مبارزه با آنها رشد میکنند. این سیاست خطرناکی است که مردم را از تماس با کذب ، زشت ، متخاصم ، از تماس با ایده آلیسم و متافیزیک و مزخرفات کنفسیوس ، لائوزی و چانکایشک بازداریم. چنین کاری موجب فساد فکری ، مغزهای یک خطی ، و عدم آمادگی برای مقابله با دنیا و هماوردی با آن خواهد شد.
          در فلسفه، ماتریالیسم و ایده آلیسم یک وحدت اضداد را تشکیل داده و با یکدیگر مبارزه میکنند. مسئله در مورد یک جفت دیگر اضداد، دیاکتیک و متافیزیک همچنین است . به هنگام صحبت برسرفلسفه نمیتوان این دو جفت اضداد را از یاد برد. حال دراتحاد شوروی دیگر هیچکاری با این "جفت " ها ندارند بلکه " فرد" را گرفته اند و مدعی اند که در آنجا فقط گلهای خوشبو میروید نه گیاهان سمی ، آنها وجود ایده آلیسم و متافیزیک را در یک کشور سوسیالیستی نفی میکنند. درواقعیت امرایده آلیسم ، متافیزیک و گیاهان سمی درهر کشوری یافت میشوند. دراتحاد شوروی بسیاری از گیاهان سمی تحت عنوان گلهای خوشبو ظاهر میشوند و بسیاری اظهارات مزخرف برچسب ماتریالیسم و رئالیسم سوسیالیستی دارند. ما علناً میان ماتریالیسم و آیده آلیسم ، میان دیالکتیک و متافیزیک ، و میان گلهای خوشبو و گیاهان سمی را برسمیت میشناسیم ، این مبارزه برای همیشه ادامه یافته و در هر مرحله گامی بجلو بر میدارد.
          اگر شما رفقا ی اینجا ماتریالیسم و دیالکتیک را میدانید، میخواهم بشما نصیحت کنم که دانش خود را با مقداری مطالعه درمورد ضد آنها ، یعنی ایده آلیسم و متافیزیک ، کامل کنید. شما باید آثارکانت ، هگل و کنفسیوس و چانکایشک را که آثار منفی هستند ، بخوانید ، اگر شما چیزی درمورد ایده آلیسم و متافیزیک ندانید، اگرهیچگاه مبارزه ای علیه آن انجام ندهید ، ماتریالیسم ودیاکتیک شما محکم نخواهد بود ، کمبود برخی از اعضای حزب ما و روشنفکران دقیقاً در آنستکه در مورد مطالب منفی کم میدانند. آنها با خواندن چند کتاب مارکس آنچه را که در آن کتابهاست تکرار میکنند و نسبتاً خسته کننده میشوند. سخنرانیها و مقالات آنان قانع کننده نیست. اگر شما مطلب منفی را مطالعه نکنید قادر به رد آنها نخواهید بود، نه مارکس ، و نه انگلس و نه لنین هیچ یک چنین نبودند.آنها کوششهای فراوانی میکردند تا انواع مطالب را چه معاصر و چه گذشته مطالعه کنند و بیکدیگر افراد هم آموختند که چنین کنند. سه جزء مرکب مارکسیسم در جریان مطالعه و مبارزه ی آنان با پدیده های بورژوازی بوجود آمد، پدیده هائی مانند فلسفه کلاسیک آلمانی ، اقتصادسیاسی کلاسیک انگلیسی و سوسیالیسم تخیلی فرانسوی ، در این رابطه استالین به اندازه آنها خوب نبود. بطورمثال ، درزمان او فلاسفه کلاسیک ایده آلیستی آلمان بعنوان عکس العمل اشرافیت آلمان درمقابل انقلاب فرانسه توصیف میشد. این نتیجه گیری فلسفه کلاسیک ایده آلیستی آلمان را کاملاً نفی میکند. استالین علوم نظامی آلمان را نفی میکردو آنرا دیگر مفید ندانسته و معتقد بود کتابهای کلاوس ویتز(٣) را بخاطراینکه آلمانها شکست خورده اند دیگر نباید مطالعه کرد.
          استالین مقدارزیادی متافیزیک درخود داشت و بمردم آموخت که از متافیزیک پیروی کنند. استالین در " تاریخ مختصر حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی " میگوید که دیاکتیک مارکسیستی چهارخصوصیت اساسی دارد. بعنوان اولین خصوصیت ، وی از پیوستگی میان اشیاء و پدیده ها بدون هیچ دلیلی صحبت میکند ، انگارکه اشیاء و پدیده ها بدون هیچ دلیلی به یکدیگر متقابلاً پیوسته اند. پس چه چیزهائی بهم پیوسته اند ؟ هیچ مگردو جنبه متضاد یک شیئی یا پدیده که متقابلاً بیکدیگر پیوسته اند. هرشیئی دو جانب متضاد دارد، او به عنوان خصوصیت چهارم درباره تضاد درونی اشیاء و پدیده ها و درباره مبارزه ضدین صحبت میکند بدون اینکه ازوحدت آنها سخنی بگوید. طبق قانون اساسی دیالکتیک ، یعنی وحدت اضداد ، میان اضداد درعین مبارزه وحدت وجود دارد که هردو هم متقابلاً مجزا از یکدیگر موجودند و هم درعین حال متقابلاً بیکدیگر پیوسته اند و تحت شرایط معین بیکدیگر تبدیل میشوند.
          نقطه نظراستالین همچنین درزیر واژه "همگونی" در" فرهنگ مختصر لغات فلسفی " چاپ چهارم تالیف شده دراتحادشوروی منعکس شده است.دراین کتاب گفته میشود : " همگونی نمیتواند میان جنگ و صلح ، میان بورژوازی و پرولتاریا ، میان زندگی و مرگ و سایر چنین پدیده هائی وجود داشته باشد زیرا آنها پدیده های اساساً متضاد با یکدیگر بوده و متقابلاً مجزا از یکدیگرند." به سخنی دیگرمیان این پدیده های اساساً متضاد با یکدیگر همگونی بمعنای مارکسیستی وجود ندارد؛ بلکه آنها فقط مجزا از یکدیگر وجود داشته و متقابلاً با یکدیگر پیوسته نیستند و نمیتوانند تحت شرایط معین خود را بیکدیگر تبدیل کنند . این تفسیر کاملا نا درست است.
          از نظر آنها جنگ جنگ است و صلح صلح ؛ این دو مجزا از هم وجود داشته و کاملاً بدون پیوستگی هستند و جنگ نمیتواند به صلح و صلح نمیتواند به جنگ تبدیل شود . لنین از کلاوس ویتز نقل قول می آورد که " جنگ ادامه سیاست بوسایل دیگر است " (٤) مبارزه در زمان صلح سیاست است . و جنگ هم همینطور. اگر چه در آن از برخی از وسایل مخصوص استفاده میشود، جنگ و صلح متقابلاً جدا ازهم وجود دارند و بیکدیگر پیوسته اند و میتوانند تحت شرایط معین خود را بدیگری تبدیل کنند. اگر زمان صلح ، جنگ درحال تدارک نباشد پس چگونه ممکن است به یکباره برپا شود؟ اگر در زمان جنگ ، صلح در حال پیدایش نباشد چطور می تواند بیکباره برقرار گردد؟
          اگر زندگی و مرگ نمیتوانند بیکدیگر تبدیل شوند پس لطفاً بگوئید جانداران چگونه به وجود آمدند؟ درابتدا فقط ماده ی بیجان درکره زمین وجود داشت و جانداران تا مدتها بعد بوجود نیامدند ، یعنی تا زمانیکه بالاخره از ماده بیجان یعنی مرده ، به زنده تبدیل شدند. هر ماده زنده ای یک جربان تحول و دگرگونی را طی میکند: رشد میکند، تولید مثل میکند واز بین میرود. در جریان زندگی ، مرگ و زندگی درگیر یک مبارزه دائمی هستند و مدام در حال تبدیل به یکدیگر میباشند.
          اگر بورژوازی و پرولتاریا نمیتوانند به یکدیگر تبدیل شوند ، پس چطور پرولتاریا از طریق انقلاب حاکم میشود و بورژوازی محکوم؟بطورمثال ، ما درتضاد کامل و مستقیم با گومیندان چانکایشک قرارداشتیم . درنتیجه مبارزه متقابل ودفع متقابل دو جانب متضاد، تغییری درموقعیت ما و آنها بوقوع پیوست ، یعنی ، آنها از حاکم به محکوم تبدیل شدند و ما از محکوم به حاکم . آن کسانیکه به تایوان گریختند تنها یک دهم گومیندان بودند، و آنکسانی که در سرزمین چین اصلی باقیماندند نه دهم را تشکیل میداند . ما مشغول نوسازی این دستۀ اخیر هستیم . این یک مورد وحدت اضداد تحت شرایط نوین است. و اما یکدهمی که به تایوان رفته اند ، مناسبات ما با آنها هنوز وحدت اضداد است و آنها نیز از طریق مبارزه دگرگون میشوند.
استالین نتوانست ارتباط میان مبارزه و اضداد و وحدت را ببیند. برخی افراد در اتحاد شوروی آنقدر متافیزیکی و درافکار خود خشک هستند که فکر میکنند هر شیئی یا پدیده یا باید این باشد یا آن و نمیتواند وحدت اضداد را درک کنند. از این رو ، اشتباهات سیاسی بوقوع می پیوندد. ما ازمفهوم وحدت اضداد پیروی میکنیم و سیاست بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب قکری رقابت کند را در پیش میگیریم . هر زمان که گلهای خوشبو در حال شگفتن اند مواجه بودن با رشد گیاهان سمی اجتناب پذیر است . این امرموردی برای ترس ندارد  تحت شرایط معین حتی می تواند به امر مفید تبدیل شود.
          پیش آمدن یرخی ازپدیده ها در زمان معین اجتناب پذیرند. و پس از رخ دادشان راهی برای مقابله با آنها پیدا خواهد شد . یطور مثال در گذشته کنترل سختی بر مجموعه تاتر اعمال میشد و این یا آن نمایشنامه ممنوع میگردید. همانکه ممنوعیت برداشته شد ، نمایشنامه های مختلفی در باره اشباح و شیاطین بروی پرده آمد.مانند " داستان حومه رود سیاه جادو شده "  و " کیفرخدای رعد" ، درباره ای این پدیده چه فکرمیکنید؟ من فکر میکنم ظهوراین پدیده ها همگی خوبند. بسیاری افراد هیچگاه اشباح و شیاطین را برصحنه ندیده اند. وقتیکه این تصاویر زشت را می بیند آنوقت درک میکنند که چیزهای بدی به نمایش درآمده که نمیبایست بنمایش درآیند. سپس این نمایشات مورد استفاده قرار میگیرند. تغییر پیدا میکنند یا ممنوع میشوند . عده ای میگویند برخی از اپراهای محلی چنان بد هستند که حتی مردم محلی هم آنها را تقبیح می کنند. بنظر من بد نیست که تعدادی از آنها را به نمایش گذاشت.بگذار پراتیک نشان بدهد که آیا دوام میاورند یا نه و چه جمعیتی را بخودجلب میکنند بنابراین عجله ای درممنوع کردن آنها نداشته باشید.
١- و،ای ، لنین " خلاصه ای از "علم منطق " هگل "
٢- و،ای ، لنین " در باره مسئله دیالکتیک "
٣- کارل فون کلاوس ویتز (١٨٣١ - ١٧٨٠) عالم نظامی بورژوائی مشهور آلمانی است . از اثرات مهم او " درباره جنگ است " برای نظر استالین در باره کلاوس ویتز رجوع کنید به " نامه در جواب رفیق رازین"
٤- و،ای ، لنین " جنگ و انقلاب "

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر