۱۳۹۰/۲/۱۹

 برخورد دیالکتیکی به وحدت درون حزبی 18 نوامیر 1957


دررابطه با مسئله وحدت مایلم چیزی در زمینه برخورد بگویم. فکر میکنم برخورد ما نسبت به هررفیق ، هرکس میخواهد باشد، باید وحدت طلبانه باشد ، بشرط اینکه او یک عنصر دشمن یا خرابکار نباشد. ما باید نسبت به او برخوردی دیالکتیکی و نه متافیزیکی در پیش بگیریم . مقصود از برخورد دیالکتیکی چیست؟ مقصود تحلیلی بودن نسبت به همه چیز است ، قبول کردن اینکه تمامی نوع بشر مرتکب اشتباه میگرند ونفی نکردن کامل شخص صرفاً بخاطر ارتکاب اشتباه. لنین یکبار گفت که در جهان حتی یک نفر وجود ندارد که مرتکب اشتباه نشود. هر کسی محتاج حمایت است. یک آدم لایق محتاج کمک سه نفر دیگر است .یک پرچین به سه چوب احتیاج دارد. نیلوفرآبی با تمام آن زیبائیش برای ماندن به روی آب به برگهای سبز خود محتاج است . اینها مثال های چینی اند. بازهم یک مثال دیگر چینی میگوید سه کارگر ناشی که عقل خود را بروی هم بگذارند مساوی جوک لیان معمار بزرگ میگردند. جوکه لیان به تنهائی هیچوقت نمیتوانست کامل باشد، او محدودیت های خود را داشت.
                به این اظهاریه دوازده کشورمان نگاه کنید . ما پیش نویسهای اول ، دوم ، سوم و چهارم گذاشتیم و صیقل آنرا بپایان رسانده ایم . فکرمیکنم گستاخی محض است اگر خداوار ادعای بی عیبی کند. بنابراین چه برخوردی باید نسبت به رفیقی که مرتکب اشتباه شده است در پیش گیریم؟ ما باید تحلیلی باشیم و برخورد دیالکتیکی، بجای متافیزیکی داشته باشیم. حزب ما یکباردرباتلاق متافیزیک و دردگماتیسم گیرکرد وهرکس را که نمی پسندید کاملاً از بین میبرد، بعداً ما دگماتیسم را طرد کردیم و کمی بیشتر در باره دیالکتیک آموختیم. بر طبق این مفهوم با رفیقی که مرتکب اشتباه شده است چه باید بکنیم ؟! اول ، باید مبارزه ای برای زدودن افکار نادرستش انجام دهیم. دوم ، باید به او کمک نمائیم ، نکته اول مبارزه ، نکته دوم کمک، ما باید از نیت خوب کمک کردن به او برای تصیح اشتباهاتش حرکت کنیم تا ازبن بست نجات پیدا کند.
                معذلک ، رفتارما با نوع دیگری ازافراد متفاوت است. در قبال افرادی چون تروتسکی و چون دسیو، جان گوتائو وکائوکان در چین ، درپیش گرفتن برخوردی کمکی امکان ناپذیر بود چه آنها اصلاح ناپذیر بودند. و آدمهائی هستند مانند هیتلر، چانکایشک و تزار، که آنها هم اصلاح ناپذیربوده و میبایستی سرنگون گردند، چه ما مطلقاً دافع یکدیگر بودیم. بدین معنا، ماهیت آنها تنها یک جانب دارد ونه دوجنبه ، درتحلیل نهائی، چنین چیزی در مورد امپریالیسم وسرمایه داری نیزصادق است، نظامی که درآخرمحکوم به جایگزینی ازجانب نظام سوسیالیستی است، امر مشابهی در زمینه ایدئولوژی صادق است، ماتریالیسم جایگزین ایده آلیسم خواهد شد وآته ئیسم جایگزین خدا پرستی، دراینجا ما درباره اهداف استراتژیک صحبت میکنیم. اما قضیه درمورد مراحل تاکتیکی متفاوت است. دراین مراحل ممکن است سازشهائی نیزانجام گیرد. آیا ما با امریکا درمدار ٣٨ درجه در کره سازش نکردیم؟ آیا سازش با فرانسویها در ویتنام صورت نگرفت ؟
                درهرمرحله تاکتیکی لازمست که درسازش همانند مبارزه مهارت داشت. حال بگذارید به مسئله مناسبات میان رفقا بازگردیم. پیشنهاد میکنم درمواردی که سؤتفاهماتی میان رفقا وجود داشته است گفتگوهائی بین آنها برگزارگردد. بعضی ها فکر میکنند همینکه افراد به درون حزب کمونیست آمدند، مقدس میشوند و هیچگونه اختلاف و سو تفاهمی میان آنان بوجود نمیآید و یا فکر میکنند که حزب نمیتواند مورد تحلیل قرار گیرد، یعنی یکپارچه و یکدست است و از اینرو احتیاجی به گفتگو نیست ، مثل اینکه آدمها همینکه در حزب هستند باید صد درصد مارکسیست باشند. درواقع مارکسیتها با درجه های مختلف وجود دارد، هستند کسانیکه ١٠٠درصد٩٠، ٨٠ ، ٧٠ ، ٦٠و یا ٥٠ درصد مارکسیست اند. آیا ما نمیتوانیم دو یا چند نفره با هم دراتاقی گفتگو کنیم؟ با حرکت ازخواست وحدت و با روحیه کمک متقابل به گفتگو پردازم؟ البته من ازگفتگو دردرون صفوف کمونیستی صحبت می کنم و نه گفتگو با امپریالیستها ( گرچه ما با آنها نیزگفتگو میکنیم). بگذارید مثالی بزنم . آیا دوازده کشورما در موقعیت کنونی در حال گفتگو نیستند؟ آیا بیشتر از شصت حزب نیز در حال گفتگو نیستند؟ چرا ، اتفاقاً مشغول چنین کاری هستند. به سخنی دیگر: بشرط آنکه به اصول مارکسیسم لنینیسم خدشه ای وارد نیاید ، ما برخی از نظرات دیگران را که قابل قبول باشند میپذیریم و برخی از نظرات خودمان را که بتوان کنار گذاشت به کناری می نهیم . ازاینرو ما در برخورد با رفیقی که مرتکب اشتباه شده است دو دست داریم ، یکدست برای مبارزه با او و دست دیگر برای وحدت با وی ، هدف مبارزه حفظ اصول مارکسیسم است . و این بمعنای اصولی بودن اوست. هدف فراهم آوردن راه خروج ازبن نست یعنی سازش با اوست ، که بمعنای نرمش پذیر بودن است ، تلفیق اصول با نرمش پذیری یک اصل مارکسیستی- لنینیستی است و این یک وحدت اضداد است.
                هردنیائی و البته بویژه دنیای جوامع طبقاتی سرشار از تضاد است . برخی میگویند که در جامعه سوسیالیستی باید تضادها را « پیدا کرد» ، اما من معتقدم این شیوه طرح مطلب نا درست است . نکته این نیست که تضادهائی وجود دارند که باید آنها را پیدا کرد ، بلکه آنکه جامعه سوسیالیستی سرشار از تضاد است . هیچ کجا بدون تضاد نیست ، همچنین هیچ شخصی نیست که نتواند مورد تحلیل قرارگیرد، متافیزیکی است ، ببینید، یک اتم مجتمعی است از وحدت اضداد، در یک اتم وحدت اضداد وجود دارد، هسته هست و الکترون ، در یک هسته بازهم یک وحدت اضداد بین پروتونها و نوترونها موجود است. و بازدرخود پروتونها ، پروتون است و ضد پروتون. دردرون نوترونها ، نوترن هست و ضد نوترون . به طور خلاصه ، وحدت اضداد درهمه جا موجود است. مفهوم وحدت اضداد ، دیالکتیک ، باید از محدوده محفلهای کوچک فلاسفه خارج شود و به میان توده های وسیع خلق برود. پیشنهاد میکنم که این مسئله درجلسات بوروهای سیاسی و جلسات پالنوم کمیته مرکزی احزاب مختلف و همچنین درمورد جلسات کمیته های حزبی تمامی سطوح این احزاب مورد بحث قرارگیرد، در واقعیت امر ، دبیران شاخه های حزبی ما دیالکتیک را درک میکنند؛ چه زمانیکه گزارشی برای جلسات شاخه حزبی آماده مینمایند معمولاً دو مطلب را در دفترچه های خود مینویسند اول دستاوردها ؛ دوم کمبودها ، یک به دو تقسیم میشود و این یک پدیده عالمگیر است ، و اینست دیالکتیک .
بخشهائی از یک سخنرانی در جلسه نمایندگان احزاب کمونیست و کارگری در مسکو.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر