۹ تفسیر
پیشنهاد در باره ی خط مشی اصلی
جنبش بین المللی کمونیستی
نامه کمیته مرکزی حزب کمونیست چین درپاسخ به نامه مورخه ٣٠ مارس ١٩٦٣ کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروری
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی!
رفقای گرامی!
کمیته مرکزی حزب کمونیست چین مورخه ٣٠ ماه مارس سال ١٩٦٣ کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی را مورد مطالعه قرار داد.
کسانی که به پیوستگی اردوی سوسیالیستی و جنبش بین المللی کمونیستی علاقمند هستند توجه فوق العاده ای به مذاکرات قریب حزب کمونیست چین و حزب کمونیست اتحاد شوروی مبذول داشته و امیدوارند که مذاکرات ما به از بین بردن اختلافات و به تقویت پیوستگی کمک نموده و شرایط مساعدی برای دعوت مشاوره نمایندگان کلیه احزاب کمونیست و کارگری فراهم سازد.
حفظ و تقویت پیوستگی صفوف جنبش بین المللی کمونیستی وظیفه مقدس مشترک احزاب کمونیست و کارگری می باشد. حزب کمونیست چین و حزب کمونیست اتحاد شوروی که در پیوستگی تمام اردوی سوسیالیستی و پیوستگی تمام جنبش بین المللی کمونیستی مسئولیت بزرگی به عهده دارند، طبیعتاً باید بخاطر این پیوستگی کوشش بیشتری صرف نمایند. در حال حاضر در صفوف جنبش بین الملی کمونیستی یک سلسله اختلافات بزرگی که دارای جنبه اصولی است وجود دارد. ولی هر قدر هم این اختلافات جدی باشند ما باید با شکیبایی تمام راه از بین بردن آنها را جستجو کنیم تا نیروهای خود را متحد ساخته و مبارزه علیه دشمن مشترک مان را تقویت نماییم. با همین تمایلات صمیمانه است که کمیته مرکزی حزب کمونیست چین به مذاکرات قریب الوقوع دو حزب بر خورد می کند.
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی طی نامه مورخه ٣٠ ماه مارس خود منظماً نظرات خود را در باره مسایلی که لازم است در مذاکرات حزب کمونیست چین و حزب کمونیست اتحاد شوروی مورد بررسی قرار گیرد و بویژه در باره مسئله خط مشی اصلی جنبش بین المللی کمونیستی بیان داشته است. ما نیز می خواهیم طی این نامه به عنوان پیشنهاد نظرات خود را در باره خط مشی اصلی جنبش بین المللی کمونیستی و برخی مسایل مربوط بدان که دارای جنبه اصولی است بیان داریم.
ما امیدواریم که این طرز بیان نظرات ما بتواند به تفاهم متقابل بین دو حزب ما کمک کرده و به بحث ماده به ماده و جامع مسایل در موقع مذاکرات دو حزب یاری نماید.
١- خط مشی اصلی جنبش بین المللی کمونیستی تنها باید مبتنی براساس نظریه انقلابی مارکسیزم _ لنینیزم در باره رسالت تاریخی پرولتاریا باشد و نباید از آن دور شود. در مشاورات سالهای ١٩٥٧و ١٩٦٠ مسکو در اثر تبادل نظرکامل و با اصل قراردادن رسیدن به نظر واحد از راه مشورت بیانیه و اعلامیه بتصویب رسید.در این دو سند خصوصییات عصر ما و قانونمندی عمومی انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیستی ذکر شده و خط مشی عمومی احزاب کمونیست و کارگری کلیه کشورها معین گردیده است. بیانیه و اعلامیه برنامه عمومی جنبش بین المللی کمونیستی می باشد. در سالهای اخیر در صفوف جنبش بین المللی کمونیستی حقیقتاً درک متفاوتی از بیانیه ١٩٥٧ و اعلامیه ١٩٦٠ مشاهده می گردد. مسئله مرکزی در چنین درک و برخورد نا همگونی عبارت از قبول یا عدم قبول اصول انقلابی بیانیه و اعلامیه می باشد. بالاخره مسئله عبارت از این است که آیا باید حقیقت عمومی مارکسیزم _ لنینیزم را قبول داشت یا نه، آیا باید قبول کرد خلقهایی که هنوز تحت سلطه امپریالیزم و کاپیتالیزم قرار دارند و دو سوم جمعیت جهان را تشکیل می دهند باید انقلاب کنند یا نه و آیا باید قبول کرد خلقهایی که دیگر در راه سوسیالیزم گام نهاده و یک سوم جمعیت جهان را تشکیل می دهند باید انقلاب خود را تا به آخر برسانند یا نه؟
دفاع قطعی از اصول انقلابی بیانیه سال ١٩٥٧ و اعلامیه سال ١٩٦٠ به صورت وظیفه مهم و مبرم کنونی جنبش بین المللی کمونیستی در آمده است. تنها پافشاری روی آموزش انقلابی مارکسیزم_ لنینیزم و راه عمومی بدانها را بدست می دهد.
٢- اصول انقلابی بیانیه و اعلامیه عبارت از چیست؟
بطورخلاصه عبارت است از:
اتحاد پرولتاریای کلیه کشورها، اتحاد پرولتاریا و کلیه خلقها و ملل ستمدیده، مبارزه علیه امپریالیزم و نیروهای ارتجاعی، مبارزه در راه بدست آوردن صلح جهانی، آزادی ملی، دمکراسی توده ای و سوسیالیزم و مبارزه در راه تحکیم و تقویت اردوی سوسیالیستی و تدریجاً تحقق بخشیدن به پیروزی کامل انقلاب جهانی پرولتاریا و ایجاد جهانی نوین _ جهان بدون امپریالیزم، بدون سرمایه داری و بدون استثمار.
بنظرما این است خط مشی اصلی مبتنی برجنبش بین المللی کمونیستی در مرحله کنونی.
٣- این خط مشی اصلی مبتنی بردرنظرگرفتن وضع واقعی موجود در سراسر جهان و ناشی از تجزیه و تحلیل طبقاتی تضادهای اصلی جهان کنونی بوده و علیه استراتژی ضد انقلابی کره ارضی امپریالیزم آمریکا می باشد.
این خط مشی اصلی خط مشی تشکیل وسیعترین جبهه واحد مبارزه علیه امپریالیزم و نیروهای ارتجاعی به سردمداری ایالات متحده آمریکا است و خط مشی است برای بسیج بی پروای توده ها، توسعه نیروهای انقلابی، جلب نیروهای میانه و تجرید نیروهای ارتجاعی. این خط مشی اصلی خط مشی اجرای قطعی مبارزه انقلابی خلقها و تا به آخر رساندن انقلاب پرولتری جهانی و همچنین خط مشی موثرترین مبارزه علیه امپریالیزم و دفاع از صلح در سراسر جهان می باشد.
اگر خط مشی اصلی جنبش بین المللی کمونیستی یکطرفه به " همزیستی مسالمت آمیز" ، " مسابقه مسالمت آمیز" و " گذر مسالمت آمیز" منجر گردد این به معنای نقض اصول انقلابی بیانیه سال ١٩٥٧ و اعلامیه ١٩٦٠ و دست کشیدن از رسالت تاریخی انقلاب پرولتری جهانی و رو برگرداندن از آموزش انقلابی مارکسیزم _ لنینیزم می باشد. خط مشی اصلی جنبش بین المللی کمونیستی باید بازتاب قانونمندی عمومی تکامل تاریخ جهانی باشد.
مبارزات انقلابی پرولتاریا و خلقهای کشورهای مختلف مراحل گوناگونی را طی کرده و دارای ویژگی خود می باشد، ولی نمی تواند از چهار چوبه قانونمندی عمومی تکامل تاریخ جهانی خارج شود. خط مشی اصلی جنبش بین المللی کمونیستی باید سمت اساسی مبارزات انقلابی را به پرولتاریا و خلقهای کشورهای مختلف نشان دهد. چیزی که فوق العاده اهمیت دارد این است که احزاب کمونیست و کارگری هنگام تدوین خط مشی مشخص و سیاست برای کشور خود باید از اصل تطبیق حقیقت عمومی مارکسیزم _ لنینیزم با عمل مشخص انقلاب و ساختمان سوسیالیزم در کشور خود جداً پیروی کنند.
٤- مبدا حرکت در تعیین خط مش اصلی جنبش بین المللی کمونیستی تجزیه و تحلیل مشخص طبقاتی از سیاست و اقتصاد جهان در مجموع خود و تجزیه و تحلیل اوضاع مشخص جهان می باشد. یعنی تجزیه و تحلیل مشخص طبقاتی از تضاد های اصلی جهان معاصر.
اگر از تجزیه و تحلیل مشخص طبقاتی اجتناب گردد و یا برخی پدیده های ظاهری بدلخواه خود مآخذ قرار داده شود و قضاوت ذهنی به عمل آید، آنوقت مسلماً نمی توان در باره ی خط مشی اصلی جنبش بین المللی به نتیجه گیری صحیح رسید و این مسلماً منجر به لغزیدن به راهی می شود که از بیخ و بن با مارکسیزم _ لنینیزم مغایرت دارد. تضادهای اساسی جهان کنونی چیست؟ بدون تردید مارکسیست _ لنینیست ها همواره معتقدند که این تضادها عبارتند از:
تضاد بین اردوی سوسیالیستی و اردوی امپریالیستی تضادی است بین دو نظام اجتماعی بکلی متضاد یعنی سوسیالیزم و سرمایه داری. بدون شک این تضاد بسیار حاد است.
ولی مارکسیست _ لنینیست ها نباید تضادهای موجود در مقیاس جهانی را بطور ساده تنها تضاد بین اردوی سوسیالیستی و اردوی امپریالیستی بشمارند.
تناسب قوا در جهان تغییر کرده است و بیش از پیش مساعد بحال سوسیالیزم. کلیه خلقها و ملل ستمدیده و بی نهایت نا مساعد برای امپریالیزم و نیروهای ارتجاعی می باشد. با وجود همه اینها تضادهای نامبرده همچنان بطور عینی وجود دارند. یعنی نه کسی قادر است یکی از این تضادهای اساسی را روپوشی کند و نه اینکه بتواند بطور ذهنی یکی از آنها را بجای سایر تضادها جابزند. این تضادها مسلماً منجر به انقلاب خلقهای کشورهای مختلف می گردد و تنها با این انقلابها می تواند حل شود.
٥- در مسئله تضادهای اساسی جهان کنونی باید نظرات اشتباه آمیز ذیل را مورد انتقاد قرار داد.
الف _ نظری که مضمون طبقاتی تضادهای بین اردوی سوسیالیستی و اردوی امپریالیستی را رو پوشی کرده و این تضادها را تضادهای بین دول دیکتاتوری پرولتاریا و دول دیکتاتوری بورژوازی انحصارگر نمی شمرد.
ب- نظری که فقط تضاد بین اردوی سوسیالیستی و اردوی امپریالیستی را قبول داشته و تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی را در جهان سرمایه داری، تضادهای بین ملل ستمدیده و امپریالیزم، بین کشورهای امپریالیستی و بین گروه بندیهای سرمایه انحصاری و همچنین مبارزات ناشی از این تضادها را نادیده گرفته و یا ارزش کافی برای آن ها قایل نیست.
ج- نظری که معتقد است که تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی در جهان سرمایه داری می تواند بدون انقلاب پرولتری در هر کشور معینی حل گردد و تضاد بین ملل ستمدیده و امپریالیزم می تواند بدون انقلاب ملل ستمدیده حل شود.
د- نظری که منکر اینست که پیشرفت تضادهای موجود در جهان سرمایه داری کنونی مسلماً منجر به وضع جدیدی می شود که کشورهای امپریالیستی درگیر مبارزات شدیدی بین خود می گردند و معتقد است که از طریق تحصیل توافق بین المللی بین انحصارهای بزرگ می توان تضادهای بین کشورهای امپریالیستی را آشتی داد و حتا از بین برد.
ر- نظری که معتقد است که تضاد بین دو سیستم جهانی سوسیالیزم و کاپیتالیزم بخودی خود در جریان " مسابقات اقتصادی" ازبین می رود و در نتیجه این، دیگر تضادهای اساسی در جهان طبیعتاً از بین رفته و جهانی " بدون جنگ" و جهان نوین" همکاری همه جانبه " پدید می آید. پر واضح است که همه این نظرات اشتباه آمیز مسلماً منجر به سیاست اشتباه آمیز و زیان بخش می گردد و بدین ترتیب امر خلقها و امر سوسیالیزم را به این یا آن عدم موفقیت و خسارات مواجه می سازد.
٦- پس از دومین جنگ جهانی تغییرات ریشه ای در تناسب قوای امپریالیزم و سوسیالیزم رخ داد. نشانه اصلی این تغییرات آنستکه درجهان دیگر تنها یک کشور سوسیالیستی نه بلکه یک عده کشورهای سوسیالیستی بوجود آمده است و اردوی نیرومند سوسیالیستی تشکیل شده است و شماره خلقهایی که در راه سوسیالیزم گام نهاده اند دیگر نه قریب ٢٠٠میلیون بلکه یک میلیارد نفر می باشد که ٣/١جمعیت جهان را تشکیل می دهد.
اردوی سوسیالیستی ثمره مبارزات پرولتاریای بین المللی و کلیه زحمتکشان می باشد. اردوی سوسیالیستی نه تنها به خلقهای کشورهای سوسیالیستی بلکه به پرولتاریای بین المللی و کلیه زحمتکشان هم تعلق دارد.
مطالبات اصلی مشترک خلقهای کشورهای اردوی سوسیالیستی و پرولتاریای بین المللی و کلیه زحمتکشان از احزاب کمونیست و کارگری کشورهای اردوی سوسیالیستی از این قراراند:
پافشاری روی خط مشی مارکسیستی_لنینیستی و اجرای سیاست داخلی و خارجی صحیح مارکسیستی_لنینیستی؛ تحکیم دیکتاتوری پرولتاریا و اتحاد کارگران و دهقانان تحت رهبری پرولتاریا و تا به آخر رساندن انقلاب سوسیالیستی در جبهه های اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژی.
گسترش فعالیت و ابتکار خلاقانه توده های وسیع مردم، انجام ساختمان سوسیالیستی از روی نقشه و بسط و توسعه تولیدات، اعتلای سطح زندگی مردم و تقویت قدرت تدافعی کشور. تقویت پیوستگی اردوی سوسیالیستی براساس مارکسیزم_لنینیزم و تحقق بخشیدن به پشتیبانی متقابل بین کشورهای سوسیالیستی بر اساس انترناسیونالیزم پرولتری.
مبارزه علیه سیاست تجاوز و جنگ امپریالیزم و دفاع از صلح جهانی؛ مبارزه علیه سیاست ضد کمونیستی، ضد خلقی وضد انقلابی مرتجعین کشورهای مختلف؛ کمک به طبقات و ملل ستمدیده سراسر جهان در مبارزات انقلابی شان.
تحقق بخشیدن به این مطالبات، تعهد احزاب کمونیست و کارگری اردوی سوسیالیستی در مقابل خلقهای کشورهای خود و همچنین در برابر پرولتاریای بین المللی و کلیه زحمتکشان می باشد. چنانچه این مطالبات تحقق یابد،آنگاه اردوی سوسیالیستی می تواند به سیر تکامل تاریخ بشریت تاثیرات حلالی داشته باشد. درست از این جهت است که امپریالیستها و مرتجعین همیشه با توسل بهر وسیله تلاش دارند در سیاست داخلی و خارجی کشورهای اردوی سوسیالیستی نفوذ نموده اردوی سوسیالیستی متلاشی سازند و پیوستگی کشورهای سوسیالیستی و بویژه پیوستگی چین و اتحاد شوروی را از هم بگسلند. آنها همواره سعی می کنند در کشورهای سوسیالیستی رسوخ کرده آنها را واژگون سازند و حتا برای محو اردوی سوسیالیستی مذبوحانه تلاش می کنند. مسئله فوق العاده مهم و اصولی که در مقابل کلیه احزاب کمونیست و کارگری قرار دارد مسئله چگونگی برخورد صحیح به اردوی سوسیالیستی می باشد. هم اکنون اتحاد و مبارزه احزاب کمونیست و کارگری بر اساس انترناسیونالیزم پرولتری در شرایط تاریخی نوینی روی میدهد. هنگامیکه در جهان تنها یک کشورسوسیالیستی وجود داشت و هنگامیکه این کشور در اثر پیروی قطعی از خط مشی و سیاست صحیح مارکسیستی_لنینیستی خصومت و زیان کاری کلیه امپریالیستها و مرتجعین را علیه خود بر انگیخته بود، در این میان سنگ محک انترناسیونالیزم پرولتری برای هر یک از احزاب کمونیست این بود که آیا از این یگانه کشور سوسیالیستی با قطعیت دفاع می کند یا نه. اکنون در جهان یک اردوی سوسیالیستی وجود دارد که مرکب از سیزده کشور می باشد..... در این شرایط سنگ محک انترناسیونالیزم پرولتری برای هر یک از احزاب کمونیست آن است که آیا از تمام اردوی سوسیالیستی با قطعیت دفاع می کند یا نه. آیا پیوستگی کلیه کشورهای تشکیل دهنده این اردو را براساس مارکسیزم_لنینیزم حفظ می کند یا نه و آیا از خط مشی و سیاست مارکسیستی _لنینستی که کشورهای سوسیالیستی باید از آن پیروی کنند دفاع می نماید یا نه.
اگر کسی از خط مشی و سیاست صحیح مارکسیستی_لنینیستی پیروی نکرده و پیوستگی اردوی سوسیالیستی را حفظ ننماید، برعکس در دورن اردوی سوسیالیستی تشنج و تفرقه ایجاد نموده و حتا دنباله رو سیاست رویزیونیستهای یوگسلاویا گردد، در راه محو اردوی سوسیالیستی بکوشد یا به کشورهای سرمایه داری در حمله بر کشورهای سوسیالیستی کمک نماید، در آنصورت او به مصالح تمام پرولتاریای بین المللی و خلقهای سراسر جهان خیانت می کند. اگر کسی از دیگران پیروی کرده و از خط مشی و سیاست صحیح مارکسیستی – لنینیستی که کشورهای سوسیالیستی باید دنبال کنند دفاع نکرده، بلکه از خط مشی و سیاست اشتباه آمیز اپورتونیستی که یک کشور غیر سوسیالیستی دنبال می نماید، دفاع کند و بجای دفاع از سیاست پیوستگی از سیاست تفرقه افکنی دفاع کند، آنگاه او از مارکسیزم – لنینیزم و انترناسیونالیزم پرولتری دور می شود.
٧- امپریالیستهای آمریکایی با استفاده از شرایطی که پس از دومین جنگ جهانی پدید آمد، سعی دارند بجای فاشیستهای آلمان، ایتالیا وژاپن، امپراتوری بزرگ بی سابقه ای در سراسر جهان تشکیل دهند. هدف تغییر ناپذیری استراتژی امپریالیزم آمریکا عبارت است از تجاوز به مناطق میانه موجود بین ایالات متحده آمریکا و اردوی سوسیالیستی و برقراری اداره در آنجا، خفه کردن انقلاب خلقها و ملل ستمدیده و بدنبال آن محو کردن دول سوسیالیستی و قراردادن کلیه خلقها و کشورهای جهان منجمله کشورهای متفق ایالات متحده آمریکا تحت اسارت و نظارت سرمایه انحصاری آمریکا.
پس از دومین جنگ جهانی، امپریالیستهای آمریکایی لاینقطع علیه اتحاد شوروی و علیه اردوی سوسیالیستی تبلیغات می کنند. در اینجا دو نکته را باید یاد آورشد : از یک طرف امپریالیزم آمریکا واقعاً جنگ علیه اتحاد شوروی، علیه اردوی سوسیالیستی را تدارک می بیند و از طرف دیگر امپریالیزم آمریکا از این تبلیغات به مثابه پرده استتاری برای پنهان داشتن ظلم و ستمی که بر خلق کشور خود روا میدارد و برای روپوشی گسترش تجاوزات خود در جهان سرمایه داری استفاده می نماید. در اعلامیه سال ١٩٦٠ چنین خاطر نشان می شود: « امپریالیزم آمریکا بصورت بزرگترین استثمارگر بین المللی در آمده است.»
« امپریالیزم متحده آمریکا تکیه گاه عمده استعمار معاصر است.»
« امپریالیزم آمریکا نیروی عمده تجاوز و جنگ است.»
« سیر حوادث بین المللی در سالهای اخیر دلایل جدید بسیاری بدست داده است که آمپریالیزم آمریکا تکیه گاه عمده ارتجاع جهانی و ژاندارم بین المللی و دشمن همه خلقهای جهان است.»
سیاست تجاوز جنگی که امپریالیزم آمریکا در سراسر جهان دنبال می کند تنها می تواند به نتیجه خلاف انتظارش منتج شود، آن وقت می تواند به بیداری خلقهای کشورهای مختلف و به انقلاب آنها کمک کند. بدین ترتیب امپریالیزم آمریکا خود را درمقابل خلقهای سراسر جهان گذاشته و در محاصره آنها قرار گرفته است. پرولتاریای بین المللی باید و میتواند کلیه نیروهایی را که می توان متحد کرد، متحد سازد و با استفاده از تضادهای درونی دشمنان و سیعترین جبهه واحد مبارزه علیه امپریالیزم آمریکا و سگهای زنجیریش را تشکیل دهد.
در مسئله سرنوشت خلقها و بشریت، بستن تمام امیدها به اتحاد و مبارزه پرولتاریای جهان و به اتحاد و مبارزه کلیه خلقها، این یعنی قرارگرفتن در راه واقع بینانه و صحیح. بر عکس تشخیص ندادن خودی و دوست از دشمن و در سرنوشت خلقها و سرنوشت بشریت چشم امید به همکاری با امپریالیزم آمریکا دوختن، این یعنی گمراه ساختن مردم. واقعیات چند سال اخیر گواه بر ورشکستگی چنین خیالات باطلی است.
٨– نواحی وسیع آسیا، افریقا و آمریکای لاتین نواحی ای است که تضاد های گوناگون جهان کنونی در آنجا متمرکز شده و ضعیف ترین حلقه زنجیر سلطه امپریالیزم بوده ونواحی عمده توفان های انقلابی جهان می باشد که ضربه ی مستقیم به امپریالیزم وارد می سازد. نهضت انقلاب دمکراتیک ملی در این نواحی و جنبش انقلاب سوسیالیستی دو جریان کبیر تاریخی معاصر است. انقلاب دمکراتیک ملی در این نواحی قسمت مهمی از انقلاب پرولتری جهانی دوران معاصر است.
مبارزه انقلابی ضد امپریالیستی خلقهای آسیا، افریقا و آمریکای لاتین ضربات جدی بر بنیان سلطه ی امپریالیزم و استعمار نوین و کهن وارد میسازد و آنرا تضعیف می نماید و این مبارزات نیروی پر قدرت دوران معاصر برای دفاع از صلح جهانی می باشد. بنابراین در معنای معینی امرانقلاب پرولتاریای بین المللی در مجموعه ی خود عاقبت به مبارزات انقلابی خلقهای ساکن این نواحی که بیشترین جمعیت جهان را تشکیل می دهند، وابسته میگردد. بدین جهت مبارزات انقلابی ضد امپریالیستی خلقهای آسیا، افریقا و آمریکای لاتین به هیچ وجه مسئله منطقه ای نیست مسئله ای است در مجموعه ی خود. اکنون کسانی هستند که منکر اهمیت بزرگ بین المللی مبارزات انقلابی ضد امپریالیستی خلقهای آسیا، افریقا و آمریکای لاتین شده و به بهانه به اصطلاح لغو مرزهایی که مردم را بر حسب ملیت، رنگ پوست و وضع جغرافیایی تقسیم می سازد، با تمام نیروتلاش دارند که مرزهای بین الملل ستمدیده و ستمگر بین کشورهای ستمکش و ستمگر را نفی کرده و مانع مبارزات انقلابی خلقهای این نواحی گردند. عملاً این اشخاص به سود نیازمندیهای امپریالیزم "تئوری" نوینی برای حفظ سلطه ی امپریالیزم و اجرای سیاست استعمار نوین و کهن در این نواحی می تراشند. این "تئوری" در حقیقت به هدف لغو مرزهایی نیست که مردم را بر حسب ملیت، رنگ پوست و وضع جغرافیایی تقسیم میکند، بلکه به هدف حفظ سلطه به اصطلاح "نژاد والا" بر ملیتهای ستمدیده می باشد. تحریم این چنین تئوریهای عوام فریبانه از طرف خلقهای نواحی مزبور کاملاً منصفانه است.
طبقه کارگر کشورهای سوسیالیستی و تمام کشورهای سرمایه داری باید شعارهای رزمنده " پرولتاریای کلیه کشورها متحد شوید" را واقعاً عملی سازند و باید تجربیات انقلابی خلقهای آسیا، افریقا و آمریکای لاتین را مورد بررسی و مطالعه قرار دهند، جداً از حرکات انقلابی آنها پشتیبانی نمایند و به امر آزادی آنها چون مطمئن ترین پشتیبانی از خود و چون منافع مستقیم خود بنگریند. تنها در چنین صورتی است که می توان از لغو واقعی مرزهاییکه مردم را برحسب ملیت، رنگ پوست و وضع جغرافیایی تقسیم می کند سخن گفت و در باره ی انترناسیو نالیزم پرولتری واقعی سخن بمیان آورند. لنین کاملاً بدرستی گفته است : « جنبش انقلابی کشورهای پیش افتاده بدون فشرده ترین اتحاد کامل در مبارزه کارگران اروپا و آمریکا علیه سرمایه با صدها میلیون بردگان مستعمرات که در معرض ستم این سرمایه قرار دارند، در حقیقت جز فریب ساده ای چیز دیگری نخواهد بود.» (کلیات لنین، جلد ٣١، دومین کنگره انترناسیونال کمونیستی.)
اکنون در صفوف جنبش بین المللی کمونیستی کسانی یافت می شوند که حتا نسبت به مبارزات رهایی بخش ملل ستمدیده برخورد غیر فعال، تحقیر آمیز و منفی دارند، عملاً از منافع بورزوازی انحصاری دفاع کرده و به منافع پرولتاریا خیانت ورزیده و تا سطح سوسیال دمکراسی تنزل می کنند. اتخاذ کدام روش نسبت به مبارزات انقلابی خلقهای آسیا، افریقا و آمریکای لاتین معیار مهمی است برای تشخیص موضع انقلابی از غیر انقلابی، برای تشخیص مدافعین واقعی صلح جهانی از کسانی که آب به آسیاب نیروی تجاوز و جنگ می ریزند.
٩- در برابر ملل و خلقهای ستمدیده آسیا، افریقا و آمریکای لاتین وظیفه مبرم مبارزه علیه امپریالیزم و سگهای زنجیرش قرار دارد. رسالت پر افتخاری که تاریخ بر عهده ی احزاب پرولتری این نواحی قرار داده چنین است: برافراشته نگاه داشتن پرچم مبارزه علیه امپریالیزم، علیه استعمار نوین و کهن، بخاطر استقلال ملی، در راه دمکراسی توده ای و گام برداشتن در مقدم ترین صفوف نهضت انقلابی دمکراتیک ملی و مبارزه بخاطرآینده سوسیالیزم.
وسیعترین اقشار اهالی این نواحی نمی خواهند در زیر یوغ بردگی امپریالیزم باقی بمانند که علاوه بر کارگران، دهقانان، روشنفکران و خرده بورژوازی، بورژوازی ملی میهن پرست نیز و حتا از پادشاهان و شاهزادگان و اشراف میهن پرست هم از جمله آنها می باشند. پرولتاریا وحزب آن باید به نیروی توده های مردم اعتماد داشته باشد و بطور عمده باید با دهقانان متحد گردیده و اتحاد استوار کارگران و دهقانان را بوجودآورد. فعالیت عناصر پیشرو پرولتری در دهات یعنی کمک به روستاییان درامور تشکیلاتی آنها، در بالابردن سطح آگاهی طبقاتی آنها، در تقویت روح عزت نفس ملی و اعتماد به نیروهای خود دارای اهمیت درجه اول می باشد.
پرولتاریا و حزب آن باید بر اساس کارگران و دهقانان کلیه اقشار اهالی را که میتوان متحد ساخت، متحد نموده و جبهه ی واحد وسیع مبارزه علیه امپریالیزم و سگهای زنجیریش را تشکیل دهند. استحکام و پیشرفت این جبهه واحد ایجاب می کند که حزب پرولتری در زمینه های ایدئولوژی، سیاسی و تشکیلاتی استقلال خود را حفظ کرده و هژمونی انقلابی خود را محفوظ نگاه دارد.
ضروریست که احزاب پرولتری و خلقهای انقلابی کلیه اشکال مبارزه منجمله شیوه ی مبارزه مسلحانه را بیاموزند و در صورتیکه امپریالیزم و سگهای زنجیریش با اسلحه دست به سرکوبی بزنند باید از نیروی مسلح انقلابی برای درهم شکستن نیروهای مسلح ضد انقلابی استفاده کنند. در برابر کشورهای ناسیونالیستی که تازه استقلال سیاسی خود را بدست آورده اند، برای تحکیم استقلال سیاسی، تصفیه کشور از نیروهای امپریالیستی و ارتجاع داخلی، اجرای اصلاحات ارضی و سایر تجدید بناهای اجتماعی ورشد اقتصادی و فرهنگ ملی هنوز هم وظایف سخت و دشواری قرار دارد. برای این کشورها هوشیاری و مبارزه علیه سیاست استعمار نوین که استعمارگران کهن بخاطر حفظ منافع خود بکار می برند و بویژه هوشیاری و مبارزه علیه استعمار نوین آمریکا دارای اهمیت واقع بینانه بزرگی می باشد. در برخی از کشورهای نو استقلال، بورژوازی ملی مهین پرست همچنان با توده های مردم علیه امپریالیزم و استعمار مبارزه کرده و همچنین برخی تدابیر مساعد برای ترقی اجتماعی اتخاذ می کند. این امر ایجاب می کند که احزاب پرولتری نقش مترقی بورژوازی ملی میهن پرست را کاملاً در نظر گرفته، همبستگی با آن را استحکام بخشد. در برخی از کشورهای نواستقلال، بورژوازی و بویژه بورژوازی بزرگ به نسبت حدت یافتن تضادهای اجتماعی داخلی و حدت یافتن مبارزه طبقاتی در مقیاس بین المللی بیش از پیش خود را به آغوش امپریالیزم انداخته؛ سیاست ضد خلقی، ضد کمونیستی و ضد انقلابی در پیش می گیرد و این هم احزاب پرولتری را ملزم به مبارزه قطعی علیه چنین سیاست ارتجاعی می نماید.
معمولاً دو رویی از جنبه های ویژه بورژوازی این کشورها می باشد. احزاب پرولتری هنگام تشکیل جبهه واحد با بورژوازی باید سیاست اتحاد و مبارزه را بکار ببندند. سیاست اتحاد نسبت به تمایلات مترقی ضد امپریالیستی و ضد فئودالی بورژوازی و سیاست مبارزه نسبت به گرایش ارتجاعی، سازش کاری و زد و بند بورژوازی با امپریالیزم و نیروهای فئودالی بموقع اجرا گذاشته می شود. جهان بینی احزاب پرولتری در مسئله ملی انترناسیونالیزم است نه ناسیونالیزم. درمبارزات انقلابی احزاب پرولتری از ناسیونالیزم مترقی پشتیبانی کرده و به مخالفت با ناسیونالیزم ارتجاعی بر می خیزند. احزاب پرولتری همیشه باید بین خود و ناسیونالیزم بورژوازی مرز بندی دقیقی کرده و نباید به اسارت آن در آیند.
در اعلامیه سال ١٩٦٠ گفته می شود: « کمونیستها مساعی جناح ارتجاعی بورژوازی را که میخواهد منافع آزمندانه صرفاً طبقاتی خود را به عنوان منافع تمام ملت جا بزند فاش می کند و پرده از روی سوء استفاده عوام فریبانه سیاست بازان بورژوازی از شعارهای سوسیالیستی که بهمان هدف به عمل میاید بر می افکنند.»
اگر پرولتاریا در انقلاب به دم ملاکین و بورژوازی مبدل شود، آنگاه انقلاب دمکراتیک ملی نمی تواند به پیروزی واقعی و نهایی نایل آید و اگر تا اندازه ای هم پیروز گردد، استحکام آن غیر ممکن خواهد بود. در جریان مبارزات انقلابی ملل و خلقهای ستمدیده، احزاب پرولتری تنها وقتی می توانند انقلاب دمکراتیک ملی را تا به آخر رسانده و انقلاب را براه سوسیالیزم سوق دهند که جداگانه برنامه مبارزه پیگیر خود را علیه امپریالیزم، علیه ارتجاع داخلی، بخاطر استقلال ملی و دمکراسی توده ای مطرح ساخته و بطور مستقل بکار در بین توده ها پرداخته، پیوسته نیروهای مترقی را توسعه داده، نیروی میانه را بخود جلب کرده و نیروهای ارتجاعی را منفرد سازند.
١٠- برای آنکه در کشورهای امپریالیستی و کاپیتالیستی تضادهای جامعه سرمایه داری را بطور نهایی حل کرد باید به انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا جامعه عمل پوشاند. در مبارزه بخاطر تحقق بخشیدن به این وظیفه، احزاب پرولتری در شرایط کنونی باید طبقه کارگر و دیگر اقشار زحمتکشان را در مبارزه علیه سرمایه داری انحصاری، بخاطر دفاع از حقوق دمکراتیک، علیه خطر فاشیزم و بخاطر بهبود شرایط زندگی، علیه توسعه تسلیحات و تدارک جنگ امپریالیستی و مبارزه در راه دفاع از صلح جهانی رهبری کنند و همچنین باید از مبارزات انقلابی ملل ستمدیده فعالانه پشتیبانی نمایند. درآن کشورهای کاپیتالیستی که امپریالیزم آمریکا آنها را تحت کنترل خود گرفته و یا تلاش دارد تحت نظارت در آورد، طبقه کارگرو توده های مردم ضربه اصلی را باید علیه امپریالیزم آمریکا و همچنین علیه بورژوازی انحصاری و سایر نیروهای ارتجاعی داخلی خائن بمنافع ملی متوجه سازند. مبارزات عظیم توده ای سالهای اخیر در کشور های کاپیتالیستی گواه برآنست که طبقه کارگر و سایر اقشار زحمتکشان این کشورها در حال بیداری تازه ای قرار دارند. مبارزات آنان ضرباتی برسرمایه انحصاری و نیروهای ارتجاعی وارد ساخته و می سازد و نه تنها دورنمای درخشانی در مقابل امر انقلاب در این کشورها می گشاید بلکه پشتیبانی نیرومندی برای مبارزات انقلابی خلقهای کشورهای آسیا، افریقا و آمریکای لاتین و همچنین پشتیبانی قوی برای کشورهای اردوی سوسیالیستی می باشد.
احزاب پرولتری درکشورهای امپریالیستی و کاپیتالیستی هنگام رهبری مبارزات انقلابی باید در زمینه های ایدئولوژی، سیاسی و تشکیلاتی استقلال خود را حفظ کنند و جبهه واحد وسیع مبارزه علیه سرمایه انحصاری و علیه سیاست تجاوز و جنگ امپریالیزم را تشکیل دهند. کمونیستهای کشورهای کاپیتالیستی هنگامیکه فعالانه مبارزه در راه مصالح روز مره را رهبری می کنند باید این مبارزه را با مبارزه بخاطر منافع عمومی آینده دور پیوند داده، توده های مردم را با روح انقلابی مارکسیزم- لنینیزم پرورانده و بطور پیگیر سطح آگاهی آنها را ارتقاء دهند تا از عهده رسالت تاریخی خود یعنی انقلاب پرولتری برآیند. اگر بطرز دیگر عمل کرده و جنبش روزمره را همه چیز شمرده و روش خود را از یک حادثه به حادثه دیگر معین کرده و با رویدادهای روزانه هماهنگ گشته و منافع اساسی پرولتاریا را قربانی کنند، آنوقت این چیزی جز سوسیال دمکراسی خالص نخواهد بود.
سوسیال دمکراسی یک جریان ایدئولوژی بورژوازی است. از مدتها قبل لنین خاطر نشان ساخت که حزب سوسیال دمکرات دسته سیاسی بورژوازی می باشد. عامل او در جنبش کارگری و تکیه گاه اصلی اجتماعی بورژوازی می باشد.کمونیستها همیشه باید در مسائل اساسی انقلابی پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا بین خود و حزب سوسیال دمکرات مرز بندی دقیقی کرده و تائیرات ایدئولوژی سوسیال دمکراسی را در جنبش بین المللی کارگری و در بین توده های کارگران کشورهای مختلف از بین ببرند. بدون شک کمونیستها بایدتوده هایی را که تحت نفوذ حزب سوسیال دمکرات قرار دارند بطرف خود جلب کنند و باید عناصر جناح چپ و میانه حزب سوسیال دمکرات را که خواهان مبارزه با کنترل سرمایه انحصاری کشور خود و امپریالیزم خارجی می باشد بسوی خود کشیده و با آنان وحدت عمل وسیعی چه در مبارزات روزانه جنبش کارگری و چه در مبارزات بخاطر دفاع از صلح جهانی بوجود آورند.
احزاب مارکسیستی- لنینیستی با هدف رهبری پرولتاریا و سایر زحمتکشان در انجام انقلاب باید بتوانند تمام اشکال مبارزه را فرا گیرند و بتوانند طبق تغییرات در وضع این مبارزات سریعاً یک شکل مبارزه را جایگزین شکل دیگر سازند. دسته پیشاهنگ پرولتاریا تنها هنگامی در هر وضعی مظفر خواهد بود که تمام اشکال مبارزه از قبیل مبارزه مسالمت آمیز و مسلحانه، علنی و مخفی، قانونی و غیر قانونی، پارلمانی و توده ای و غیره را فرا گیرد. اشتباه خواهد بود اگر هنگامیکه باید و میتوان از شکل مبارزه پارلمانی و سایر اشکال مبارزه قانونی استفاده کرد امتناع ورزیده شود. ولی اگر گرفتار سفاهت پارلمانتاریزم ولگالیزم شده و مبارزه در چهار چوبه ای که بورژوازی مجاز داشته، محدود گردد، آنگاه این مسلماً منجر به امتناع از انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا خواهد شد.
١١- در مسئله گذار از سرمایه داری به سوسیالیزم، احزاب پرولتری باید از نقطه نظر مبارزه طبقاتی، از نقطه نظر انقلاب و بر اساس آموزش مارکسیزم – لنینیزم در باره ی انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا بدان برخورد کنند. کمونیستها همیشه ترجیح می دهند که گذر به سوسیالیزم از طریق مسالمت آمیز انجام گیرد. ولی آیا می توان گذار مسالمت آمیز را به مثابه اصل نوین استراتژی جهانی جنبش بین المللی کمونیستی تلقی کرد؟ خیر! بهیچوجه!
مارکسیزم – لنینیزم همواره میاموزد که مسئله جهانی کلیه انقلابها مسئله حاکمیت دولتی است. در بیانیه سال ١٩٥٧ و اعلامیه ١٩٦٠ به روشنی خاطر نشان شده است که : « لنینیزم میاموزد و تجربیات تاریخی تائید می کند که طبقه حاکمه با طیب خاطر از حکومت دست نخواهد کشید» هیچ دولت کهنه ای حتا در دوران بحران هم هرگز بدون آنکه تکانی بدان داده شود سرنگون نخواهد شد. این قانونمندی عمومی مبارزه طبقاتی است.
مارکس و لنین در شرایط معین تاریخی مسئله امکان پیشرفت مسالمت آمیز انقلاب را بمیان کشیدند. ولی امکان پیشرفت مسالمت آمیز انقلاب همانطوریکه لنین می گوید: « امکانی است که بسیار بندرت در تاریخ انقلاب بدان تصادف می شود.» رویدادها گویای آنند که تاکنون درتاریخ جهانی هنوز نمونه گذر مسالمت آمیز از سرمایه داری به سوسیالیزم بوقوع نپیوسته است. برخی ها می گویند هنگامیکه مارکس ناگزیری تعویض کاپیتالیزم را با سوسیالیزم پیش بینی می کرد سابقه ای وجود نداشت پس چرا اکنون نمیتوان بدون داشتن سابقه، امکان گذر مسالمت آمیز از سرمایه داری به سوسیالیزم را پیش بینی کرد؟ این تشبیه پوچ و بی معنایی است. مارکس با رهنمون قرار دادن ماتریالیزم دیالکتیک و ماتریالیزم تاریخی تضادهای جامعه سرمایه داری را تجزیه و تحلیل کرد و قانونمندی عینی پیشرفت جامعه بشری را کشف نمود و از اینجا به نتیجه گیری عملی رسید. اما پیشگویانی که تمام امید خود را به گذر مسالمت آمیز بسته اند از موضع ایده آلیزم تاریخی حرکت کرده و اساسی ترین تضادهای جامعه سرمایه داری را انکار نموده، آموزش مارکسیزم – لنینزم را در باره مبارزه طبقاتی رد کرده و قضاوت ذهنی کاملاً بی اساس به عمل میآورند. این اشخاص که از مارکسیزم و قضاوت ذهنی سرباز می زنند چگونه می توانند از مارکس مدد گیرند؟
بر همه معلوم است که اکنون کلیه دول سرمایه داری دستگاه دولتی خود و بویژه ماشین جنگی خود را قبل از همه به هدف سرکوب مردم کشورهای خود تقویت میکنند. احزاب پرولتری به هیچ وجه نباید فکر رهنمون انقلابی و تمام کار خود را بر پایه این فرض بنا نهند که امپریالیستها و مرتجعین به تحول مسالمت آمیز با طیب خاطر رضایت می دهند. احزاب پرولتری باید برای دو احتمال آماده باشد، یعنی در عین آمادگی برای پیشرفت مسالمت آمیز انقلاب باید برای پیشرفت غیر مسالمت آمیز انقلاب هم کاملاً آماده باشند حزب پرولتری باید توجه عمده خود را به وظیفه سخت جمع آوری نیروهای انقلابی مبذول دارد تا هنگام رسیدن شرایط، آماده نیل به پیروزی انقلابی باشد و یا در صورت هجوم ناگهانی و حمله مسلحانه امپریالیستها و مرتجعین نیرومندانه مقابله کند. در صورت عدم چنین آمادگی می توانند اراده انقلابی پرولتاریا را فلج کرده، خود را از لحاظ ایدئولوژی خلع سلاح نموده و در زمینه های سیاسی و تشکیلاتی ابتکار خود را کاملاً از دست داده و حتا کار انقلاب پرولتری را مدفون سازند.
١٢- انقلابهای اجتماعی در مراحل مختلف تاریخ بشریت از دید تاریخی ناگزیر است و طبق قانونمندی عینی بدون وابستگی به اراده اشخاص بوجود میاید. تاریخ نشان میدهد که انقلابی نبوده است که بدون طی راه کم و بیش پر پیچ و خم و بدون دادن قربانی هایی به پیروزی رسیده باشد. وظیفه حزب پرولتری اینست که بر اساس تئوری مارکسیزم – لنینیزم شرایط مشخص تاریخی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده استراتژی و تاکتیک صحیح در پیش گرفته و توده های مردم را رهبری کند تا موانع را دور زده از قربانی های بی مورد احتراز کرده و قدم بقدم به هدف خود دست یابد. سوال می شود آیا ممکن است بکلی از قربانی دادن احتراز جست؟ انقلابهای بردگان و دهقانان وابسته به زمین، انقلاب های بورژوازی و انقلابهای ملی بدون دادن تلفات صورت نگرفته است. امر انقلاب پرولتری هم همینگونه است. حتا در صورت وجود خط مشی صحیح رهبری کننده انقلاب هم نمی توان کاملاً تضمین کرد که انقلاب با برخی عدم موفقیتها مواجه نگردد و دچار تلفاتی نشود. اما اگر بطور پیگیر ازمشی صحیح پیروی شود، انقلاب سرانجام پیروز خواهد شد. دست کشیدن از انقلاب به بهانه اجتناب از تلفات در واقع به معنای محکوم کردن مردم ببردگی ابدی، محکوم کردن آنان به تحمیل مصایب و تلفات بی حد برای همیشه می باشد. نظام سرمایه دای همانطوریکه لنین کاملاً بدرستی می گوید : « همیشه و ناگزیر حتا در مسالمت آمیز ترین جریان امر هم تلفات بیشماری به طبقه کارگر وارد می سازد.» (کلیات لنین،جلد ٥، " جنگ مغلوبه جدید." )
کسی که مدعی باشد تنها در صورتی می توان انقلاب کرد که قبلاً تضمین گرفته شود که انقلاب صاف و هموار بدون تلفات و بدون شکست به پیش خواهد رفت به هیچ وجه یک فرد انقلابی نیست. انقلابیون پرولتری علیرغم هرگونه مشکلاتی و علیرغم هرگونه تلفات و شکستی در انقلاب باید مردم را با روح انقلابی پرورش داده و باید پرچم انقلاب را محکم نگاه داشته و نباید آنرا بدور افکند. اگر حزب پرولتری هنگامیکه هنوز شرایط عینی برای انقلاب نرسیده است، سبک سرانه دست به انقلاب زند، کاری جز ماجراجویی "چپ" نکرده است و برعکس هنگامیکه شرایط عینی رسیده باشد، حزب پرولتری جسارت رهبری انقلاب و جسارت بدست گرفتن حکومت را نداشته باشد، این نیز جز اپورتونیسم راست چیز دیگری نخواهد بود. حزب پرولتری حتا در روزهای عادی هم باید در جریان رهبری مبارزات روزانه توده های مردم چه در صفوف خود و چه در میان توده های مردم بکار آمادگی انقلابی از نظر ایدئولوژی، سیاسی و تشکیلات بپردازد و به پیشرفت مبارزه انقلابی کمک کند تا هنگامیکه شرایط برای انقلاب می رسد فرصت را از دست نداده سلطه ارتجاعی را سرنگون کرده و حکومت نوین را برقرار سازد. در صورت عکس فرصت نیل به پیروزی در انقلاب حتا در موقعی هم که شرایط عینی رسیده باشد بیهوده از دست می رود. حزب پرولتری همواره باید مالک حد اعلای اصولیت بوده و در عین حال نرمش نشان دهد و گاهی در صورت لزوم و سازش لازم از بیخ و بن از سیاست اصولی و هدف انقلاب سر باز زند. حزب پرولتری که توده های مردم را در مبارزه علیه دشمنان رهبری می کند، همچنان باید بتواند ازتضادهای اردوی دشمن استفاده کند. اما استفاده از تضادهای اردوی دشمن برای کمک به دست یافتن به هدف مبارزه انقلابی خلقها می باشد، نه برای حذف این مبارزه.
واقعیت های بیشماری گویای آنستکه هر جا که سلطه سیاه امپریالیزم و ارتجاع وجود دارد مسلماً مردمی که بیش از ٩٠ درصد جمعیت آنجا را تشکیل میدهند دیر یا زود به انقلاب برمیخیزند. چنانچه کمونیستها پشت بخواستهای انقلابی توده های مردم بگردانند نا گزیر اعتماد توده های مردم را از دست داده و سیل انقلاب آنها را بکنار بیندازد. اگر گروه رهبری حزب خط مشی غیر انقلابی را در پیش گیرد و حزب خود را به حزب رفرمیستی مبدل سازد، آنگاه مارکسیست-لنینیست هائیکه در داخل و یا در خارج آن حزب هستند جای آنها را در انقلاب خواهند گرفت و مردم را در راه انقلاب شان رهبری خواهند کرد. در حالات دیگری انقلابیون بورژوازی در راس انقلاب قرار می گیرند و حزب پرولتری هژمونی خود را در انقلاب از دست می دهد. هنگامیکه بورژوازی ارتجاعی به انقلاب خیانت کرده، مردم را سرکوب می نماید، خط مشی اپورتونیستی منجر بدان می شود که کمونیستها و توده های انقلابی را دچار تلفات سنگین و بیهوده ای می سازد. چنانچه کمونیستها باز هم درسراشیبی اپورتونیسم بلغزند، آنگاه آنان به یک ناسیونالیست بورژوازی تغییر ماهیت داده و به زایده امپریالیزم و بورژوازی ارتجاعی مبدل خواهند شد. اکنون اشخاصی یافت می شوند که معتقدند که پس از لنین بزرگترین خدمت خلاق را در تئوری انقلابی انجام داده اند و خود را یگانه آدم محقق میداند. اما آیا آنان واقعاً در باره تجربه های همه جانبه جنبش کمونیستی جهانی اندیشیده اند؟آیا آنان درحقیقت منافع، هدفها و وظایف تمام جنبش بین المللی کمونیستی خط مشی اصلی ای دارند که واقعاً پاسخگوی مارکسیزم – لنینیزم باشد؟ در تمام اینها جای شک و تردید است. طی سالهای اخیر در جنبش بین المللی کمونیستی و نهضت آزادیبخش ملی تجربیات فراوانی گرد آمده و درسهای زیادی از آنها گرفته شده است. تجربیاتی وجود دارد که قابل ستایش است و تجربه هایی هست که اندوه آور است. کمونیستها و خلقهای انقلابی کلیه کشورها باید تجربه های موفقعیتها و شکستها را با دقت اندیشیده و مطالعه کنند تا از آن نتیجه گیری صحیح کرده و درس مفیدی بگیرند.
١٣- کشورهای سوسیالیستی و مبارزات انقلابی خلقها و ملل ستمدیده سراسر جهان متقابلاً به یک دیگر کمک می نمایند. نهضت آزادیبخش ملی درآسیا، افریقا و آمریکای لاتین و جنبش انقلابی خلقهای کشورهای سرمایه داری پشتیبانی نیرومندی برای کشورهای سوسیالیستی می باشد و انکار این نکته بکلی اشتباه است. کشورهای سوسیالیستی نسبت به مبارزات انقلابی خلقها و ملل ستمدیده فقط می توانند روش حسن نظر آتشین داشته و فعالانه از آن پشتیبانی نمایند و به هیچ وجه نباید روش ظاهر سازی و خود خواهی ملی و شوونیزم عظمت طلبانه از خود نشان دهند. لنین میگوید: « اتحاد با انقلابیون کشورهای پیش افتاده و کلیه خلقهای ستمدیده علیه همه امپریالیستها این است سیاست خارجی پرولتاریا.» (لنین کلیات، جلد٢٥، "سیاست خارحی انقلاب روسی"»)
کسی که این نکته را نمی فهمد و پشتیبانی کشورهای سوسیالیستی را از خلقها و ملل ستمدیده به مثابه باری و یا رحمتی میداند، درجهت مغایر با مارکسیزم – لنینیزم و انترناسیونالیزم پرولتری حرکت می کند. برتری نظام سوسیالیستی و موفقیت های ساختمانی کشورهای سوسیالیستی برای خلقها و ملل ستمدیده دارای نقش نمونه وی و الهام بخش می باشد. ولی این نمونه ها و الهام ها به هیچ وجه نمی تواند جایگزین مبارزات انقلابی خلقها و ملل ستمدیده گردد و آنها تنها با اتکا به مبارزات قطعی انقلابی خود می توانند آزادی را بدست آورند. برخی ها در باره نقش مسابقات مسالمت آمیز بین کشورهای سوسیالیستی و امپریالیستی بطور یک طرفه مبالغه کرده، تلاش دارند آنرا جایگزین مبارزات انقلابی کلیه خلقها و ملل ستمدیده سازند. بنابر موعظه گویی آنان گویا امپریالیزم در این مسابقات مسالمت آمیز بخودی خود از بین میرود و فقط کافی است که کلیه خلقها و ملل ستمدیده ساکت و آرام منتظر چنین روزی باشند. آیا این امر با نقطه نظر مارکسیزم- لنینیزم هیچ وجه مشترکی دارد؟ برخی ها به علاوه ادعای عجیبی بهم بافته اند که گویا چین و برخی از کشورهای سوسیالیستی دیگر برای افروختن جنگ می کوشند و می خواهند از طریق " جنگ بین دول" سوسیالیزم را گسترش دهند. این ادعا عجیب همانطوریکه در اعلامیه ١٩٦٠ گفته شده است، جز افتراء ساخت ارتجاع امپریالیستی چیز دیگری نیست. اگرصاف و پوست کنده گفته شود، هدف آنها درتکراراین افترا پنهان ساختن این واقعیت است که خود آنها با انقلاب خلقها و ملل ستمدیده سراسر جهان همچنین با پشتیبانی دیگران از این انقلاب مخالفت می ورزند.
١٤- طی سالهای اخیر در باره مسئله جنگ و صلح نه این که کم سخن گفته نشده است بلکه حتا بدرجه کافی هم گفته شده است. نظرات و سیاست ما در مسئله جنگ و صلح بر همه جهانیان معلوم است و هیچ کس قادر نیست که آنرا تحریف نماید. بسیار تآسف آور است که در جنبش بین المللی کمونیستی اشخاصی یافت می شوند که گر چه می گویند صلح را خیلی دوست دارند و از جنگ متنفرند، ولی نمی خواهند ذره ای هم به کنه حقیقت ساده و روشنی که لنین در باره مسئله جنگ گفته است پی ببرند. لنین می گوید: « بنظر من موضوع اصلی ایکه معمولاً در باره مسئله جنگ فراموش می کنند و به اندازه کافی بدان دقت نمی نمایند، موضوع اصلی ایکه در مورد آن، این همه مباحثات که حتا من می خواهم بگویم مباحثات پوچ و بی مورد و بدون هدف انجام می گیرد، همانا فراموش کردن این مسئله اساسی است که جنگ دارای چه جنبه طبقاتی است، علت افروخته شدن این جنگ چیست؟ کدام طبقات بدان دست می زنند و کدام شرایط تاریخی و شرایط تاریخی – اقتصادی است که آن را بوجود آورده است.» ( کلیات لنین، جلد ٢٤، "جنگ و انقلاب")
از نطر مارکسیست – لنینیست ها جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگر می باشد و هر جنگ با رژیم سیاسی و مبارزه سیاسی موجد آن رابطه ناگسستنی دارد. هرکس از این حکم علمی مارکسیستی- لنینیستی که تمام تاریخ مبارزات طبقاتی جهان آن را تائید کرده است، دور شود، هیچ وقت نه مسئله جنگ. نه مسئله صلح را نمی تواند درک کند. همانطوریکه صلح انواع گوناگون دارد، جنگ نیز دارای انواع مختلفی است. مارکسیست – لنینیست ها باید برای خود روشن سازند که از کدام صلح و از کدام جنگ سخن می رود؟ مخلوط کردن جنگهای عادلانه با جنگهای غیر عادلانه بدون تشخیص آنها از یکدیگر و مخالفت کلی با همه آنها به معنی قرار گرفتن در موضع نظرات پاسیفیستی بورژوازی است، نه مارکسیستی-لنینیستی. برخی ها میگویند بدون جنگ هم انقلاب کاملاً ممکن است. در اینجا سخن از کدام جنگها می رود؟ در باره جنگ آزادیبخش ملی و جنگ انقلابی داخلی و یا در باره جنگ جهانی؟
اگر در باره جنگ آزادیبخش ملی و جنگ انقلابی داخلی سخن گفته شود، آنوقت چنین ادعا ها در واقع علیه جنگهای انقلابی، یعنی علیه انقلاب معطوف می باشد. اگردر باره جنگ جهانی سخن گفته شود، آنوقت پر واضح است این چنین ادعایی بمثابه تیراندازی روی هدف واهی می باشد. با وجود اینکه مارکسیست- لنینیست ها با اتکاء به تاریخ دو جنگ جهانی این واقعیت را روشن ساخته اند که جنگهای جهانی ناگزیر به انقلاب منجر می گردد، ولی هیچ یک از مارکسیست – لنینیست ها هرگز طرفدارآن نبوده و نیستند و نخواهند بود که انقلاب حتماً از طریق جنگ جهانی انجام گیرد. مارکسیست – لنینیست ها نابودی جنگ را به مثابه آرمان خود میدانند و اطمینان دارند که جنگ میتواند از بین برود ولی جنگ را چگونه می توان از بین برد؟ لنین چنین گفته است: « هدف ما نیل به نظام اجتماعی سوسیالیستی است که تقسیم بشریت را به طبقات از بین می برد. هرگونه استثمار فرد از فرد و استثمار یک ملت را از طرف ملل دیگر از میان بر میدارد و هرگونه امکان جنگ را بطور حتم نابود می سازد.» در اعلامیه سال ١٩٦٠ نیز صریحاً گفته شده است که : « پیروزی سوسیالیزم در سراسر جهان علل اجتماعی و ملی بروز هر گونه جنگی را بطور نهایی از بین خواهد برد.»
اکنون اشخاصی یافت می شوند که معتقدند در شرایطی که هنوز امپریالیزم و رژیم استثمار فرد از فرد وجود دارد، میتوان از طریق "خلع سلاح همگانی و کامل"، " جهان بدون اسلحه و بدون ارتش و بدون جنگ" بوجود آورد. این کاملاً خیال باطلی است. الفبای مارکسیزم-لنینیزم بما می گوید که ارتش قسمت اصلی دستگاه دولتی می باشد و به اصطلاح جهان بدون اسلحه و بدون ارتش تنها می تواند جهان بدون دولت باشد. لنین می گوید :« پرولتاریا تنها پس ازآنکه بورژوازی را خلع سلاح کرد، میتواند بدون پشت پا زدن به وظیفه تاریخی جهانی خود هر گونه سلاحی را بطور کلی بدور اندازد و بدون شک پرولتاریا تنها درآن موقع به هیچ وجه نه قبل از آن این کار را انجام خواهد داد.»( کلیات لنین،جلد ٢٣،"برنامه نظامی انقلاب پرولتری")
ولی می بینیم حقایق موجود جهان چگونه است؟ مگرکوچکترین نشانه ای دال برآمادگی کشورهای امپریالیستی به سردمداری ایالات متحده آمریکا برای خلع سلاح همگانی و کامل وجود دارد؟ مگر تمام آنها بدون استثناء به توسعه تسلیحات همه جانیه و کامل نمی پردازند؟ ما همیشه معتقد بوده و هستیم که مطرح ساختن پیشنهاداتی راجع به خلع سلاح همگانی به منظور افشاگری و مبارزه علیه توسعه تسلیحات و تدارک جنگ امپریالیزم امریست لازم و مبارزه متحد کشورهای اردوی سوسیالیستی و خلقهای تمام جهان ممکن است امپریالیزم را وادار به برخی توافق ها در مورد خلع سلاح نماید. اگر انجام خلع سلاح همگانی و کامل به مثابه اساسی ترین راه مبارزه بخاطر صلح جهانی شمرده شود و چنین خیالات واهی اشاعه داده شود که امپریالیزم می تواند با طیب خاطر اسلحه را بزمین گذارد و به بهانه خلع سلاح تلاش برای محو مبارزه انقلابی خلقها و ملل ستمدیده به عمل آید، این به معنای فریب عمدی مردم جهان و خدمت به امپریالیزم دراجرای سیاست تجاوز و جنگش می باشد. برای بر طرف کردن در هم برهمی ایدئولوژی در مسئله جنگ و صلح که اکنون در جنبش بین المللی کارگری مشاهده می گردد، ما معتقدیم که به نفع مبارزه علیه سیاست تجاوز و جنگ امپریالیستی و به نفع مبارزه در راه حفظ صلح در سراسر جهان از هر جهت ضروریست که احکام لنین که رویزیونیستهای معاصر بدور انداخته اند احیا گردد. جلوگیری از جنگ نوین جهانی خواست همگانی خلقهای سراسرجهان است. از جنگ نوین جهانی می توان جلوگیری کرد. اکنون مسئله بر سر اینست که راه بدست آوردن صلح در سراسر جهان چگونه باید باشد؟ از نقطه نظر لنینیزم صلح جهانی را تنها با مبارزه خلقهای کشورهای جهان می توان بدست آورد و نباید آنرا ملتسمانه از امپریالیزم تقاضا کرد. تنها با اتکا به پیشرفت نیروهای اردوی سوسیالیستی، به مبارزه انقلابی پرولتاریا و زحمتکشان کشورهای مختلف، به مبارزه آزادیبخش ملل ستمدیده و با اتکا به مبارزه کلیه خلقها و دول صلح دوست می توان بطور موثر از صلح جهانی دفاع کرد. چنین است سیاست لنینی. سیاست مغایر با این به هیچ وجه نمی تواند منجر به صلح جهانی گردد و تنها به افزایش امیال آزمندانه امپریالیستها کمک کرده و خطر جنگ جهانی را افزایش میدهد. در سالهای اخیر برخی ها چنین ادعایی را شایع می کنند که گویا جرقه جنگهای آزادیبخش ملی و یا جنگهای انقلابی توده ای میتواند به جنگ جهانی و نابودی بشریت منجر گردد. اما رویدادها چه نشان میدهد؟ اتفاقاً آنها درست عکس آنرا نشان میدهد. جنگهای آزادیبخش ملی و جنگهای انقلابی توده ای بسیاری که بعد از پایان دومین جنگ جهانی رخ داد، به هیچ وجه به جنگ جهانی منجر نگردید و پیروزیهای حاصله در این جنگهای انقلابی مستقیماً نیروهای امپریالیزم را تضعیف کرده و بطور شایانی نیروهایی را که بخاطر جلوگیری از جنگ جهانی که امپریالیزم می کوشد بر افروزد و در راه حفظ صلح جهانی مبارزه می کنند تقویت نموده است. مگر رویدادها کاملاً دال بر پوچ و بی معنی بودن چنین ادعا نیست؟
١٥- منع کامل اسلحه هسته ای و محو کامل آن یکی از وظایف مهم در مبارزه بخاطر دفاع از صلح جهانی می باشد. برای تحقق یافتن این وظیفه ما باید حد اعلای مساعی خود را بکار بندیم. اسلحه هسته ای دارای قدرت تخریبی بی سابقه ای است بدین جهت اکنون بیش از ١٠سال است که امپریالیستهای آمریکایی سیاست شانتاز هسته ای را اعمال داشته و تلاش دارند بوسیله این سیاست امیال آزمندانه خود را در به اسارت کشیدن خلقهای سراسر جهان و بر قراری سلطه جهانی خود تحقق بخشند. ولی امپریالیستها که کشورهای دیگر را با اسلحه هسته ای تهدید می کنند، خلقهای کشورهای خودشان را نیز در معرض تهدید قرار میدهند و آنها را وادار به برخاستن علیه اسلحه هسته ای و علیه سیاست تجاوز و جنگ امپریالیزم می نمایند. در عین حال امپریالیستها که تلاش دارند طرف مقابل را با اسلحه هسته ای نابود سازند، عملاً خود را در معرض خطر نابودی قرار میدهند. امکان منع اسلحه هسته ای وجود دارد. اگر امپریالیستها ناچار بتوافق در باره منع اسلحه هسته ای گردند، این را به هیچ وجه بخاطر " عشق و علاقه" به بشریت نمی کنند بلکه تنها در زیر فشار خلقهای سراسر جهان و بنا برمنافع خصوصی خود می کنند.
کشورهای سوسیالیستی بر خلاف امپریالیستها به نیروهای مردم عدالت جو و به سیاست صحیح خود تکیه می کنند و برای آنها هیچ لزومی ندارد که با استفاده از اسلحه هسته ای در صحنه بین المللی دست به قمار بزنند. اسلحه هسته ای در دست دول سوسیالیستی کاملاً و تماماً به هدف دفاع و لگام زدن بر امپریالیستها که تلاش دارند جنگ هسته ای را بر افروزند می باشد. مارکسیست-لنینست ها معتقدند که آفریننده تاریخ مردمند. در پیشرفت و تکامل تاریخ در زمان ما هم انسان همیشه عامل حلال بوده و هست. مارکسیست-لنینست ها ارزش بزرگی برای تحولات در تکنیک قایل اند، اما اشتباه خواهد بود اگر به نقش انسان کم ارزش داده شود و درباره نقش تکنیک مبالغه گردد. پیدایش اسلحه هسته ای نمی تواند مانع از پیشرفت تاریخ بشریت گردد و نمی تواند امپریالیزم را از نابودی نجات دهد. همچنان که در طول تاریخ هم پیدایش تکنیک تازه نتوانست یکی از نظامهای کهنه را هم از نابودی نجات دهد. پیدایش اسلحه هسته ای تضاد های اساسی جهانی کنونی را حل نکرده و نمی تواند حل کند، قانونمندی مبارزات طبقاتی را تغییر ندادن و نمی تواند تغییر دهد و طبیعت امپریالیزم و کلیه مرتجعین را تغییر نداده و نمی تواند تغییر دهد. بدین جهت نمی توان گفت که در نتیجه پیدایش اسلحه هسته ای امکان لزوم انقلاب های اجتماعی و ملی از بین رفته و احکام اساسی مارکسیزم _لنینیزم بویژه احکام آن در باره ی انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا و در باره جنگ و صلح دیگر کهنه شده و به "دگم" فرتوت مبدل شده است.
١٦ – کشورهای سوسیالیستی می توانند با کشورهای سرمایه داری بطور مسالمت آمیز همزیستی کنند. این را لنین مطرح کرده است. بر همه معلوم است که پس از آنکه خلق کبیر اتحاد شوروی مداخلات مسلحانه خارجی را دفع کرد، حزب کمونیست اتحاد شوروی و دولت شوروی تحت رهبری لنین و سپس تحت رهبری استالین همواره سیاست همزیستی مسالمت آمیز را عملی ساختند و تنها در هنگامیکه امپریالیستهای آلمان به اتحاد شوروی حمله کردند، خلق اتحاد شوروی ناچار شد به جنگ تدافعی بپردازند. جمهوری توده ای چین نیز از زمان تشکیل خود همواره از سیاست همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای دارای نظامهای اجتماعی گوناگون بطور پیگیر پیروی کرده و مبتکر اصول پنجگانه همزیستی مسالمت آمیز می باشد. ولی در سالهای اخیر اشخاصی پیدا شده اند که ناگهان سیاست همزیستی مسالمت آمیز مطرح شده از طرف لنین را به مثابه " کشف کبیر" خود قلمداد کرده و تصور می کنند که تعبیر و تفسیر این سیاست حق انحصاری آنها است. آنها " همزیستی مسالمت آمیز" را یک نوع وحی الهی جامع همه چیزها و غیر قابل تصور می پندارند و تمام موفقیتها و دست آوردهای مبارزات خلقهای جهان را بحساب آن می گذارند. آنها تمام کسانی را که با چنین تحریف نقطه نظرهای لنینی موافقت نمی کنند، به مثابه مخالفان همزیستی مسالمت آمیز مثل کسانیکه چیزی از لنین و لنینیزم نمی دانند و مانند اهل بدعت مرتکب گناه کبیره قلمداد می کنند. مگر کمونیستهای چین می توانند با چنین نظرات و روش ها موافقت کنند؟ خیر! هرگز.
اصل لنینی همزیستی مسالمت آمیز کاملاً روشن است و مردم عادی به آسانی می توانند آنرا بفهمند. هنگامیکه از همزیستی مسالمت آمیز صحبت می شود بخودی خود مناسبات بین کشورهای دارای نظامهای اجتماعی گوناگون از آن مستفاد می شود. و نمی توان آنرا به میل خود تعبیر کرد. هیچگاه نباید همزیستی مسالمت آمیز را به مناسبات بین ملل ستمدیده و ستمگر، بین کشورهای ستمدیده و ستمگر و بین طبقات ستمدیده و ستمگر کشاند و نمی توان همزیستی مسالمت آمیز را مضمون اصلی گذر از سرمایه داری به سوسیالیزم وانمود کرد و بطریق اولی نمی توان گفت گویا همزیستی مسالمت آمیز راه تمام بشریت به سوسیالیزم است. زیرا همزیستی مسالمت آمیز کشورهای دارای نظامهای اجتماعی گوناگون مسئله جداگانه ای است. دربین کشورهایی که با هم همزیستی مسالمت آمیز می کنند این کاملاً غیر قابل قبول و غیر ممکن است که حتا سر مویی هم به نظام اجتماعی یکدیگر تخطی کنند. اما مبارزه طبقاتی در کشورهای مختلف، مبارزه آزادیبخش ملی. گذر از سرمایه داری به سوسیالیزم بکلی مسئله دیگری است. تمام این مبارزات، مبارزات شدید انقلابی حیاتی و مماتی جهت تغییر نظام اجتماعی می باشد. همزیستی مسالمت آمیز مطلقاً نمی تواند جایگزین مبارزات انقلابی خلقها گردد. در هر کشوری گذر از سرمایه داری به سوسیالیزم تنها از طریق انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا می توان تحقق یابد. در جریان اجرای سیاست همزیستی مسالمت آمیز بین کشورهای سوسیالیستی. کشورهای امپریالیستی مبارزه در زمینه های سیاسی،اقتصادی و ایدئولوژی اجتناب ناپذیر است و " همکاری همه جانبه" کاملاً غیر ممکن است.
این یا آن مذاکرات با کشورهای امپریالیستی برای کشورهای سوسیالیستی امری است لازم. با اتکا به سیاست صحیح کشورهای سوسیالیستی وفشار توده های مردم کشورهای مختلف می توان از طریق مذاکرات به موافقتهایی دست یافت. برخی سازشهای لازم بین کشورهای سوسیالیستی و امپریالیستی ایجاب نمی کند که خلقها و ملل ستمدیده نیز بدنبال آن با امپریالیزم و سگهای زنجیریش سازش کنند. هیچ کس هرگز نباید تحت عنوان همزیستی مسالمت آمیز از خلقها و ملل ستمدیده بخواهد که ازمبارزات انقلابی خود سرباز زنند. اجرای سیاست همزیستی مسالمت آمیز از طرف کشورهای سوسیالیستی به ایجاد وضع مسالمت آمیز بین المللی برای ساختمان سوسیالیستی، به افشای سیاست تجاوز و جنگ امپریالیزم و به انفراد نیروهای امپریالیستی تجاوز کار و جنگ طلب مساعدت می نماید. ولی چنانچه خط مشی اصلی سیاست خارجی کشورهای سوسیالیستی فقط به همزیستی مسالمت آمیز محدود شود، در این صورت تنظیم صحیح مناسبات متقابل بین کشورهای سوسیالیستی و همچنین مناسبات متقابل بین کشورهای سوسیالیستی و خلقها و ملل ستمدیده غیر ممکن است. بنابراین این اشتباه است که به همزیستی مسالمت آمیز به مثابه خط مشی اصلی سیاست خارجی کشورهای سوسیالیستی نگریست.
به دید ما خط مشی اصلی سیاست خارجی کشورهای سوسیالیستی باید دارای مضمون ذیل باشد: بسط و توسعه مناسبات دوستی، کمک متقابل و همکاری بین کشورهای اردوی سوسیالیستی مبتنی بر پایه اصل همکاری انترناسیونالیزم پرولتری، مبارزه در راه همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای دارای نظامهای اجتماعی گوناگون بر اساس اصول پنجگانه و مبارزه علیه سیاست تجاوز و جنگ امپریالیزم و پشتیبانی از مبارزات انقلابی خلقها و ملل ستمدیده. تمام این سه نکته رابطه متقابله داشته از یک دیگر جدایی ناپذیر بوده و از یکی از آنها هم نمیتوان صرف نظر کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر