۱۳۹۰/۳/۱۸

شش اثر نظامی - بخش اول


چگونه باید جنگ را مطالعه  کرد
١ قوانین جنگ رشد یابنده
             قوانین جنگ انقلابی مسئله ایست که هرکس که جنگی انقلابی را هدایت میکند، باید آنرا مطالعه و حل نماید. این اثررا رفیق مائوتسه دون بمنظورجمعبندی تجارب دومین جنگ انقلابی داخلی نگاشته ودرآکادمی ارتش سرخ در شمال شانسی تدریس نموده است. بنا براشاره موًلف ازاین اثر بیش از پنج فصلش به نگارش درنیامده است و بعلت گرفتاری هنگام حادثه سی ان فصلهای مربوط به تعرض استراتژیک، کار سیاسی و مسایل دیگر برشته تحریر در نیامده. این اثر نتیجه مشاجرات پردامنه ومفصلی است که دردوره دومین جنگ انقلابی داخلی درحزب میان دومشی متضاد برسرمسایل نظامی درگرفت وبیانگرنظرات یکی ازاین دومشی علیه دیگری است. جلسه وسیع بوروی سیاسی کمیته مرکزی درژانویه سال ١٩٣٥درزون ای به مشاجراتی  که بین این دو مشی در گرفته بود فیصله داد، صحت نظرات رفیق مائوتسه دون را تاًیید نمود و مشی نادرست را رد کرد. دراکتبر سال ١٩٣٥ کمیته مرکزی حزب به شمال شنسی انتقال یافت و در دسامبر همان سال رفیق مائو تسه دون گزارشی تحت عنوان « درباره تاکتیک های مبارزه علیه امپریالیسم ژاپن » عرضه داشت ودرآن مسایل مربوط به مشی سیاسی حزب را دردوره دومین جنگ انقلابی داخلی بطورمنظم حل کرد. یک سال بعد یعنی درسال ١٩٣٦رفیق مائوتسه دون اثرحاضررا که تحلیل منظمی ازمسایل استراتژی درجنگ انقلابی چین است، برشته تحریردرآورد.
                                                     
            قوانین جنگ انقلابی چین مسئله ایست که هرکس که جنگ انقلابی چین را هدایت میکند، باید آنرا مطالعه وحل نماید.ما اکنون درحال جنگیم؛ جنگ ما جنگی است انقلابی؛ جنگ انقلابی ما درچین صورت میگیرد، یعنی درکشوری نیمه مستعمره و نیمه فئودالی. ازاینروما نه فقط باید قوانین عام جنگ را مطالعه کنیم بلکه باید قوانین ویژه جنگ انقلابی و قوانین ویژه ای را که فقط مختص جنگ انقلابی چین است، نیزمورد برسی قرار دهیم. برهیچکس پوشیده نیست که هرگاه کاریکه ما میکنیم، اگروضعیت، خصلت و روابط آنرا با اشیاء و پدیده های دیگر در نیابیم، نمیتوانیم قوانین مسلط آنرا بشناسیم وبدانیم که چگونه بآن بپردازیم، و قادر نخواهیم بود آنرا بنحو احسن انجام دهیم. جنگ که با پیدایش مالکیت خصوصی و طبقات شروع شده، عالیترین شکل مبارزه برای حل تضادهای بین طبقات، ملتها و گروههای سیاسی است که بمرحله معینی از تکامل رسیده اند. اگرما شرایط جنگ و خصلت و روابط آنرا با اشیاء و پدیده های دیگردرنیابیم، قوانین جنگ را نخواهیم شناخت، بطرزهدایت جنگ پی نخواهیم برد وقادربه کسب پیروزی نخواهیم بود.  جنگ انقلابی  - خواه جنگ انقلابی طبقاتی و خواه جنگ انقلابی ملی علاوه برشرایط و خصلت عام جنگ، شرایط و خصلت خود را نیز داراست. بنا براین جنگ انقلابی، گذاشته از قوانین عام جنگ، دارای قوانین ویژه خویش نیزهست. بدون درک شرایط و خصلت خاص این جنگ، بدون درک قوانین ویژه آن نمیتوان جنگ انقلابی را هدایت کرد و آنرا به پیروزی سوق داد.  جنگ انقلابی چین خواه جنگ داخلی و خواه جنگ ملی در محیط خاص چین صورت میگیرد و بدین جهت با مقابسه با جنگ بطوراعم یا جنگ انقلابی بطوراعم دارای شرایط و خصلت خاص خود است. ازاینرو جنگ انقلابی چین علاوه برقوانین عام جنگ و قوانین عام جنگ انقلابی دارای قوانین ویژه خویش نیزهست.بدون درک این قوانین نیل به پیروزی درجنگ انقلابی چین غیره ممکن است.بدین جهت ما باید قوانین عام جنگ و همچنین قوانین جنگ انقلابی و بلاخره قوانین جنگ انقلابی چین را مورد مطالعه قرار دهیم. بعضی ها نظرنا درستی دارند که مدتها پیش ازطرف ما رد شده است. آنها میگویند : تنها مطالعه قوانین جنگ کافی است، بعبارت مشخص تر، تنها پیروی از آئین نامه های نظامی که درچین ازطرف دولت ارتجاعی انتشار یافته، کفایت میکند. آنها درک نمیکنند که این آئین نامه ها فقط به بیان قوانین عام جنگ میپردازند و بعلاوه ازابتدا تا انتها از مراجع خارجی نسخه برداری شده اند و ما اگر آنها را آنطوری که هست، بدون هیچگونه تغییری درشکل ومضمون کپی کنیم ومورد استفاده قراردهیم، درحکم این خواهد بود که بخواهیم "پا را اره کنیم تا اندازه کفشی شود"؛ این کارما را مسلماً بشکست میکشاند. این اشخاص در توجیه نظر خویش میگویند : چرا ما باید ازآنچه درگذشته ببهای خون بدست آمده، اعراض کنیم؟ آنها درک نمیکنند که ما گرچه باید تجربه ای که درگذشته ببهای خون بدست آمده، ارج نهیم، ولی از طرف دیگر باید برای تجربه ای که ببهای خون خود بدست آورده ایم، نیزارزشی قایل شویم. برخی ها نظر نادرست دیگری دارند که ایضاً ازمدتها پیش از طرف ما رد شده است. آنها ادعا میکنند که فقط مطالعه تجربه جنگ انقلابی روسیه کافی است، بعبارتی مشخص تر، کافی است که ما از قوانینی که جنگ داخلی اتحاد شوروی طبق آن هدایت شده است، پیروی کنیم و بدنبال آن آئین نامه های نظامی برویم که از طرف ارگانهای نظامی این کشورانتشاریافته اند. آنها درک نمیکنند که این قوانین واین آئین نامه ها خصلت ویژه جنگ داخلی شوروی و ارتش سرخ شوروی را منعکس میسازند و اگر بخود اجازه هیچگونه دخل و تصرفی در آنها را ندهیم و عیناً آنها را کپی کرده ومورد استفاده قراردهیم، بازدر حکم آن خواهد بود که بخواهیم " پا را اره کنیم تا اندازه کفش شود" این کارنیزما را به شکست میکشاند. این اشخاص درتوجیه نظرخویش میگویند : جنگ ما؛ مانند جنگ اتحاد شوروی، جنگی است انقلابی و اتحاد شوروی در جنگ خود پیروزشده است، بنابراین چگونه میتوان شق دیگری بجز پیروی ازالگوی شوروی وجود داشته باشد؟ آنها درک نمیکنند که ما گرچه باید برای تجربه نظامی اتحاد شوروی، ازآنجهت که تجربه تازه ترین جنگ انقلابی است، تجربه ایست که تحت رهبری لنین واستالین بدست آمده، ارزش خاصی قایل شویم، اما ازسوی دیگر به تجربه جنگ انقلابی چین نیز باید ارج بگذاریم، زیرا دراینجا عوامل بسیاری هست که خاص انقلاب چین وارتش سرخ چین میباشد. بعضی ها باز نظر نادرست ثالثی دارند که بهمین ترتیب از مدتها پیش ازطرف ما رد شده است. آنها میگویند : گرنبهاترین تجربه، تجربه لشکر کشی بشمال در سالهای 1926 1927 است و ما باید آنرا بیاموزیم، و بعبارت مشخص تر، ما باید از لشکر کشی بشمال در مورد پیشروی مستقیم و تصرف شهرهای بزرگ تقلید کنیم. آنها درک نمیکنند که ما درعین اینکه باید تجربه کنیم و بعمل درآوریم، زیرا در جنگ کنونی ما شرایط دیگرتغییرکرده است. ما باید ازتجربه لشکرکشی بشمال فقط آن چیزی را بپذیریم که امروزهنوزبکار خوردنی است، وباید منطبق با وضعیت کنونی چیزی ایجاد کنیم که از خود ما باشد. بنابراین قوانین هدایت جنگ بر حسب شرایط جنگ یعنی بر حسب زمان و مکان و خصلت آن تغییرمی پذیرد. اگرعامل زمان را در نظربگیریم، می بینیم که جنگ و قوانین هدایت جنگ با زمان رشد مییابد؛ هرمرحله تاریخی دارای ویژگیهای خاص خود است و نمیتوان بطور مکانیکی از یک مر حله به مرحله دیگر منتقل شوند. اگرجنگ را از لحاظ خصلت آن درنظربگیریم، می بینیم که چون جنگ انقلابی و جنگ ضد انقلابی هردو دارای ویژگیهای خاص خود هستند،  قوانین حاکم برآنها نیزهر یک ویژگیهائی دارد که نمیتواند بطورمکانیکی ازیکی بدیگری منتقل گردد. اگرعامل مکان را درنظربگیریم، می بینیم که چون هرکشوریا ملتی و بخصوص هرکشور یا ملت بزرکی دارای ویژگیهای خاص خود است، قوانین جنگ نیز برای هرکشور یا ملتی متضمن ویژگیهای خاص خود است که به همین ترتیب نمیتواند بطورمکانیکی از یکی به دیگری منتقل گرد د. ما در مطالعه قوانین هدایت جنگهای که درمراحل مختلف تاریخی روی میدهند و دارای خصلت های مختلف بوده و در سرزمینهای مختلف و توسط ملتهای گوناگون بر پا میشوند، توجه خود را به ویژگیها و تکامل این قوانین معطوف داشته و با برخورد مکانیکی نسبت بمسئله جنگ مبارزه کنیم.  این تمام مطلب نیست. اگرفرماندهی که درابتدا فقط قادربه فرماندهی یک واحد کوچک بوده است، بتواند لیاقت فرماندهی یک واحد بزرگتر را پیدا کند، نشانه پیشرفت و ترقی او خواهد بود. میان فرماندهی دریک محل معین و یا در چند محل مختلف الشرط نیز فرق و تفاوت هست. بهمین ترتیب اگر فرماندهی که درآغاز فقط قادر به عمل کردن دریک محل آشنا بوده، اکنون بتواند درمحلهای متعد د عمل کند، این نیزنشانه پیشرفت و ترقی او خواهد بود.  شرایط درمراحل مختلف یک جنگ مشخص نیزدراثرتکامل تکنیک، و استراتژی دشمن و ما تغییر می پذیرد. اگر فرماندهی که ابتدا لیاقت فرماندهی جنگ را درمرحله ابتدائی آن داشته، اینک بتواند جنگ را درمرحله عالی ترآن فرماندهی کند، این نشان پیشرفت و ترقی بازهم بیشتر او خواهد بود. اگر یک فرمانده فقط قادربه فرماندهی واحد با حجم معین، درمحل معین و یا درمرحله معینی از تکامل جنگ باشد، معلوم میشود که هیچ پیشرفتی نکرده است. بعضی ها بعلت اینکه از مهارت خود در یک زمینه خوشنود میشوند و بدید محدود خویش اکتفا میکنند، هرگز به پیش رفتی نائل نمی آیند؛ آنها میتوانند درمکان و در زمان معینی نقشی درانقلاب داشته باشند، ولی رویهم رفته نقش مهمی نخواهند داشت؛ ما نیازمند فرماندهانی هستیم که بتوانند دررهبری جنگ نقش مهمی ایفا کنند. کلیه قوانین هدایت جنگ، برحسب تکامل تاریخ و تکامل خود جنگ رشد می یابند؛ هیچ چیزی درجهان تغییر ناپذیرنیست.
                                   
                                          ٢ هدف جنگ برانداختن جنگ است
            جنگ، این هیولای کشتارانسانها بدست یکدیگر، سرانجام دراثرتکامل جامعه بشری ازمیان خواهد رفت، و حتا درآینده ایکه چندان دور نیست، ازمیان خواهد رفت. ولی برای برانداختن جنگ فقط یک راه موجود است : بوسیله جنگ با جنگ مقابله کردن؛ بوسیله جنگ انقلابی با جنگ ضد انقلابی مقابله کردن؛ بوسیله جنگ انقلابی ملی با جنگ ضد انقلابی ملی مقابله کردن. تاریخ فقط دونوع جنگ دیده است جنگ عادلانه وجنگ غیرعادلانه. ما موافق جنگهای عادلانه و مخالف جنگهای غیرعادلانه هستیم. کلیه جنگهای ضد انقلابی غیرعادلانه اند، کلیه جنگهای انقلابی عادلانه اند. ما عاقبت با دستان خود بدوران جنگها در حیات بشر پایان خواهیم داد و بدون شک  جنگی که ما اکنون درگیرآنیم، بخشی ازاین پیکار نهائی است. ولی بدون تردید جنگی که درمقابل ما قرار گرفته، بخشی از بزرگترین و بیرحمانه ترین جنگهاست. بزرگترین و بیرحمانه ترین جنگهای غیرعادلانه ضد انقلابی درکمین ما نشسته است ؛ اگرما درفش جنگ عادلانه را برنیفروزیم، مصیبتی خانمانسوزگریبانگیراکثریت عظیم بشریت خواهد شد. درفش جنگ عادلانه بشریت درفش نجات بشریت است، درفش جنگ عادلانه چین درفش نجات چین است. جنگی که قسمت اعظم بشریت واکثریت قریب باتفاق چینی ها درگیرآنند، بیشک جنگی عادلانه است، اقدامی است نهایت ارزنده وافتخارآمیز، اقدامی است که بشریت و چین را رهائی می بخشد، پلی است بسوی دوران جدیدی از تاریخ جهان. وقتیکه جامعه بشری بآن نقطه از پیشرفت رسد که طبقات ودولتها زوال یابند، دیگرهیچ جنگی درمیان نخواهد بود- نه جنگ ضد انقلابی ونه جنگ انقلابی، نه جنگ غیرعادلانه و نه جنگ عادلانه واین عصرصلح جاودان بشریت خواهد بود. علاقه ما به مطالعه قوانین جنگ انقلابی از آرزوی ما دربرانداختن همه جنگها باشی میشود و درست درهمین جاست که وجه تمایز بین ما کمونیستها و تمام طبقات استثمارگرنمایان میگرد د.
                                 ٣ استراتژی مطالعه قوانین مسلط بر وضع کلی جنگ است
            هرجا که جنگی در میگیرد، یک وضع کلی جنگ نیز پدید میگردد. وضع کلی جنگ ممکن است سراسر جهان را دربرگیرد، ممکن است سراسر یک کشور را دربرگیرد، ممکن است یک منطقه مستقل پارتیزانی و یا یک جبهه مستقل و وسیع عملیاتی را دربرگیرد. هروضع جنگی که محاسبه تمام جنبه ها و مراحل گوناگون آنرا ایجاب کند، وضع کلی جنگ را تشکیل میدهد. وظیفه علم استراتژی مطالعه آن قوانین هدایت جنگ است که بروضع کلی جنگ مسلطند. چرا باید فرمانده عملیات اپراتیو یا تاکتیکی تا حدودی ازقوانین استراتژی سررشته داشته باشد؟ برای اینکه دراثردرک کل بهترمیتوان درجزء عمل کرد زیرا جزء تابع کل است. این نظرکه پیروزی استراتژیک تنها دراثرکمیابیهای تاکتیکی بدست میآید، نظری اشتباه آمیزآست، زیرا این واقعیت را نادیده میگیرد که پیروزی یا شکست جنگ بطورعمده و در درجه اول وابسته بطرز محاسبه وضع کلی ومراحل گوناکون آن است. اگر درمحاسبه وضع کلی و مراحل گوناگون آن نواقص و یا اشتباهات فاحشی روی دهند، جنگ بطورحتم بشکست می انجامد. وقتیکه گفته میشود : " یک حرکت حساب نشده باعث باخت تمام بازی میشود". منظورآن حرکتی است که دروضع کلی تاًثیرمیگذارد، یعنی حرکتی که برای مجموع اوضاع تعین کننده است، نه آن حرکتی که فقط خصلت جزء دارد و برای مجموع اوضاع تعین کننده نیست و آنچه که در شطرنج صادق است،درمورد جنگ هم صدق میکند. اما وضع کلی نمیتواند مستقل و منفک از اجزاء خود باشد، چه وضع کلی از مجموعه اجزاء خویش تشکیل می یابد. گاهی ممکن است بعضی از اجزاء بدون اینکه دروضع کلی تاًثیر جدی بگذارند، دچارانهدام یا شکست شوند، زیرا که این اجزاء برای وضع کلی تعین کننده نبوده اند. اغلب اتفاق میافتد که درعملیات تاکتیکی یا اپراتیو بعضی شکستها ویا عدم موفقیت ها منجر به اختلال دروضع کلی جنگ نمیشوند، زیرا شکستها وعدم موفقیت های مذکور دارای اهمیت قاطع نبوده اند. اما شکست اکثراًعملیات اپراتیوی که وضع کلی جنگ را تشکیل میدهند و یا شکست یک یا دوعملیات اپراتیو تعین کننده، وضع کلی را فوراً عوض میکند. دراینجا " اکثرعملیات اپراتیو" و یا " یک یا دوعملیات اپراتیو تعین کننده اند. درتاریخ جنگها دیده شده است که پس از یک سلسله پیروزیها، شکست دریک نبرد بتنهائی باعث ازدست رفتن کلیه دستاوردهای قبلی شده است، ویا پس ازشکست های متعد د، پیروزی دریک نبرد بتنهائی موجب پیدایش وضع نوین گشته است. درموارد فوق الذکر " یک سلسله پیروزیها " و یا " شکستهای متعد د" فقط خصلت جزء داشته و هیچ نقش تعین کننده ای درمجموع اوضاع بازی نمیکردند، درصورتیکه بعکس، "شکست دریک نبرد بتنهائی" ویا " پیروزی دریک نبرد بتنهائی" دارای نقش تعین کننده بودند. همه اینها دلالت براهمیت محاسبه مجموع اوضاع میکند. برای کسیکه فرماندهی کل عملیات را برعهده دارد، ازهمه مهمترعطف توجه به محاسبه و وضع کلی جنگ است. نکته عمده این استکه او باید کلیه مسایل مربوط به سازماندهی واحد ها و فرماسیون های نظامی خود، ارتباط میان عملیاتهای اپراتیو مختلف، ارتباط میان مراحل مختلف یک عملیات، ارتباط میان جمع فعالیت اردوگاه خودی و مجموع فعلیت اردوگاه دشمن را برحسب شرایط موجود در نظر بگیرد همه اینها مستلزم بذل دقت و کوشش بیشتر اوست و چناچه او این مسایل را از دیده فرو گذارد و خود را با مسایل درجه دوم مشغول سازد، بسختی میتواند از شکست برکناربماند.  رابطه میان کل وجزء نه تنها درمورد رابطه بین استراتژی و فن عملیات اپراتیو بلکه درمورد رابطه میان فن عملیات اپراتیو و تاکتیک نیزصادق است. مثال عملی آن عبارتست ازرابطه میان عملیات یک لشگروعملیات هنگها و گردانهایش، یا رابطه میان عملیات یک گروهان و دسته ها وجوخه هایش. فرمانده، درهرمقامی که باشد، باید توجه خود را بمسایل یا عملیاتی معطوف سازد که درمجموع وضعیتی که درحیطه مسئولیت اوست، مهمترین وقاطع ترین نقش را ایفا میکنند، ونه مسایل یا عملیات دیگر. برای تعین اینکه چه چیزمهم ویا تعین کننده است، نباید شرایط عمومی یا مجرد را ماًخذ گرفت، بلکه باید شرایط مشخص را مبداء بررسی قرارداد.  درهرعملیات نظامی سمت ونقطه هجوم را باید طبق وضعیت دشمن، موقعیت زمین و قدرت نیروهای خودی درهمان لحظه انتخاب کرد. در مناطقی که خواربارفراوان است، باید مراقب بود که سربازان پرخوری نکنند و درمناطقی که خواربار کافی نیست، باید توجه کافی کرد که سربازان گرسنه نمانند. درمناطق سفید درزکردن حتا کمی اطلاعات ممکن است موجب شکست پیکاربعدی گردد. حال آنکه این امر درمناطق سرخ غالباً مسئله زیاد جدی نیست. دربعضی نبردها ضروراست که فرماندهان عالیرتبه شخصاً درآنها شرکت کنند ولی دربرخی دیگرچنین ضرورتی ندارد. دریک مدرسه نظامی مهمترین مسئله عبارت است ازانتخاب مدیرومعلم وتعین رهنمود آموزشی. درمورد یک میتینگ توده ای توجه عمده را باید به بسیج توده ها برای شرکت درآن  و طرح شعارهای مناسب معطوف داشت، و غیره وغیره. دریک کلام، اصل کلی این استکه باید توجه را روی آن حلقه های مهمی متمرکز ساخت که مجموع اوضاع وابسته بآنهاست. در مطالعه قوانین مسلط بر وضع کلی جنگ تفکر و تعمق لازم میآید. زیرا آنچه که با مجموع اوضاع درارتباط است، با چشم قابل روًیت نیست و انسان نمیتواند آنرا دریابد مگرآنکه عمیقاً درباره اش بیندیشد؛ راه دیگری موجود نیست. اما ازآنجا که کل مرکب ازجزء است، کسیکه درجزء تجربه دارد، درعملیات اپراتیوودرتاکتیک تجربه دارد، میتواند مسایل عالیتری را بفهمد مشروط باینکه واقعاً بخواهد عمیقاً درباره آنها بیندیشد. مسایل استراتژی شامل مراتب ذیلند : درنظرگرفتن رابطه میان دشمن وخودی، درنظر گرفتن رابطه میان عملیاتهای اپراتیو مختلف ویا میان مراحل مختلف یک عملیات؛ درنظر گرفتن آن عناصری که درمجموع اوضاع موًثرند ( نقشی تعین کننده دارند)؛ درنظرگرفتن جنبه های ویژه اوضاع عمومی، درنظرگرفتن رابطه میان جبهه وپشت جبهه؛ درنظرگرفتن تفاوت و ارتباط میان تلفات وترمیم، نبرد واستراحت، تمرکزوپخش نیروها، حمله ودفاع، پیشروی وعقب نشینی، استتارو انکشاف، حمله عمده و حمله کمکی، هجوم و تثبیت، تمرکزوعدم تمرکز فرماندهی جنگ طولانی و جنگ زود فرجام، جنگ موضعی و جنگ متحرک، نیروهای  خودی ونیروهای دوست، این رسته و آن رسته، رئیس و مرئوس، کادرها و سپاهیان، سربازان باسابقه و سربازان جدید، کادرهای مافوق و کادرهای مادون، کادرهای با سابقه و کادرهای جدید، مناطق سرخ ومناطق سفید، مناطق سرخ قدیم ومناطق سرخ جدید، مناطق مرکزی و مناطق مرزی، موسم گرما و موسم سرما، پیروزی وشکست، واحدهای بزرگ وواحدهای کوچک، ارتش منظم وواحدهای پارتیزانی، نابودی دشمن و جلب تودها، توسعه صفوف ارتش سرخ وتحکیم آن، کارنظامی و کارسیاسی، وظایف دراین یا آن شرایط، جبهه ثابت و جبهه غیرثابت، جنگ داخلی و جنگ ملی، این مرحله تاریخی و آن مرحله تاریخی و غیره؛ هیچ یک از این مسایل استراتژی را نمیتوان با چشم مشاهده کرد، معذالک اگرانسان عمیقاً بیاندیشد، میتواند همه این مسایل را روشن سازد، دریابد وبر آنها مسلط گرد د. بسخن دیگرمیتوان کلیه مسایل مهم جنگ یا عملیات نظامی را بسطح عالی تر اصول ارتقاع داد و در آنجا حل کرد. وظیفه مطالعه مسایل استراتژی نیل به این هدف است.
                                               ٤ مهم این است که بتوانیم یاد بگیریم
            چرا ما ارتش سرخ را تشکیل داده ایم؟ برای اینکه بوسیله آن د شمن را درهم بکوبیم. چرا ما قوانین جنگ را مطالعه میکنیم؟  برای اینکه بتوانیم آنها را درجنگ بکاربریم. آموختن دشواراست، ولی از آن دشوارتر آموختن و بکار بستن است.  هستند بسیاری که درکلاسهای درس ویا در کتابها هنگام بحث در باره علم نظام صاحب نظر و صالح بنظر میرسند، ولی وقتیکه جنگی دربگیرد، برخی ازآنها پیروزمیشوند وبرخی ازآنها شکست میخورند. تاریخ جنگها و تجربه خود ما از جنگ موئید این مطلب است.  پس کلید حل این مطلب در کجاست؟  ما درزندگی واقعی نمیتوانیم متوقع باشیم که "سرداران همیشه پیروزمند"وجود داشته باشند.  تاریخ ازاینگونه سرداران بخود بسیارکم دیده است. توقع ما از سردارانمان این است که دلیروبا دریت باشند ودرجریان جنگ بطورکلی پیروزگردنند- سردارانی که بصیرت و شجاعت را یک جا داشته باشند.  کسی که میخواهد صاحب بصیرت و شجاعت باشد، باید شیوه ای برای خود برگزیند شیوه ایکه باید هم درآموختن بکاربرد وهم دراستفاده از آنچه آموخته شده است. این شیوه چیست؟ این شیوه عبارتست از آشنائی با تمام جنبه های وضعیت د شمن و وضعیت خودی، کشف قوانین حاکم برعملیات دو طرف و بکاربردن آنها در عملیات خود.  درآئین نامه های نظامی بسیاری ازکشورها توصیه هائی درباره ضرورت " نرمش دربکار بردن اصول برحصب شرایط" وهمچنین راهنمائی هائی در باره اتخاذ تدابیر لازم در موقع شکست دیده میشود.  توصیه ها فرماندهان را ازخطا های ذهنی که ناشی از بکار بردن مکانیکی اصول میباشد، برحذرمیدارند و راهنمائی ها نشان میدهند که اگر فرماندهی مرتکب خطای ذهنی شد ویا اگرتغییرات غیرقابل پیش بینی واجتناب ناپذیردروضعیت عینی روی داد، چطور باید عمل کرد.  چرا خطاهای ذهنی روی میدهند؟ زیرا که آرایش وهدایت نیروها دریک جنگ یا یک نبرد با شرایط زمان و مکان تطبیق نکرده، رهبری دهنی با شرایط عینی منطبق نبوده و یا با آن مغایرت داشته است،  بسخن دیگر، زیراتضاد بین ذهن وعین حل نشده است. انسانها درهرکاریکه میکنند، باشکال میتوانند ازپیدایش چنین وضعی جلوگیری کنند، منتها فرق دراین است که بعضی ها با مهارت بیشتری ازعهده کارها برمی آیند و بعضی ها کمتر.  همانطورکه ما درمورد هرکاری مهارت نسبتاً بیشتری را طلب میکنیم، درزمینه نظامی نیزمیخواهیم که پیروزیها بیشتر و یا بلعکس شکست ها کمتر گردند. دراینجا مطلب برسراین استکه ذهن باید بطورمناسب با عین منطبق گردد.  مثالی درزمینه تاکتیک می آوریم. چنان چه نقطه ایکه برای حمله انتخاب شده، یکی ازجناحهای دشمن ودرست منطبق بر نقطه ضعف دشمن باشد وبلنتیجه هجوم به موفقیت بیانجامد، معلوم میشود که ذهن باعین منطبق بوده، یعنی کاراکتشاف، قضاوتها وتسمیمات فرمانده با وضعیت واقعی دشمن وآرایش نیروهای آن مطابقت داشته است.  برعکس اگربنقطه ایکه برای حمله انتخاب شده، جناح دیگر یا قلب دشمن باشد و بلنتیجه حمله به دیواری ازخار برخورد کند وکامیاب نگردد، معلوم میشود که میان ذهن وعین تطابقی وجود نداشته است. اگرلحظه حمله بموقع انتخاب شود، اگرنیروی ذخیره بموقع بکارانداخته شود و کلیه اقدامات وعملیاتی که درجریان نبرد انجام میشود، بسود ما و بزیان د شمن باشد، معلوم میشود که درتمام طول نبرد هدایت ذهنی با وضعیت عینی تطابق کامل داشته است. این گونه تطابق کامل درجریان یک جنگ یا یک نبرد خیلی نادراست، زیرا که طرفین جنگ یا نبرد را انبوه انسانها زنده تشکیل میدهند که مسلحند واسرار خود را از یکدیگر پنهان میدارند؛ این یکی با برخورد نسبت با اشیاء بیروح و یا امورروزمره فرق میکند. اما اگرفرماندهی در خطوط کلی یعنی عناصری ازآن که دارای اهمیت تعین کننده هستند، با وضعیت واقعی مطابقت کنند، درآن صورت پایه و اساس پیروزی ریخته شده است.  آرایش صحیح نیروها ازتصمیمات صحیح فرمانده سرچشمه میگیرد، تصمیمات صحیح فرمانده ازقضاوتهای صحیح او ناشی میشود و قضاوتهای صحیح او برکاراکتشافی دقیق ولازم و برسنجش و اتصال همه اطلاعات گوناگون ازکاراکتشاف بدست آمده، مبتنی است. فرمانده ازتمام اسلوبهای ممکن وضرورکار اکتشاف استفاده میکند و کلیه اطلاعات بدست آمده ازوضع د شمن را میسنجد، کاه را از گندم جدا میسازد، آنچه را که نا درست است، حذف وآنچه را که درست است، حفظ میکند، ازیکی بدیگری حرکت مینماید واز برون بدرون نفوذ میکند؛ وآنگاه وضع خودی را محاسبه مینماید، بمطالعه تناسب وضع دوطرف وارتباط متقابل آنها می پردازد ودرآخربه قضاوت دست می زند، تصمیم میگیرد ونقشه های خود را تنظیم میکند. این است پروسه کامل شناخت اوضاع که یک استراتژنظامی باید قبل ازتنظیم هرنقشه استراتژیک، نقشه اپراتیو و یا نقشه عملیات تاکتیکی طی کند. اما یک استراتژ نظامی بی توجه بعوض اینکه اینطورعمل کند، نقشه های نظامی خویش را برپایه ذهنی خود میریزد وازاین جهت اینگونه نقشه ها تخیلی از آب درمی آیند و با واقعیت تطبیق نمیکنند.  یک استراتژعجول که فقط به شور و شوق خویش تکیه میکند، ناگزیر بدام د شمن می افتد و با اطلاعات سطحی و یا ناقصی که از وضع د شمن بدست آورده است، گمراه میشود ویا تحت تآًثیر پیشنهادات بی مسئولیت زیردست های خود که براساس شناخت واقعی وبینش عمیق استوار نیست، قرارمیگیرد وبدین ترتیب ناگزیرسرش به سنگ میخورد، زیرا وی نمیداند ویا نمیخواهد بداند که هرنقشه نظامی باید براساس اکتشافات لازم و تعمق دقیق دروضعیت خودی و وضعیت د شمن و همچنین روابط متقابل آنها مبتنی باشد.  پروسه شناخت اوضاع نه فقط قبل از طرح نقشه نظامی بلکه بعد از آن نیز ادامه می یابد.  دراجرای یک نقشه نظامی، ازهمان لحظه آغازاجرا تا پایان عملیات، پروسه دیگری ازشناخت اوضاع جریان می یابد که پروسه پراتیک نامیده میشود.  درجریان این پروسه باید مجد داً بازرسی شود که آیا نقشه ای که درپروسه قبلی تنظیم شده با واقعیت مطابقت میکند یا نه.  چنانچه نقشه اصلاً یا کاملاً با واقعیت مطابقت نکند، باید با تکیه برمعلومات جدید به قضاوت های جدید دست زد، تصمیمات تازه گرفت و درنقشه اصلی دست برد تا اینکه با وضعیت جدید بخواند. تغییرواصلاح جزئی نقشه تقریباً درهرعمل نظامی انجام می یابد وحتا گاهی اتفاق می افتد که نقشه باید ازاساس تغییرکند.  آدم عجولی که ضرورت چنین تغییری را درک نکند و یا مایل به چنین تغییری نباشد و فقط کورکورانه عمل کند، بازناگزیر سرش به سنگ خواهد خورد.  آنچه دربالا گفته شد، هم درعملیات استراتژیک صادق است هم درعملیات اپراتیو و تاکتیکی. یک نظامی با تجربه، مشروط باینکه با فروتنی بیاموزد، میتواند ویژگیهای نیروهای خود ( فرماندهان، افراد، اسلحه، خواربار و غیره و مجموعه این عوامل) و همچنین ویژگی های نیروهای د شمن ( فرماندهان، افراد، اسلحه، خواربار و غیره ومجموعه این عوامل) و سایرشرایطی را که مربوط بجنگ میشوند مانند اوضاع و احوال سیاسی، اقتصادی، جغرافیائی، جوی وغیره بخوبی بشناسد؛ یک چنین مرد نظامی با اطمینان بیشتری جنگ ویا عملیات نظامی را هدایت میکند و قابلیت بیشتری برای نیل به پیروزی خواهد داشت.  اواین مزیت را ازآن جهت بدست می آورد که طی یک دوره طولانی وضعیت اردوی خود واردوی د شمن را شناخته، قوانین عمل را کشف کرده و تضاد میان ذهن وعین را حل کرده است. این پروسه شناخت بسیارمهم است؛ بدون این تجربه که طی زمان طولانی بدست می آید، بدشواری میتوان قوانین حاکم برسراسر جنگ را فهمید و فراگرفت.  مبتدیان یا کسانیکه جنگ را فقط ازروی کتاب میشناسند، نمتوانند فرماندهان عالی رتبه واقعاً توانائی شوند؛ فقط کسیکه درصحنه پیکارآموزش یافته است، برای چنین مقامی شایستگی دارد.  کلیه قوانین جنگ و یا تئوریهای نظامی که جنبه اصولی دارند، ترازنامه تجربه جنگهائی هستند که پیشینیان و یا معاصران ما تنظیم کرده اند. باید این درسها را که از جنگهای گذاشته بما رسیده و ببهای خون تمام شده اند، بدقت مطالعه کرد. این یکی ازوظایف ماست. لیکن ما وظیفه دیگری هم داریم وآن عبارت است از نتیجه گیریها را  بکمک تجربه خود آزمودن، آنچه را که سودمند است، پذیرفتن وآنچه را که سودمند نیست، بدورافکندن وآنچه را که مخصوص خود ماست، برآن افزودن.  این وظیفه دوم دارای اهمیت بزرگی است، اگرما اینطورعمل نکنیم، قادر به هدایت جنگ نخواهیم بود. کتاب خواندن آموختن است، اما آموخته را بکار بستن نیزآموختن است.  وحتی نوع مهمتر آن. اسلوب اصلی ما آموختن جنگ درجریان جنگ است.  حتا شخصی هم که امکان مدرسه رفتن نداشته است، میتواند جنگ را بیاموزد او میتواند جنگ را از طریق جنگ بیاموزد.  جنگ انقلابی کارتوده هاست وغالباً موضوعی نیست که ابتدا باید بعمل درآید و سپس آموخته شود، زیراعمل کردن خود آموختن است، بین یک غیره نظامی ویک نظامی فاصله موجود است، ولی این فاصله دیواربزرگ چین نیست ومیتواند بسرعت از میان برداشته شود، و راه از بین بردن آنهم شرکت درانقلاب و جنگ است.  وقتیکه ما میگوئیم آموختن و بکاربستن امرآسانی نیست، مقصودما این است که آموختن جامع وبکاربستن ماهرانه کار سخت و مشکلی است.  وقتیکه ما میگوئیم یک غیره نظامی میتواند بسرعت بیک نظامی تبدیل شود، منظورمان این است که عبورازآستانه درمشکل نیست.  درتوصیف وحدت ایندو حکم در اینجا ضرب المثلی از چین قدیم مصداق می یابدکه میگوید : " درجهان هیچ مشکلی نیست که دربرابر انسان با اراده تاب بیاورد."  عبورازآستانه درمشکل نیست ، تبحرواستادی نیزامری است امکان پذیر، فقط مشروط باینکه انسان اراده کند وقادربه آموختن باشد. قوانین جنگ ماند قوانین حاکم براشیاء و پدیده های دیگر، بازتابی است از واقعیت (٢) عینی درذهن ما؛ هرچیزی که درخارج ازذهن ماست، واقعیت عینی است.  پس موضوع مورد مطالعه و شناخت ما هم شامل وضع       دشمن میشود و هم شامل وضع خود ما؛ این هردو جهت باید موضوع مطالعه و بررسی ما قرار گیرد.  درصورتیکه مطالعه وبرسی کننده فقط ذهن (قوه تعقل) ماست. کسانی هستند که میتوانند خود را خوب بشناسند ولی از شناخت د شمن عاجزند، و کسان دیگری نیزهستند که میتوانند د شمن را خوب بشناسند ولی قادر به شناختن خود نیستند؛ نه اینها و نه آنها هیچکدام قادربحل مسئله آموزش وبکاربستن قوانین جنگ نیستند.   ضرب المثلی درکتاب سون اوزی (٣) تئوریسین بزرگ نظامی چین باستان آمده است که میگوید:"چنانچه دشمن وخودت را بشناسی، صد بارمیجنگی بخطرنمی افتی."  مضمون این جمله دومرحله را دربرمیگیرد مرحله آموختن و مرحله بکار بستن؛ یعنی شناخت قوانین تکامل واقعیت عینی وتعیین عمل خودمان طبق قوانین مذکور بمنظورغلبه برد شمنی که درمقابل داریم.  ما نباید باین ضرب المثل کم نها دهیم.  جنگ، عالیترین شکل مبارزه متقابل میان ملتها، و دولتها، میان طبقات و میان گروههای سیاسی است،؛ ملتها، دولتها، طبقات وگروههای سیاسی که درجنگ اند، ازکلیه قوانین جنگ بمنظورنیل به پیروزی استفاده میکنند. بی شک، درجنگ پیروزی یا شکست را بطورعمده شرایط نظامی، سیاسی، اقتصادی و طبیعی دو طرف متخاصم معین میکند. ولی این تمام مطلب نیست.  توانائی ذهنی طرفین درهدایت عملیات جنگی نیزدرتعین فرجام جنگ موًثراست.  یک استراتژ نظامی درتلاش خود برای نیل به پیروزی نمیتواند ازمحدودیتی که شرایط مادی ایجاد کرده اند، پا فراترنهد، ولی اومیتواند و باید برای کسب پیروزی درحدود همین شرایط تلاش کند. صحنه فعالیت یک استراتژ نظامی برروی شرایط مادی عینی ساخته شده است، ولی او میتواند بروی همین صحنه حماسه های پرشکوهی را که مملواز رنگها وآهنگها، پرازقدرت وعظمت اند، رهبری کند. ازاینرو فرماندهان ارتش سرخ ما باید بر پایه مادی عینی موجود، یعنی براساس شرایط نظامی، سیاسی، اقتصادی و طبیعی موجود نیروی تهورواستعداد خود را شکوفا سازند، کلیه نیروهائی را که دراختیاردارند، برای درهم شکستن دشمنان ملی و طبقاتی مان بکاراندازند و این عالم فاسد را دگرگون سازند.  دراینجاست که توانائی ذهنی ما درهدایت جنگ میتواند و باید واردعمل شود. ما بهیچ فرمانده ارتش سرخ اجازه نمیدهیم که بصورت یک آدم بی کله و قلدر درآید که بدون ملاحظه چپ و راست میکوبد؛ ما باید همه فرماندهان ارتش سرخ را ترغیب کنیم که بصورت قهرمانان دلیرو با دریت درآیند و نه فقط شهامت غلبه برکلیه موانع را داشته باشند، بلکه بتوانند جنگ را ازآغاز تا فرجام در تمام تحولات و فرازونشیبهایش هدایت نمایند.  فرمانده نظامی که دراقیانوس بیکران جنگ شنا میکند، نه فقط باید خود را ازغرق شدن مصون بدارد بلکه باید قادر باشد با حرکت موزون و اطمینان خود را بساحل پیروزی برساند. قوانین هدایت جنگ، فن شناوری دراقیانوس جنگ است.  اینهاست شیوه های ما.
     فصل دوم
                                             حزب کمونیست چین و جنگ انقلابی چین
            جنگ انقلابی چین که ازسال ١٩٢٤ آغاز شده تا کنون ازدومرحله گذشته است : مرحله اول از سال ١٩٢٤تا سال ١٩٢٧ومرحله دوم ازسال ١٩٢٧تا سال ١٩٣٦بطول انجامیده واینک مرحله جنگ انقلابی ملی علیه ژاپن گشوده میشود.  جنگ انقلابی دراین سه مرحله تحت رهبری پرولتاریای چین وحزب آن، حزب  کمونیست  چین صورت گرفته ومیگردد.  دشمنان اصلی ما درجنگ انقلابی چین امپریالیسم ونیروهای فئودالی هستند.  گرچه بورژوازی چین ممکن است درلحظات تاریخی معینی درجنگ انقلابی شرکت بجوید. ولی دراثرخود خواهی وفقدان استقلال سیاسی و اقتصادی نه میخواهد ونه میتواند جنگ انقلابی چین را تا پیروزی کامل رهبری کند. توده های دهقانی ونیروهای خرده بورژوازی شهری چین میخواهند فعلانه درجنگ انقلابی شرکت جویند وآنرا به پیروزی کامل برسانند. آنها نیروهای عمده جنگ انقلابی اند، ولی ازآنجا که دارای خصوصیات مولدین خرده پا هستند، افق دید سیاسی آنان محدود است (و بخشی ازخیل بیکاران دارای افکار آنارشیستی هستند) و بدین جهت نمیتوانند جنگ را بدرستی رهبری کنند. بنابراین در دورانی که پرولتاریا قدم به عرصه سیاسی گذاشته است، مسئولیت رهبری جنگ چین ناگزیربردوش جزب کمونیست چین می افتد. درچنین دورانی هرجنگ انقلابی که توسط پرولتاریا وحزب کمونیست رهبری نشود و یا از قلمرو رهبری آنها خارج شود، محکوم به شکست است.  زیرا ازتمام قشرهای اجتماعی و دسته های سیاسی چین نیمه مستعمره فقط پرولتاریا و حزب کمونیست اند که از تنگ نظری و خود خواهی بدورو دارای وسیع ترین افق دید سیاسی و عالیترین درجه تشکل میباشند و بیشترازهمه توانائی آن را دارند که ازتجارب پرولتاریای پیشآهنگ جهان واحزاب سیاسی آن با تواضع تمام بیآموزد وآنها را جهت پیش برد امرخود مورد استفاده قراردهد. با این دلائل فقط پرولتاریا وحزب کمونیست اند که میتوانند دهقانان، خرده بورژوازی، شهری را رهبری کنند، برتنگ نظری دهقانان وخرده بورژوازی، برگرایش خیل بیکاران به خرابکاری وهمچنین برنوسانات ونا پیگری بورژوازی (البته مشروط برآنکه حزب کمونیست در سیاست خود دچاراشتباه نشود) فایق آیند وآینده انقلاب وجنگ را براه پیروزی سوق دهند. بطورکلی میتوان گفت که جنگ انقلابی سالهای ١٩٢٤ ١٩٢٧ در شرایطی جریان یافت که پرولتاریای بین الملل و پرولتاریای چین و حزب آن دربورژوازی ملی چین وحزب آن اعمال نفوز سیاسی میکردند و با آنها همکاری سیاسی داشتند. اما درلحظه حساس انقلاب وجنگ، دردرجه اول بعلت خیانت بورژوازی بزرگ وهمچنین دراثرآنکه اپورتونیستهای داخل صفوف انقلابیون داوطلبانه از رهبری انقلاب رو گرداند ند این جنگ انقلابی بشکست انجامید.  جنگ انقلاب ارضی که از سال ١٩٢٧ تا کنون ادامه دارد، درشرایط نوینی صورت میگیرد.دشمن دراین جنگ تنها امپریالیسم نیست بلکه شامل اتحاد بورژوازی بزرگ ومالکان ارضی بزرگ نیزمیشود. بورژوازی ملی دنباله روی بورژوازی بزرگ شده است. فقط حزب کمونیست است که این جنگ انقلابی را رهبری میکند وازهم اکنون هژمونی مطلق خویش را برآن تاًمین کرده است. این هژمونی مطلق حزب کمونیست مهمترین شرط تعقیب بی تزلزل و پیگیرجنگ انقلابی است. بدون هژمونی مطلق حزب کمونیست قابل تصور نبود که جنگ انقلابی بتواند با این پیگیری ادامه یابد. حزب کمونیست چین با دلیری واستواری در راًس جنگ انقلابی چین قرار گرفته و طی پانزده سال متمادی (٤) به تمام ملت نشان داده است که دوست خلق است و پیوسته درجبهه مقدم انقلاب برای دفاع ازمنافع حلق و آزادی ورهائی اش مبارزه میکند. حزب کمونیست چین با مبارزات سخت ودشوار خود و ببهای خون وجان صدها هزارنفرازاعضای دلیروده ها هزار نفر از کادرهای قهرمانش، نقش تربیتی عظیمی درمیان توده های چند صد میلیونی خلق ایفا کرده است.  کامیابیهای تاریخی بزرگی که حزب کمونیست چین درطول مبارزات انقلابی خود بدست آورده، شرط لازم برای بقاء و رستگاری چین دراین لحظه حساس که مورد تعدی دشمن ملی قرار گرفته، فراهم ساخته است؛ این شرایط عبارت ازوجود یک رهبری سیاسی است که از اعتماد اکثریت عظیم مردم برخورداراست و ازطرف آنها طی سالهای متمادی آزمایش برگزیده شده است. امروز خلق آنچه را که حزب کمونیست میکوید، ازگفته هرحزب سیاسی دیگرآسانتر میپذیرد. بدون مبارزه دشوار حزب کمونیست چین طی پانزده سال اخیر، نجات میهن ازخطریک اسارت جدید غیره ممکن بود. حزب کمونیست چین طی جنگ انقلابی، علاوه بردواشتباه اپورتونیسم راست چن دوسیو(٥)واپورتونیسم "چپ" لی لی سان(٦)، دواشتباه دیگرنیز مرتکب شده است : اشتباه اول اپورتونیسم " چپ" سالهای ١٩٣١ ١٩٣٤ (٧) بود که منجر به تلفات فوق لعاده سنگینی درطول جنگ انقلاب ارضی گردید، بطوریکه ما بجای دفع پنجمین عملیات "محاصره وسرکوب" دشمن، مناطق پایگاهی خود را از دست دادیم و ارتش سرخ ناتوان شد.  این اشتباه درژانویه ١٩٣٥ درجلسه وسیع بوروی سیاسی کمیته مرکزی درزون ای اصلاح گردید. اشتباه دوم اپورتونیسم راست جان گوه تائو درسالهای ١٩٣٥ ١٩٣٦ (٨) بود وچنان دامنه یافت که انضباط حزب وارتش سرخ را مختل ساخت و موجب تلفات سنگین در بخشی از نیروهای عمده ارتش سرخ گردید؛ ولی درپرتورهبری صحیح کمیته مرکزی وآگاهی سیاسی اعضای حزب وفرماندهان و رزمندگان ارتش سرخ این اشتباه نیز بلاخره اصلاح شد.  بدیهی است که همه این اشتباهات بحزب ما، بانقلاب و بجنگ ما صدمه زدند، معذالک ما سرانجام همه آنها را برطرف ساختیم ودرست درجریان غلبه براین اشتباهات بود که حزب و ارتش سرخ ما بازهم آبدیده ترونیرومندتر گردید ند.  حزب کمونیست چین رهبری این جنگ انقلابی خروشان و پر افتخاروپیروزمند را همواره در دست داشته وهمچنان دردست دارد. این جنگ نه فقط درفش آزادی چین را برافراشته و همچنان دردست دارد، بلکه دارای اهمیت انفلابی بین الملل نیزهست.  چشم امید خلقهای انقلابی سراسر جهان بما دوخته است.  ما دراین مرحله نوین، یعنی مرحله جنگ انقلابی ملی ضد ژاپنی، انقلاب چین را بسرانجام خواهیم رساند واین دو انقلاب خاور زمین و سراسر جهان عمیقاً تاًثیر خواهد گذاشت. جنگ انقلابی ما تا بحال نشان داده است که ما نه فقط بیک مشی سیاسی صحیح مارکسیستی بلکه بیک مشی نظامی صحیح مارکسیستی نیز نیازمندیم.  انقلاب و جنگ در عرض پانزده سال این مشی سیاسی و نظامی را ساخته وپرداخته است. ما مطمئنیم که ازاین پس، درمرحله نوین جنگ،  این مشی براساس شرایط نوین رشد وقوام بیشتری خواهد یا فت، مضمونش کامل تروغنی ترخواهد شد و ما را بهدف خود یعنی غلبه بردشمن ملی هدایت خواهد کرد.  تاریخ بما می آموزد که مشی سیاسی و نظامی صحیح بخودی خود و درآرامش بوجود نیامده و تکامل نمی یابد ازیکسوعلیه اپورتونیسم "چپ" وازسوی دیگرعلیه اپورتونیسم راست بمبارزه برخیزد. بدون مبارزه وغلبه کامل براین انحرافات زیانبخش که ریشه انقلاب و جنگ انقلابی را میزند، تدوین یک مشی صحیح و نیل به پیروزی در جنگ انقلابی غیرممکن است. درست بهمین دلیل است که من دراین جزوه غالباً به نظرات نادرست اشاره میکنم. 
  فصل سوم
                                                ویژگیهای جنگ انقلابی چین
       ١ – اهمیت موضوع 
 
            اشخاصی که قبول ندارند، نمیدانند و نمیخواهند بدانند که جنگ انقلابی چین دارای ویژگیهای خاص خود است، عملیات جنگی ارتش سرخ علیه قوای گمیدان را از نوع عملیات جنگی عادی و یا از نوع عملیات جنگ داخلی اتحاد شوروی محسوب میدارند.  جنگ داخلی اتحاد شوروی که توسط لنین واستالین رهبری شد، تجربه اش دارای اهمیت جهان شمول است.  تمام احزاب کمونیست و از آن جمله حزب کمونیست چین این تجربه و جمع بندی تئوریک آن را که لنین و استالین بدست داده اند، بمثابه قطب نمای خود میداند.  اما این بآن معنا نیست که ما بایداین تجربه را درشرایط خاص خودمان بطورمکانیکی بکاربریم.  جنگ انقلابی چین در بسیاری جهات دارای ویژگیهای خود است که آن را از جنگ داخلی اتحاد شوروی متمایز میسازد. بدیهی است که درنظرنگرفتن این ویژگیها و یا نفی وجود آنها اشتباه است. این نکته طی ده سال جنگ ما دیگر کاملاً باثبات رسیده است.  خصم ما نیزدچار چنین اشتباهاتی شده است. اول قبول نمیکرد که در جنگ بر ضد ارتش سرخ به استراتژی و تاکتیک دیگری نیاز است که باید با استراتژی و تاکتیکی که در جنگ با ارتش های دیگر بکار میرود، فرق داشته باشد.  او با اتکاء به تفوق خود در زمینه های مختلف بما کم بها میداد و همچنان با اسلوبهای کهنه جنگی می چسبید.  قبل ازچهارمین عملیاب "محاصره و سرکوب " دشمن در سال ١٩٣٣ و در جریان آن وضعیت چنین بود و نتیجه آن شد که دشمن با یک سلسله شکستها مواجه گردید.  نخستین کسیکه درارتش گومیندان نظر جدیدی دراین مورد به پیش کشید، ژنرال مرتجعی بنام لیو وی یوان و سپس دای یوه بود.  سرانجام نظرشان مورد قبول چانکایشک افتاد. وازهمینجا بود که دوره تعلیماتی افسران چانکایشک در لوشان (٩) تاًسیس گشت و اصول نظامی ارتجاعی جدید (١٠) تنظیم شد که در جریان پنجمین عملیات "محاصره و سرکوب " بکار رفت.  ولی هنگامیکه دشمن اصول نظامی خود را برای تطبیق با شرایط عملیات ضد ارتش سرخ تغییر داد، درصفوف ما عده ای پیدا شدند که به " قالبهای کهن " بازگشتند.  آنها اصرار داشتند که به شیوه هائی که با اوضاع و احوال عمومی منطبق است، برگردند، ازتعمق درشرایط ویژه هرمورد مشخص سرباز میزدند، تجاربی را که در طول تاریخ  نبردهای   خونین ارتش سرخ بدست آمده، رد میکردند، بقدرت امپریالیسم و گومیندان وهمچنین بقدرت ارتش گومیندان کم بها میدادند و برای روًیت اصول ارتجاعی جدیدی که خصم بکار می بست ، دیده بینا نداشتند.  نتیجه این شد که کلیه پایگاهای انقلابی، باستثنای ناحیه مرزی شنسی گانسواز دست رفت، تعداد افراد ارتش سرخ از سیصد هزار به چند ده هزارکاهش یافت و سازمانهای حزبی درمناطق گومیندان تقریباً همگی متلاشی شدند. خلاصه این کیفرتاریخی سختی بود. این اشخاص خودشان را مارکسیست لنینیست مینامیدند، ولی درواقع هیچ بوئی از مارکسیسم لنینیسم نبرده بودند. لنین میگوید: که جوهرو روح زنده مارکسیسم درتحلیل مشخص ازاوضاع مشخص ازاست(١١).         ودرست همین نکته بود که این رفقای ما ازیاد میبردند. ازاینجا میشود مشاهده کرد که بدون درک ویژگیهای جنگ انقلابی چین هدایت این جنگ و رهبری آن بسوی پیروزی امکان پذیرنیست.
                                       ٢ ویژگیهای جنگ انقلابی چین  کدامند؟
             حال ببینیم ویژگیهای جنگ انقلابی چین کدامند؟  بعقیده من چهارویژگی اصلی وجود دارد.  ویژگی اول این است که چین کشورپهناورنیمه مستعمره ای است که در زمینه سیاسی و اقتصادی بطور ناموزون تکامل مییابد و انقلاب سالهای ١٩٢٤ ١٩٢٧را پشت سرنهاده است.  این ویژگی نشان میدهد که امکان بسط و پیروزی جنگ انقلابی چین موجود است.  موقعی که در زمستان ١٩٢٧و بهار ١٩٢٨، کمی بعد از آغاز جنگ پارتیزانی در چین، بعضی از رفقا در کوهستان گان واقع در منطقه مرزی حونان جیان سی این سئوال را مطرح کردند که "تا چه مدتی ما میتوانیم پرچم سرخ را برافراشته نگهداریم؟"، ما (دراولین کنگره حزبی منطقه مرزی حونان - جیان سی (١٢) این نکته را متذکر شدیم.  زیرا این اساسی ترین مسئله ای بود. اگرما باین سئوال که آیا مناطق پایگاه انقلابی چین وارتش سرخ چین میتوانند پابرجا باقی بمانند و بسط یابند، جواب نمیدادیم، حتا یک گام هم نمیتوانستیم جلو برویم. ششمین کنگره کشوری حزب کمونیست چین درسال ١٩١٨، باردیگرباین سئوال پاسخ داد. ودرست ازآن ببعد بود که جنبش انقلابی چین پایه تئوریک صحیحی یافت. اینک به تحلیل این مسئله بپردازیم : چین درزمینه سیاسی و اقتصادی بطورناموزون رشد می
یابد
اقتصاد سرمایه داری ناتوانی با یک اقتصاد نیمه فئودالی برترهمزیستی میکند؛ چند شهرمدرن صنعتی و تجاری با مناطق روستائی بیکران که ازتکامل بازایستاده اند، همزیستی میکنند؛ چند میلیون کارگرصنعتی با صد ها میلیون دهقان و پیشه ورکه درزیریوغ نظام کهن بسرمیبرند، همزیستی میکنند؛ دیکتاتورهای نظامی بزرگ که حکومت مرکزی را در دست دارند، با دیکتاتورهای نظامی کوچک که براستانهای مختلف مسلطند، همزیستی میکنند؛ دو نوع ارتش ارتجاعی یعنی "ارتش مرکزی" که تابع چانکایشک است، یا " قوای نظامی مختلط " که تابع دیکتاتورهای نظامی استانهای مختلف اند، همزیستی میکنند؛ چند خط آهن و خط کشتی رانی و چند جاده اتومبیل رو با تعدادی کثیری راه های گاری وکوره راه هائی که فقط برای پیاده روی مناسب اند وبزروهائی که حتا عبورازآنها با پا هم دشواراست، همزیستی میکنند.  چین کشوری نیمه مستعمره است تشتت درمیان قدرتهای امپریالیستی موجب تشتت درمیان گروه های مختلف هیئت حاکمه چین میشود. بین کشورنیمه مستعمره ای که تحت سلطه چندین دولت قراردارد وکشورمستعمره ای که فقط یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوط هست.  چین کشوری پهناوراست " هنگامیکه تاریکی برخاور شب فرامیرسد، درباخترهنوزروزاست. هنگامیکه تاریکی برجنوب دامن میگسترد، برشمال هنوزخورشید پرتوافکن است" پس نباید ازاین نگران بود که میدان کافی برای مانورموجود نیست. چین، انقلاب بزرگی را پشت سرنهاده است این انقلاب بذرهائی افشانده که ازآن ارتش سرخ سربرون کشیده است، این انقلاب رهبرارتش سرخ یعنی حزب کمونیست را آفریده وتوده های مردم را آماده ساخته است توده هائیکه زمانی درانقلاب شرکت کرده بودند. از اینروست که مامیگوئیم اولین ویژگی جنگ انقلابی چین این است که این جنگ درکشور پهناورنمیه مستعمره ای صورت گرفته که درزمینه سیاسی و اقتصادی بطور ناموزون رشد میابد؛ کشوری که ازمیان آتش یک انقلاب گذشته است.  این ویژگی علی الاصول استراتژی وتاکتیک ما را نه فقط درزمینه سیاسی بلکه درزمینه نظامی نیز معین میکند. ویژگی دوم جنگ انقلابی چین بزرگی ونیرومندی د شمن ماست.  وضع گومیندان، این خصم ارتش سرخ از چه قرار است؟ گومیندان حزبی است که قدرت سیاسی را بدست گرفته وآنرا تا حدودی استحکام بخشیده است. این حزب از کمک کشورهای عمده ضد انقلابی جهان برخوردار است. این حزب ارتش خویش را ازنو ساخته است، ارتشی که ازکلیه ارتشهای تاریخ چین متمایزاست و درخطوط اصلی با ارتشهای کشورهای مدرن جهان همسری میکند؛ این ارتش از لحاظ تسلیحات وتجهیزات بمراتب برارتش سرخ سراست واز لحاظ تعداد ازهرارتش دیگری درتاریخ چین ویا هرارتش دائمی کشورهای دیگربیشتراست.  بین ارتش گمیندان وارتش سرخ یکد نیا فرق وتفاوط هست. گومیندان کلیه مواضع کلیدی ویا شریانهای حیاتی چین را درعرصه سیاسی، اقتصادی، ارتباطی وفرهنگی بقبضه خود درآورده و قدرت سیاسی خود را برسراسرکشور گسترده است.  ارتش سرخ چین دربرابرچنین  دشمن بزرگ ومقتدری قرارگرفته است.  این دومین ویژگی جنگ انقلابی چین است. این ویژگی باعث میشود که عملیات نظامی ارتش سرخ بناچار در بسیاری از جهات با جنگهای دیگر بطورکلی و با جنگ داخلی اتحاد شوروی و لشکر کشی بشمال تفاوت داشته باشد.  سومین ویژگی جنگ انقلابی چین کوچکی و ضعف ارتش سرخ است. ارتش سرخ چین که ابتدا از واحدهای پارتیزای تشکیل میشد، پس از شکست نخستین انقلاب بزرگ بوجود آمد.  این کار در زمانی صورت گرفته که چین دوران ارتجاع را از سرمیگذراند وهمچنین کشورهای سرمایه داری مرتجع جهان نیزازنظرسیاسی و اقتصادی ثبات نسبی یافته بودند.  قدرت سیاسی ما درمناطق کوهستانی پراکنده ومنفرد ویا درنواحی دورافتاده مستقراست وهیچ کمکی ازخارح دریافت نمیکند.  مناطق پایگاه انقلابی از لحاظ شرایط اقتصادی و فرهنگی از مناطق گومیندان عقب مانده ترو فقط دهکده ها و شهرهای کوچک را دربرمیگیرند.  این مناطق درابتدا خیلی کوجک بودند وبعداً هم چندان بزرگ نشدند.  بعلاوه آنها ثابت نیستند، و ارتش سرخ ازپایگاههای واقعاً استواربرخوردارنیست.  تعداد افراد ارتش سرخ کم است تسلیحات آن بد است، تاًمین خواربار، پوشاک، بالاپوش وغیره  درشرایط بسیاردشواری صورت میگیرد. این ویژگی با ویژگی قبلی سخت در تضاد است. وازهمین تضاد سخت است که استراتژی وتاکتیک های ارتش سرخ نتیجه شده است. چهارمین ویژگی جنگ انقلابی چین رهبری حزب کمونیست وانقلاب ارضی است.  این ویژگی  ضرورتاً از ویژگی اول ناشی میشود و موجب پیدایش دو وضع مختلف میگردد : از یک طرف جنگ انقلابی چین علیرغم اینکه در دوران ارتجاع در چین و در جهان سرمایه داری صورت میگیرد، ممکن است به پیروزی برسد، زیرا که تحت رهبری جزب کمونیست جریان می یابد و از پشتیبانی دهقانان برخوردار است.  درسایه این پشتیبانی است  که مناطق پیگاهی ما اگرچه کم وسعتند، نیروی سیاسی مقتدری را تشکیل میدهند و دربرابر حکومت گومیندان که برمناطق پهناوری سلطه افکنده، محکم میایستند وازلحاظ نظامی درسرراه حملات واحدهای گومیندان دشواریهای عظیمی ایجاد میکنند.  ارتش سرخ با وجود عده کم با قدرت عظیم رزمنده ای ممتاز است، زیرا رزمندگانش که از طرف حزب کمونیست رهبری میشوند، از بطن انقلاب ارضی بیرون آمده اند و درراه منافع خودشان میجنگند، بعلاوه فرماندهان و جنگجویان این ارتش از لحاظ سیاسی  با هم وحدت دارند.  ازطرف دیگر گومیندان دروضعیتی است که با وضع ما سخت درتضاد است.  گومیندان مخالف انقلاب ارضی است وازاین حهت از پشتیبانی دهقانان برخوردارنیست.  گومیندان با ینکه ارتش عظیمی دراختیاردارد، نمیتواند سربازان و بسیاری ازافسران جزء را که از محیط مولدین خرده پا برخواسته اند، ترغیب کند که به طیب خاطر جانشان را برای گومیندان بخطربیفکنند.  دربین افسران و سربازان از لحاظ سیاسی وحدت وجود ندارد و این امر خود از قدرت رزمنده ارتش گومیندان میکاهد.
                               ٣ استراتژی و تاکتیک ما از این ویژگیها ناشی  میشود
            کشوری پهناورو نیمه مستعمره که انقلاب بزرگی را از سر گدرانده و درزمینه های سیاسی و اقتصادی بطور ناموزون رشد می یابد؛ دشمنی بزرگ و نیرومند؛ ارتش سرخ کوچک و ضعیف؛ انقلاب ارضی چین است چهار ویژگی اصلی جنگ انقلابی چین. این ویژگها تعین کننده مشی راهنما واصول متعدد استراتژیک وتاکتیکی جنگ انقلابی چین هستند.  ازویژگیهای اول و چهارم چنین نتیجه میشود که امکان رشد ارتش سرخ چین وغلبه بر دشمنانش موجود است. ازویژگیهای دوم وسوم چنین برمی آید که امکان رشد بسیارسریع ارتش سرخ چین وغلبه بسیارسریع بر دشمنانش موجود نیست؛ بعبارت دیگر جنگ طولانی خواهد بود و درصورتیکه بدرستی رهبری نشود، حتا ممکن است بشکست بیانجامد. اینها هستند دو جنبه جنگ انقلابی چین. این دوجنبه درکنارهم موجودند، با این معنی که درکنارعوامل مساعد، دشواریهائی نیزوجود دارند.  این است قانون اساسی جنگ انقلابی چین که قوانین کثیر دیگری از آن ناشی میشود.  تاریخ ده ساله جنگ ما اعتبار این قانون را ثابت کرده است.  کسیکه چشم دارد ولی این قانون اساسی را نمی بیند، قادر به هدایت جنگ انقلابی چین نیست.  ونمی تواند ارتش سرخ را بسوی پیروزی رهبری کند.  کاملاً روشن است که ما باید برای مسایل اصولی زیرین راه حل صحیحی بیابیم: ما باید سمت استرتژیک خویش را بدرستی معین کنیم، با ماجرا جوئی درموقع تعرض و یا محافظه کاری درموقع دفاع، با روحیه فرارطلبی درموقع تغییر مکان مبارزه کنیم؛ با روحیه پارتیزانی درارتش  سرخ  مبارزه کنیم و درعین حال خصلت پارتیزانی عملیات ارتش سرخ را تاًیید نمائیم  با عملیات اپراتیو طولانی و با استراتژی جنگ زود فرجام مخالفت کنیم و طرفدار استراتژی جنگ طولانی و عملیات اپراتیو زود فرجام باشیم؛ با خطوط ثابت عملیاتی و یا جنگ موضعی مخالفت کنیم و طرفدار خطوط عمیاتی متحرک و جنگ متحرک باشیم؛ با عملیات تارمارکننده مخالفت کنیم وطرفدارعملیات نابود کننده باشیم. با آن استراتژی یکه هدفش ضربه زدن درآن واحد با دو" مشت " دردوسمت است، مخالفت کنیم و طرفدار آن باشیم که هدف ضربه زدن با یک "مشت" در لحظه معین و درسمت واحد است؛ با سیستم پشت جبهه وسیع مخالفت کنیم وطرفدار تمرکز نسبی فرماندهی باشیم؛ با روحیه نظامیگری و با راه و رسمهای یاغیگری (١٤) مخالفت کنیم و بدانیم که ارتش سرخ مبلغ وسازنده انقلاب چین است؛ با راهزنی (١٥) مبارزه کنیم و طرفدارانظباط سیاسی جدی باشیم؛ با روشهای میلیاریستی مخالفت کنیم و سیاست جلب کلیه متحدین ممکن را بپذیریم، بلاخره، با نگهداشتن ارتش سرخ درمرحله پیشین تکامل خود مخالفت کنیم و کوشش کنیم تا بمرحله نوینی رشد یابد. مقصود ازبحث کنونی مادرباره مسایل استراتژی این استکه کلیه این موضوعات را در پرتو تجربه ای که طی ده سال جنگ انقلابی خونین در چین بدست آمده است، بتفصیل تشریح کند.
 فصل چهارم
عملیات  " محاصره  و سر کوب " و عملیات ضد " محاصره  و سرکوب " -  شکل عمده  جنگ  داخلی  چین
            طی ده سالی که از آغاز جنگ پارتیزانی ما میگذارد، هرواحد پارتیزانی مستقل سرخ، هرواحد ارتش سرخ و هرمنطقه پایگاه انقلابی پیوسته درمعرض عملیات "محاصره وسرکوب" دشمن قرارگرفته است.  دشمن، ارتش سرخ را چون هیولائی میداند ومترصد است بمحض اینکه سروکله اش درجائی پیداد شود، آنرا بدام اندازد. دشمن پیوسته در پی ارتش سرخ است و مدام میکوشد تا آنرا محاصره کند.  ده سال است که دراین شکل عملیات جنگی تغییری حاصل نشده است واگرجنگ ملی جایگذین جنگ داخلی نشود، تا روزیکه دشمن بصورت طرف ناتوان وارتش سرخ بصورت طرف نیرومند در نیآمده، این شکل همچنان بلاتغییر باقی خواهد ماند. عملیات های ارتش سرخ بشکل عملیات ضد "محاصره و سرکوب" درمیآید.  پیروزی برای ما بطورعمده بمعنای پیروزی درعملیات اپراتیو است و پیکاری که بر ضد هر یک ازعملیات های "محاصره وسرکوب" دشمن انجام میگیرد، عملیات اپراتیوی است که غالباً شامل چند و یا حتا چند ده نبرد بزرگ وکوچک میشود. تا وقتیکه هرعملیات "محاصره وسرکوب" اساساً درهم شکسته نشده است.  حتا ممکن است درنبردهای متعدد پیروزی درمجموع عملیات اپراتیو محسوب نمیشود. تاریخ ده ساله جنگ ارتش سرخ عیناً تاریخ عملیات ضد "محاضره وسرکوب" دشمن است.  دشمن درعملیات "محاصره وسرکوب"، هریک بدوشکل میجنگد: تعرض ودفاع.  ازاین حیث هیچ تفاوتی با سایرین جنگهای جدید و قدیم یا جنگهای چین و نقاط دیگر جهان وجود ندارد.  معذالک ویژگی جنگ داخلی چین عبارت از تناوب مکررایندو شکل عملیات طی یک دوران طولانی . خصم درهر عملیات "محاصره وسرکوب" دربرابر دفاع ارتش سرخ به تعرض روی میآورد وارتش سرخ علیه تعرض خصم بدفاع توصل میجوید؛ این نخستین مرحله عملیات اپراتیو ضد "محاصره وسرکوب" است.  سپس خصم دربرابر تعرض ارتش سرخ بدفاع می پردازد وارتش سرخ دربرابر دفاع خصم به تعرض روی می آورد؛ این دومین مرحله عملیات اپراتیو ضد "محاصره وسرکوب" است.  هرعملیات "محاصره وسرکوب" حاوی این دومرحله است که طی دورانی طولانی به تناوب جای یکدیگر را میگیرند.  منشورتناوب مکرر طی یک دوران طولانی، تکرارشکل جنگ و شکل نبرد است.  این واقعیتی است که هرکس میتواند آنرا درنظر اول بشناسد. عملیات "محاصره وسرکوب" وعملیات ضد"محاصره و سرکوب" چنین است شکل جنگی که دائماً تکرارمیشود.  درهرعملیات "محاصره وسرکوب" تناوب شکل های نبرد دراین است که درمرحله اول خصم دربرابر دفاع ما به تعرض می پردازد وما دربرابرتعرض او بدفاع روی می آوریم؛  و درمرحله دوم خصم در برابر تعرض ما بدفاع می پردازد وما در برابر دفاع او به تعرض رو میآوریم. اما مضمون جنگ ومضمون نبرد ها بطور ساده تکرارنمیشود، بلکه هردفعه تغییر میکند.  این نیز واقعیتی است که هرکس میتواند آنرا درنظراول بشناسد.  دراین رابطه این حقیقت که هرعملیات "محاصره وسرکوب" وهرعملیات ضد "محاصره و سرکوب"، نسبت به عملیات گذشته دامنه اش گسترده تر، وضعیتش بغرنج ترو نبردها حاد میشوند، دیگربصورت یک قاعده درآمده است.  البته این بمفهوم فقدان فرازونشیب ها نیست.  پس از پنجمین عملیات "محاصره وسرکوب"، ارتش سرخ بسیار ناتوان شد و تمام مناطق پایگاهیش درجنوب از دست رفت، و ارتش سرخ با انتقال بشمال غربی دیگر ماند جنوب کشور دارای چنان مواضع حیاتی نبود که بتواند دشمن داخلی را تهدید کند، و در نتیجه دامنه عملیات "محاصره وسرکوب" تنگترشد، وضعیت اندکی ساده ترگردید و نبردها حدت کمتری یافتند.  شکست برای ارتش سرخ چه مفهومی دارد؟ از نظر استراتژیک فقط زمانی میتوان از شکست سخن گفت که یک عملیات ضد "محاصره و سرکوب" کاملاً با ناکامی روبرو گرد د، ولی حتا این شکست هم قسمی وموقتی است.  زیرا فقط نابودی کامل ارتش سرخ است که در جنگ داخلی شکست کامل بشمار می آید؛ اما چنین اتفاقی هیچگاه روی نداده است.  از دست دادن مناطق وسیع پایگاهی و انتقال ارتش سرخ به ناحیه دیگر، شکست قسمی وموقتی بود واگرچه این شکست قسمی باعث تقلیل٩٠درصد اعضای حزب وافراد ارتش سرخ مناطق پایگاهی گردید، ولی باز شکست قطعی و کامل محسوب نمیشد. ما این انتقال را ادامه دفاع خود وتعقیب توسط دشمن را ادامه تعرض دشمن میشماریم. بعبارت دیگر، درجریان مبارزه بین عملیات"محاصره و سرکوب" وعملیات ضد "محاصره وسرکوب" ما نتوانستیم از دفاع به تعرض روی آوریم و برعکس بتعرض دشمن امکان دادیم که دفاع ما را درهم شکند؛ و ازاین رو بود که دفاع ما به عقب نشینی و تعرض دشمن بصورت تعقیب در آمد.  معذالک پس از آنکه ارتش سرخ به منطقه جدیدی رسید، مثلاً پس ازآنکه ما ازاستان جیان سی و نواحی دیگر وارد استان شنسی شدیم، تناوب عملیات "محاصره وسرکوب" ازنوآغاز شد. ازاین جهت است که ما میگوئیم عقب نشینی استراتژیک ارتش سرخ ( راه پیمائی طولانی ) ادامه دفاع استراتژیک او بود و تعقیب استراتژیک وی توسط دشمن ادامه تعرض استراتژیک دشمن بود.  درجنگ داخلی چین مانند تمام جنگهای جدید و قدیم یا جنگهای چین و نقاط دیگرجهان، بیش ازدو شکل اصلی نبرد موجود نیست : تعرض ودفاع. ویژگی جنگ داخلی چین درتناوب متمادی عملیات "محاصره وسرکوب" وعملیات ضد "محاصره وسرکوب" وهمچنین تناوب متمادی دوشکل نبرد یعنی تعرض و دفاع است.  تغییر مکان استراتژیک عظیمی که در مسافتی بیش از دوازده هزار کیلومترعملی گردید ( یعنی راه پیمائی طولانی ) (١٦) جزواین تناوب است. درمورد شکست دشمن نیزهمیطوراست. شکست استراتژیک دشمن وقتی صورت میگیرد که عملیات "محاصره وسرکوب" او توسط ما درهم شکسته شود، دفاع ما بصورت تعرض درآید، دشمن بدفاع روی آورد و خود را مجبور ببیند پیش از دست زدن بیک عملیات "محاصره وسرکوب" دیگر به تجدید قوا بپردازد.  دشمن احتیاجی ندارد که مثل ما بیک تغییرمکان استراتژیک در مسافتی بیش ازده هزارکیلومتردست زند، زیرا که او بر سراسرکشورحاکم است وازما بمراتب نیرومند تر. معذالک تغییرمکان قسمتی ازطرف نیروهای او صورت گرفته است. مواردی بود که دشمن درتکیه گاه های سفید که درداخل چندین منطقه پایگاه انقلابی قرارداشت، درمحاصره ارتش سرخ افتاد و مجبور شد شکافی در خط محاصره ما وارد آورد و بمنظور تدارک تعرض های جدید به نواحی سفید عقب نشینی کند. اگرجنگ خلق داخلی ادامه یابد واگر دامنه پیروزیهای ارتش سرخ گسترش پذیرد، اینگونه موارد بیشتر خواهند شد. اما دشمن قادرنخواهد بود بهمان نتایجی که ارتش سرخ رسبده است، دست یابد، زیرا که ازپشتیبانی خلق برخوردار نیست و بعلاوه میان افسران و سربازانش وحدتی وجود ندارد.  اگردشمن با تقلید ازارتش سرخ به نقل مکان در مسافتهای طولانی دست زند، بدون تردید نابود خواهد شد.  در سال ١٩٣٠که مشی لی لی سان حاکم، بود رفیق لی لی سان خصلت طولانی جنگ داخلی چین را درنیافت وازاینرو نمیتوانست این قانون را درک کند که در جریان تکامل این جنگ تناوب متمادی عملیات "محاصره وسرکوب" و شکست آنها موجود است( درآن زمان سه عملیات"محاصره و سرکوب" درمنطقه مرزی حوان سی و دوعملیات "محاصره وسرکوب" درفوجیان روی داده بود).  ازاین جهت او به ارتش سرخ که هنوزدوران کودکی را طی مینمود، فرمان داد که به اوهان حمله کند وعلاوه براین دستوری نیز دائر بر بپا کردن قیام مسلح درسراسر کشور صادر کرد، و تلاش مینمود تا انقلاب به پیروزی سریع درسراسر کشور برسد.  بدینسان وی دچار اشتباه اپورتونیسم "چپ" گردید.  اپورتونیستهای "چپ" سالهای١٩٣١ ١٩٣٤نیز به قانون تناوب عملیات "محاصره وسرکوب" اعتقاد نداشتند.  درمنطقه پایگاه انقلابی واقع درمرزهای حوبه حه نان ان هوی نظریه ای باصطلاح "نیروی جناحی" پیدا شد بود، و برخی از رفقای رهبری آنجا براین بودند که قوای گومیندان بعد از شکست سومین عملیات "محاصره وسرکوب"  فقط بیک "نیروی جناحی" بدل شده است وامپریالیستها اجباراً بمثابه نیروی عمده در تعرض آتی علیه ارتش سرخ وارد عمل خواهند شد. رهنمود استراتژیک مبتنی براین ارزیابی این بود که ارتش سرخ باید به اوهان حمله کند. این رهنمود استراتژیک علی الاصول با نظرات بعضی ازرفقا در جیان سی منطبق بود که خواستار حمله ارتش سرخ به نان چان بودند و با کوشش درراه بهم پیوستگی منطق پایگاهی و استفاده از تاکتیک جلب دشمن به عمق سرزمین های خودی مخالفت میورزیدند وتسخیرمرکزوشهرهای عمده یک استان را اساس تاًمین پیروزی در سراسر آن استان میدانستند وعقیده داشتند که "جنگ برضد پنجمین،عملیات محاصره وسرکوب، نبرد قطعی میان راه انقلاب و راه استعمار است" و غیره. این اپورتونیسم  "چپ" سر چشمه آن مشی اشتباه آمیزی بود که در جریان پیکارعلیه چارمین عملیات "محاصره وسرکوب" در منطقه مرزی حو به حه نان- ان هوی و پنجمین عملیات  "محاصره وسرکوب" درمنطقه مرکزی جیان سی اتخاذ گردید. این اپورتونیسم "چپ" ارتش سرخ را در برابرعملیات "محاصره وسرکوب" سخت دشمن ناتوان گرداند و خسارات عظیمی بانقلاب چین وارد آورد. این نظر که ارتش سرخ تحت هیچ گونه شرایطی نباید تدابیر دفاعی اتخاذ کند، مستقیماً با اپورتونیسم "چپ" که تناوب عملیات "محاصره وسرکوب" را انکارمیکرد، درپیوند وهم نظری است کاملا اشتباه آمیز. البته این حکم که انقلاب و جنگ انقلابی تعرضی است، ازیک جنبه درست است. انقلاب و جنگ انقلابی در پروسه پیدایش و رشد خود ازکوچک به بزرگ، از فقدان قدرت سیاسی به تصرف قدرت سیاسی، ازفقدان ارتش سرخ به ایجاد ارتش سرخ، ازفقدان مناطق پایگاه انقلابی به ایجاد مناطق بطورکلی باید تعرضی باشد ونمیشود محافظه کارانه باشد؛ با هرگونه گرایش به محافظه کاری باید مبارزه کرد. یگانه حکم کاملاً درست این استکه انقلاب تعرضی است، ولی درعین حال دفاع و عقب نشینی را نیز رد نمیکند.  دفاع بمنظور حمله، عقب نشینی به منظور پیش روی، حمله جناحی بمنظور حمله جبهه ای، وحرکت از بیراهه بمنظور پیشروی درمسیر مستقیم- این درپروسه نکامل بسیاری ازاشیاء و پدیده ها امری اجتناب ناپذیر، تا چه رسد به عملیات نظامی است. ازدوحکم بالا حکم نخستین که ممکن است درزمینه سیاسی درست باشداگرعیناً بزمینه نظامی منتقل گردد، غلط از آب در می آید. و حتادرزمینه سیاسی نیزاین حکم فقط در یک حالت ( وقتیکه انقلاب پیش میرود) درست است و اگر آنرا با حالت دیگری انطباق دهند (وقتیکه انقلاب دردوره عقب نشینی است: عقب نشینی عمومی مانند در روسیه در سال ١٩٦٠(١٧) ویا درچین درسال ١٩٢٧ویا عقب نشینی قسمی مانند درروسیه هنگام انعقاد قرارداد برست- لیتووسک درسال ١٩١٨٨) بازغلط ازآب درمیآید. فقط حکم دوم کاملاً درست است. اپورتونیسم "چپ" سنلهای١٩٣١ ١٩٣٤که بطورمکانیکی با اتخاذ تدابیر دفاعی نظامی مخالفت میورزید، چیزی جزساده لوحی نبود. اما چه وقت این تاوب عملیات "محاصره وسرکوب" پایان خواهد یافت؟ بعقیده من اگرجنگ داخلی ادامه یابد، این تناوب موقعی قطع خواهد شد که تغییری اساسی درتناوب قوا بین ما و دشمن روی دهد.ازهمان لحظه ای که ارتش سرخ قویترازخصم گردد، این تناوب هم قطع خواهد شد. وآنگاه این ما خواهیم بود که دشمن را محاصره و سرکوب میکنیم، واین دشمن خواهد بود که به عملیات ضد محاصره و سرکوب توسل میجوید؛ اما شرایط سیاسی و نظامی بدشمن اجازه نخواهد داد که موضعی نظیرموضع ارتش سرخ درعملیات ضد "محاصره وسرکوب" اتخاذ کند. با قطعیت میتوان گفت که درآن صورت تناوب عملیات "محاصره وسرکوب" اگربطورکامل هم نباشد،لااقل بطورعمده  پایان خواهد یافت.
 ۷- جنگ  متحرک
            جنگ متحرک یا جنگ موضعی؟ ما جواب میدهیم : جنگ متحرک. تا زمانیکه ما فاقد یک ارتش بزرگ و ذخیره مهمات هستیم، تا زمانیکه درهرمنطفه پایگاهی فقط یک واحد ازارتش سرخ میجنگد، جنگ موضعی برای ما اصولاً بی فایده است. برای ما جنگ موضعی بطور کلی نه درموضع دفاع عملی است و نه درموقع حمله. یکی از ویژگیهای بارز عملیات ارتش سرخ که ناشی از نیرومندی خصم و ضعف ارتش سرخ از لحاظ تکنیک است، فقدان خط ثابت جبهه است. خط جبهه ارتش سرخ برحسب سمت  عملیاتیش معین میشود. از آنجا که سمت های عملیاتی ارتش سرخ در تغییر است، خطوط جبهه وی نیز متحرک میباشد. یا آنکه سمت عمده برای دوران معینی  بلاتغییر میماند، سمتهای فرعی  مختلف  که مجموعه آنها تشکیل دهنده سمت عمده اند، درهر لحظه تغییر می یابند، وقتیکه یک سمت مسدود میگردد، باید به سمت دیگری روی آورد. اگر پس از مدتی سمت عمده هم مسدود  گردد، نیز باید آنرا عوض  کرد. خطوط جبهه در یک جنگ داخلی انقلابی نمیتواند ثابت بماند؛ این وضعیت حتی  دراتحاد شوروی نیز موجود بود. از این حیث  فرق  بین  ارتش شوروی وارتش ما  دراین استکه خطوط جبهه ارتش شوروی آن تحرک خطوط جبهه ما را نداشت. درهیچ جنگی ممکن نیست خطوط جبهه مطلقا ً ثابت و جود داشته باشد زیرا تغییراتی  که پیش می آید، ماند پیروزی و شکست، پیشروی وعقب نشینی، با آن منافات دارد. ولی درجنگ بطوراعم غالبا ً خطوط نسبتاً ثابت جبهه دیده میشود. استثناء فقط درمورد ارتشی است که با دشمن بمراتب مقتدرتری روبرو میشود، مانند ارتش سرخ سرخ  چین   در مرحله کنونی. بی ثباتی خطوط جبهه موجب بی ثباتی وسعت سرزمین های مناطق  پایگاهی  ما میشود. وسعت مناطق  پایگاهی ما پیوسته  کم و زیاد میگردد و اغلب وقتیکه یک منطقه پایگاهی سقوط  میکند،  منطقه  پایگاهی  دیگری  پدید می آید. این بی ثباتی  وسعت سرزمین ها  کاملاً معلول تحرک عملیات نظامی است. بی ثباتی جنگ و تغییرپذیری  وسعت  سرزمن ها بنوبه خود موجب بی ثباتی  کار ساختمانی مناطق پایگاهی در شئون مختلف میگردد. دراینجا نقشه ساختمانی برای یک دوره چند ساله بهیچوجه مطرح نیست. تغییرات پیاپی در نقشه ها برای ما بصورت قاعده معمولی در آمیده است. قبول ویژگی برای ما خالی از فایده نیست. ما باید نقشه های خود را براساس این ویژگی طرح ریزی کنیم و بهیچوجه نباید درباره وجود یک جنگ صرفاً تعرضی ولی بدون عقب نشینی پندار واهی بخود راه دهیم، از تغییر پذیری موقتی وسعت سرزمین های خود و یا بی ثباتی موقتی پشت جبهه خود به وحشت افتیم، و یا در صدد طرح نقشه های مشخص برای یک دوره طولانی برآئیم. ما باید اندیشه و کار خود را با وضعیت موجود تطبیق دهیم، هم برای ماندن وهم برای رفتن آماده باشیم و کوله پشتی خود را همیشه دم دست آماده داشته باشیم. فقط ببهای تلاش در زندگی سرگردان امروز است که فردا خواهیم توانست ثبات نسبی و بالاخره ثبات کامل برای خود تاًمین کنیم. طرفداران رهنمود استراتژیک "جنگ منظم" که در دوره پنجمین عملیات ضد " محاصره وسرکوب" قدرت فرماندهی را دردست داشتند، اینگونه بی ثباتی را انکار میکردند. وعلیه آن چیزیکه "روحیه پارتیزانی" مینامیدند، مبارزه میکردند. آن رفقائی که با بی ثباتی مخالفت میورزیدند، چنان عمل میکردند که گوئی رهبران دولت بزرگی هستند؛ بلاخره نتیجه این شد که به تحرک بزرگ. شگرفی دست زده شود- راه پیمائی طولانی ٢٥٠٠٠لی. جمهوری دمکراتیک کارگری دهقانی  ما یک دولت است، اما هنوزدولتی بمعنای واقعی کلمه نیست. ما هنوزدوران دفاع استراتژیک جنگ داخلی را میگذرانیم، هنوز قدرت سیاسی ما خیلی دورازآن است که بتواند شکل یک دولت کامل بخود بگیرد، ارتش ما هنوز از لحاظ تعداد و وسایل فنی از دشمن بسیارعقب است،سرزمین ما هنوز خیلی  کوچک است، دشمن دائماً در فکر نابود کردن ماست و تا موفق  نشود، ازپای نمی نشیند. براساس این واقعیات ما نباید درتعین رهنمود خود با روحیه  پارتیزانی بطورکلی مخالفت کنیم بلکه باید با صداقت تمام بپذیریم که ارتش سرخ دارای خصلت پارتیزانی است. قبول این حقیقت بهیجوجه خجالت آور نیست. برعکس این خصلت پارتیزانی است که صفت مشخصه ما، جنبه مثبت ما وسیله ای در دست ما برای غلبه بردشمن است. ما باید آماده باشیم که روزی این خصلت را از خود طرد کنیم، ولی این امر امروز غیر ممکن است. خصلت پارتیزانی مسلماً در آینده برای ارتش ما مایه خجالت خواهد بود و باید  آنرا بدور افکند، اما امروز چیزی گرانبهاست که باید دودستی حفظش کرد."اگر بتوانیم پیروزشویم، نبرد میکنیم؛ اگرنتوانیم پیروزشویم، میرویم"- این است بیان توده ای برای توضیح اصل جنگ متحرک کنونی ما. هیچ کارشناس نظامی در جهان نیست که عقیده داشته باشد فقط باید نبرد کرد وهرگز نباید راه رفت. منتها بندرت اتفاق می افتد که دیگران باندازه ما زیاد راه بروند.ما معمولاً برای راه رفتن وقت بیشتر صرف میکنیم تا برای عملیات نظامی واگر بطورمتوسط ماهی یک نبرد بزرگ داشته باشیم، خیلی خوب میشود. تمام "رفتن" ما بخاطر"نبرد کردن" است. تمام اصول استراتژیک واپراتیو ما مبتنی بر"نبرد کردن" است معذالک دربعضی ازموارد مصلحت نیست که نبرد کنیم : اولاً وقتی نیروی خصم در مقابل ما زیاد است، مصلحت نیست که نبرد کنیم؛ ثانیاً وقتیکه نیروی خصم درمقابل ما چندان زیاد نیست ولی به واحدهای همسایه خود زیاد نزدیک است، گاهی نیزمصلحت نیست که نبرد کنیم، ثالثاً علی لاصول وقتیکه نیروی خصم منفرد نیست ومواضع بسیار محکمی دراختیار دارد، مصلحت نیست که نبرد کنیم؛ رابعاً وقیکه امکان پیروزی نبرد در میان نیست، مصلحت نیست که به نبرد ادامه بدهیم. درتمام این مواردی که برشمردیم، ما باید آماده رفتن باشیم. رفتن درچنین مواردی جایزو ضرور است. زیرا قبول ضرورت رفتن مبتنی بر قبول ضرورت نبرد کردن است. شاخص اصلی جنگ متحرک ارتش سرخ در همینجا نهفته است. جنگ متحرک عمده است، لیکن ما جنگ موضعی را درآنجا که ضروروممکن باشد، رد نمیکنیم. دردوران دفاع استراتژیک برای دفاع مصرانه ازبعضی مواضع کلیدی درعملیات تثبیتی، ودردرون تعرض استراتژیک وقتیکه به خصمی منفرد و محروم ازهرگونه کمک برمیخوریم ، باید ضرورت توسل به جنگ موضعی را بپذیریم. ما هم اکنون در غلبه بر دشمن بوسیله اینگونه جنگهای موضعی تجارب قابل ملاحظف ای بدست آورده ایم و از این طریق توانسته ایم به بسیاری از شهرها، استحکامات و دژهای دشمن راه بیابیم و بسیاری از مواضع نسبتاً  مستحکم صحرائی دشمن را درهم شکنیم. درآینده نیز باید دراین زمینه بر مساعی خود بیفزائیم و نقایص خویش را ازاین جهت رفع کنیم. ما حتماً باید هر جا که شرایط ایجاب کند و امکان دهد، هوادار حمله موضعی و یا دفاع موضعی باشیم. در شرایط کنونی ما فقط مخالف این هستیم  که جنگ موضعی بطورعام استفاده شود و یا اینکه با جنگ متحرک همسنگ قلمداد گردد؛ این است آنچه که ما قابل قبول نمیدانیم. آیا درطول ده سال جنگ داخلی، هیچگونه تغییری درخصلت پارتیزانی ارتش سرخ، در فقدان خطوط ثابت جبهه، در بی ثباتی وسعت مناطق پایگاهی رخ نداده است؟ چرا، تغییراتی بوجود آمده است. دوره ایکه با نبرد در کوهستان جین گان شروع وبه آغاز نخستین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" درجیان سی ختم گردید، مرحله اول بود، مرحله ایکه درآن خصلت پارتیزانی وبی ثباتی کاملا برجسته میگشت،ارتش سرخ هنوز نواخی پارتیزانی بودند. درمرحله دوم که با نخستین عملیات ضد"محاصره وسرکوب" شروع وبه سومین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" ختم گردید، از خصلت پارتیزانی و بی ثباتی بشدت کاسته شد، ارتش های جبهه ای تشکیل یافتند، و مناطق پایگاهی با جمعیتی برابر چندین میلیون نفرایجاد گردیدند. درمرحله سوم که ازپایان سومین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" تا پنجمین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" بطول انجامید، از خصلت پارتیزانی و بی ثباتی باز هم بیشتر کاسته شد ودولت مرکزی وکمسیون نظامی انقلابی بوجود آمد. مرحله چهارم، راه پیمائی طولانی بود. ازآنجا که جنگ پارتیزانی و بی ثباتی درمقیاس کوچک اشتباهاً رد شد، جنگ پارتیزانی و تحرک درمقیاس بزرگ پدید آمد. اینک ما درمرحله پنجم هستیم. بعلت اینکه پنجمین عملیات "محاصره وسرکوب" درهم نشکست وهم چنین در نتیجه این تحرک بزرگ، ارتش سرخ و مناطق پایگاهی بشدت تحلیل رفتند، ولی با وجود این ما جای پایمانرا در شمال غربی محکم کردیم و منطقه پایگاهی مرزی شنسی - گان سو- نین سیا  را استحکام  وتوسعه بخشیدیم. سه ارتش جبهه ای که نیروهای عمده  ارتش سرخ را تشکیل میدهند، تحت فرماندهی واحدی درآمدند. چنین وضعی سابقاً دیده نمیشد. اگراین جریان را ازنقطه نظراستراتژی درنظربگیریم، میتوانیم بگوئیم  که از دوره کوهستان جین گان تا چهارمین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" مرحله اول ودوره پنجمین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" مرحله دوم بود وآغاز راه پیمائی طولانی تا امروزمرحله سوم است. درجریان پنجمین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" رهنمود سابق ما که درست بود، به خطا دورافکنده شد؛ امروزما بحق رهنمود اشتباه آمیزپنجمین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" را دورافکنده ایم و به رهنمود درست سابق مجددآ حیات بخشیده ایم. لیکن ما همه چیز پنجمین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" را دورنیفکنده ایم.ما فقط به آنچه که درگذشته خوب بود، مجدداً حیات بخشیده ایم وفقط آنچیزیهای نادرست دوره پنجمین عملیات ضد "محاصره وسرکوب" را دورافکنده ایم. روحیه پارتیزانی دو جنبه دارد. جنبه اول عبارتست ازخصلت نامنظم، یعنی عدم تمرکز، فقدان یکپارچه گی،عدم انضباط جدی، شیوه های ابتدائی کاروغیره.همه اینها زائیده دوران کودکی ارتش سرخ است. که برخی ازآنها نیاز آنزمان بوده است. ولی موقعیکه ارتش سرخ بمرحله عالیتر از رشد خود برسد، باید بتدریج وآگاهانه آنها را کنار گذارد، تا آنکه بتواند متمرکز، یکپارچه تر، با انضباط تر گردد، در کارها بیشتر دقت کند وبطورخلاضه خصلت منظم تری بیابد. درزمینه هدایت عملیات نیزما باید آن خصلت پارتیزانی را که ضرورت خود را درمرحله عالیتر تکامل از دست داده است، بتدریج و آگاهانه تقلیل دهیم. امتناع از ترقی در این زمینه، و با عناد بمرحله پیشین چسبیدن، قابل قبول نیست، زیانبخش است و بعملیات نظامی پردامنه صدمه میزند. جنبه دیگر روحیه پارتیزانی عبارت ازاصل جنگ متحرک، خصلت پارتیزانی عملیات استراتژیک و اپراتیو که هنوز هم ضرورت دارد، تغییرپذیری جبری وسعت مناطق پایگاهی،نرمش در نقشه های ساختمانی مناطق پایگاهی، رد نظم بخشیدن بیموقع به ساختمان ارتش سرخ. دراین رابطه انکار واقعیات تاریخی، امتناع از حفظ آنچه که مفید است، ترک سبکسرانه مرحله فعلی و شتاب کورکورانه باستقبال "مرحله نوینی" مرحله ایکه هنوز قابل حصول نیست و درحال حاضرخالی از اهمیت واقعی است نیزغیره قابل قبول وزیانبخش می باشد وبعملیات نظامی در مرحله حاضر صدمه میزند. ما اکنون از لحاظ تجهیزات فنی و سازمان ارتش سرخ را درآستانه مرحله نوینی قرار داریم. عدم آمادگی خطاست وبه جنگ آینده ما صدمه میزند. درآینده، موقعیکه شرایط فنی و سازمانی ارتش سرخ تغییریابد و ساختمان ارتش سرخ وارد مرحله جدیدی شود، جهات عملیاتی و خطوط جبهه ارتش سرخ ثبات نسبی خواهند یافت ؛ جنگ موضعی افزایش خواهد یافت؛ ازتحرک جنگ، تغییر پذیری وسعت سرزمینهای ما و بی ثباتی کار ساختمانی بمیزان زیادی کاسته خواهد شد وبالاخره بکلی ازمیان خواهد رفت، ومحدودیتهای کنونی ماند برتری کمی و مواضع مستحکم دشمن دیگر دست و پای ما را خواهد بست. درحال حاضر، ما ازیک طرف علیه تدابیر اشتباه آمیز دوران تسلط اپورتونیسم "چپ" و از طرف دیگرعلیه احیای بسیاری از بی نظمی هائی که مختص دوران کودکی ارتش سرخ بود و اکنون دیگرضرورت خود را ازدست داده است، مبارزه میکنیم. ولی ما باید آن اصول متعدد وارزنده مربوط به ساختمان ارتش واستراتژی و تاکتیکی را که ارتش سرخ با استفاده ازآنها پیوسته پیروزمند شده است، با قاطعیت احیا کنیم. ما باید هرآنچه را که در گذاشته خوب بوده است، ترازبندی کنیم و مشی نظامی منظم، تکامل یافته تری و غنی تری را ازآن بیرون بکشیم تا آنکه امروز بتوانیم بردشمن پیروزگردیم و خود را برای گذار بمرحله جدیدی درآینده آماده سازیم. اجرای جنگ متحرک مسایل فراوانی را دربردارد، مانند کاراکتشافی، قضاوت، اخذ تصمیم، آرایش قوا برای نبرد، فرماندهی، استتار، تمرکز، پیشروی، گسترش، حمله، تعقیب، حمله ناگهانی، حمله موضعی، نبرد تصادفی، عقب نشینی، نبرد شبانه، عملیات ویژه، پرهیز از برخورد با دشمن نیرومند و حمله به دشمن ناتوان، محاصره شهرها برای نابود ساختن قوائیکه بمنظور کمک اعزام گشته، حمله قلابی، دفاع هوائی، عملیات در میان چند دسته از قوای دشمن، عملیات از طریق دور زدن از دشمن، نبردهای پی درپی، عملیات بدون پشت جبهه، ضرورت استراحت و تجدید انرژی وغیره. این مسایل در تاریخ جنگ ارتش سرخ ویژگیهای بسیاری را نشان میدهد  که همگی باید در عالم عملیات اپراتیو بطور منظم تشریح و تعمیم و جمع بندی  گردد. من در اینجا وارد این بحث نمیشوم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر