درباره مسائل اقتصادی سوسياليسم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (بخش اول)
مقدمه مترجم
نوشته های این مجموعه جملگی به ” دوران جهش بزرگ به پیش “ تعلق دارد. در این دوران یعنی درسالهای آخر دهه پنجاه چین الگوی ساختمان سوسیالیسمی را كه حاصل نظر و عمل دوران استالین و سالهای بعد ازآن بود که یكباره نارسا اعلام كرد و تجربه نوئی را به مرحله عمل گذارد كه اوج و تعالی آن را می توان درانقلاب فرهنگی دهه بعد سراغ گرفت . اهمیت و مركزیت الگوی شوروی درآنزمان چنان بود كه ترك و نقد این الگو پی آمدهای فراوانی را به همراه داشت و اقدام متهورانه ای محسوب می شد ولی رهبران چین مخصوصاً مائو این پی آمدها را پذیرا شدند تا جامعه خود را ازگزند برخی كاستی های تجربه شوروی وا رهانند. در زمینه چگونگی حل تضاد بین شهر و روستا ، صنعت و كشاورزی ، كار یدی و كارذهنی ، تمركز و عدم تمركز، انگیزه های مادی و انگیزه های معنوی ، روابط تولیدی و نیروهای تولیدی ، وحدت و مبارزه و بالاخره خط مشی توده ای و نخبه گرائی ، الگوی چین و شوروی حاوی استراتژی ها و نقطه نظرهای اغلب متفاوتی اند كه دقت در هر یك از آنان برای علاقمندان به تاریخ تحول سوسیالیسم از اهمیت ویژه ای بر خودار است. دراین كتاب ما ازلابلای انتقادات مائوازمحتوای كتاب اقتصاد سیاسی[1][1] (چاپ شوروی) و رساله مسائل اقتصادی سوسیالیسم (به قلم استالین ) با مضمون این دو الگو و وجوه اشتراك و افتراق آنان آشنا می شویم.
كتاب از چند جهت حائزاهمیت تاریخی و نظری فراوانی است. مضمون كتاب از یكسو حاوی جمعبندی عمیقی از تجربیات ساختمان سوسیالیسم در چین و شوروی است و از سوی دیگر نقطه نظرهای مفصل مائو را در باب شكل و محتوای مبارزه درجامع سوسیالیستی و راه راستین حل تضاد های اقتصادی و سیاسی این دوران گذار در بردارد. بعلاوه برای رد یابی و كاوش تاریخی درسوابق اختلافات تئوریك مائو با حزب كمونیست شوروی و نیز برای شناخت پیش زمینه های تاریخی تحولاتی كه درسالهای بعد از نگارش كتاب”اصلاحات اقتصادی“ درشوروی نام گرفت – و شاهدی بر نظریه منتقدین شوروی مبنی بر احیای سرمایه داری در آن كشور به حساب آمده ، كتاب موجود از اهمیت خاصی برخوردار است. بالاخره اینكه به روایت پل سویزی اهمیت كتاب درآنست كه غنای فكری وعمق نظری نوشته های مائو را به بارزترین وجهی نمایان میسازد.
متن این كتاب تا كنون توسط منابع رسمی چین چاپ و انتشار نیافته بلكه نسخه مورد استفاده دراین ترجمه در واقع بخش هائی از كتابی است كه نخست درتایوان تحت عنوان زنده باد اندیشه های مائوتسه دون منتشر شد و آنگاه بنگاه انتشاراتی معتبر مانتلی ریویو[2] انتشار متن انگلیسی آنرا به عهده گرفت. [3]
درپایان ذكرنكته ای دیگر درباب مسائل سبكی ضروری است . یكی از ویژگی های نوشته های مائو زبان به غایت ساده و بی پیرایه است كه در نگارش مقالات او بكارگرفته شده جملات مائو ساده و كوتاه اند و مفاهیم پیچیده در آنها بیانی ساده می یابد. درترجمه كوشش شده كه حتی المكان درانتقال این سادگی شرط امانت رعایت گردد.
قسمت اول : ٢٣ – ٢٠
١ – از سرمایه داری به سوسیالیسم
در صفحه ی ٨-٣٢٧ متن آمده است كه سوسیالیسم به گونه ای اجتناب پذیر «جانشین سرمایه داری خواهد شد» و مضافاً اینكه این جابجائی ازطریق«ابزارانقلاب» صورت خواهد پذیرفت، دردوران امپریالیسم برخورد بین نیروهای تولیدی شدتی بیش از پیش یافته است.انقلاب پرولتری سوسیالیستی یك « ضرورت عینِی» است ، این مطلب كاملاً دلپذیری است و باید به همین سیاق بیان شود ، مفهوم « ضرورت عینِی» هم كاملاً درست است و هم قبول مردم است. وقتیكه انقلاب را یك ضرورت عینی مینامیم ، این تنها بدان معنا است كه سیرانقلاب تابع امیال افراد نیست. چه موافق باشید چه مخالف انقلاب مسلماً خواهد آمد. پرولتاریا " تمام مردم زحمتكش را گرد خود وبرای هدف نابودی سرمایداری متحد خواهد ساخت" (ص۳٢٧ ). این درست است ولی دراین ارتباط باید مسئله ی تسخیر قدرت را نیز پیش كشید. " انقلاب پرولتری نمی تواند انتظارداشته باشد كه درجامعه ی سرمایه داری با اشكال اقتصادی سوسیالیستی تكامل یابد." (ص٣٢۸) درواقع نه تنها نمی تواند " تكامل" یابد بلكه به دنیا نیزنمی آید ٬ دریك جامعه سرمایداری یك اقتصاد تعاونی یا اقتصادی تحت اداره دولت به وجود نمی توان آورد ، چه رسد به آنكه آنرا به تكامل رساند. اختلاف عمده ما با تجدید نظر طلبان دقیقاً درهمین نكته است ، زیرا آنها مدعی اند كه دریك جامعه سرمایداری پدیده هائی چون مؤسسات عمومی دولتی درواقع اجزاء سوسیالیستی این جامعه را تشكیل میدهند و چنین استنتاج میكنند كه سرمایداری می تواند ار راه مسالمت آمیز به سوسیالیسم رشد یابد ، این یك تحریف جدی ماركسیسم است.
٢- دوران گذار
در كتاب آمده است :" دوران گذاربا ایجاد سیاستی پرولتری آغازمی گردد وباانجام وظایف انقلاب سوسیالیستی ، یعنی پایه گذاری سوسیالیسم نخستین مرحله كمونیسم پایان می گیرد." (ص ٣٢۸) این مسئله را كه درتحلیل نهائی كدام مراحل را باید جزء دوران گذار سرمایه داری دانست باید مورد مطالعه دقیق قرارداد. آیا دوران گذار تنها شامل گذارسرمایه داری به سوسیالیسم است یا اینكه سوسیالیسم به كمونیسم را نیز درمی گیرد؟ دراینجا ازماركس نقل شده كه : بین سرمایه داری تا كمونیست یك دوره تغییرانقلابی قراردارد. ما فعلا درهمین مرحله هستیم . كمون های خلق باید ظرف چند سال مراحل تغییر از مالكیت تیمی به مالكیت كمونی (۱) و سپس مالكیت تمام خلقی(٢) را طی كنند. تغییر فعلی كمونهای خلق در جهت مالكیت كمونی تنها در محدوده مالكیت اشتراكی است و هنوز به مرحله مالكیت تمام خلقی گام ننهاده است.
در دوران گذار " تمام روابط اجتماعی باید اساسا تغییركند." این نظردراساس درست است. مفهوم تمام روابط اجتماعی شامل روابط تولیدی و روبنا – اقتصاد – سیاست – ایدئولوژی – فرهنگ وغیره – نیز می شود.
دردوران گذار، ما باید " نیروی تولیدی را قادرسازیم تا به رشد كافی برای تضمین و پیروزی سوسیالیسم دست یابند." برای مثال ، درچین بطوركلی ما به تولید سالیانه نه صد تا دویست میلیون تن فولاد محتاجیم. تا امسال ٬ مهمترین دست آورد ما این بوده كه راه را برای رشد نیروهای تولید هموارساخته ایم. رشد نیروهای تولیدی سوسیالسم این كم و بیش آغاز شده. حال كه جهش بزرگ به پیش سال۵٩ – ١٩۵۸ را پشت سر گذاشته ایم ٬ می توان سال ١٩٦٠ را نوید بخش رشد تولیدی عظیمی بشمار آورد.
٣ – ویژگی های خاص وعام انقلاب پرولتری در كشورهای مختلف
كتاب می گوید كه انقلاب كبیر "معیاری بنا نهاد" و هر كشور" اشكال خاص و شیوه های مشخص ساختمان سوسیالیسم را دارا است." این یك نظرمعقول است. درسال ١۸٤۸ یك مانیفست كمونیست بوجود داشت. صد ودهسال بعد مانیفست كمونیست دیگری به وجود آمد كه همان بیانیۀ مسكو بود كه درسال ١٩۵٧ ازسوی احزاب كمونیست مختلف انتشار یافت. این بیانیه توجه خود را معطوف تلفیق قوانین عام و ویژگی های مشخص داشت. تائید و تعیین انقلاب اكتبر بمثابه یك "معیار" تائید این نكته است كه " محتوای اساسی" انقلاب پرولتری در تمام كشورها یكسان است.دقیقاً درهمین نكته ما درموضع متضاد تجدید نظر طلبان قرارداریم .
چرا انقلاب نخست درغرب به پیروزی نرسید و دركشورهای شرقی چون چین و شوروی موفق شد. حال آنكه غرب از لحاظ تولید سرمایه داری به درجه رشد بالائی رسیده بود و پرولتاریای وسیعی داشت و در مقابل ٬ شرق٬ به نسبه ٬ به درجه پائینی از رشد سرمایه داری دست یافته بود و پرولتاریای آن نیز ٬ به نسبه ٬ محدود بود ؟ این مسائل باید مورد مطالعه قرارد گیرد. چرا پرولتاریا نخستین پیروزی خود را در روسیه بدست آورد ؟ كتاب می گوید چون " تمام تضاد های امپریالیسم درروسیه گرد آمده بود." از تاریخ انقلاب چنین به نظر می رسد كه مركز ثقل انقلاب ازغرب به شرق تغییر یافته است. در پایان قرن هجدهم مركز ثقل فرانسه بود ٬ فرانسه ای كه به مركز حیات سیاسی جهان تبدیل شده بود. دراواسط قرن نوزدهم مركز ثقل انقلاب به آلمان تغییر مكان داد٬ آلمانی كه درآن پرولتاریا به صحنه سیاسی گام نهادوماركسیسم را به وجود آورد. در سالهای اول قرن بیستم ٬ مركزثقل انفلاب به روسیه تغییرمكان داد ولنینیسم را پدید آورد. پیروزی انقلاب روسیه بدون تكامل ماركسیسم میسر نیود. دراواسط قرن بیستم ٬ مركز ثقل انقلاب به چین تغییر مكان داد ٬ بدیهی است كه در آینده نیز مركز ثقل انقلاب شاهد تغییرخواهد بود.
علت پیروزی انقلاب این بود كه توده های وسیع دهقانی به عنوان نیروی متحد انقلاب عمل كردند. در كتاب آمده است : " پرولتاریای روسیه با دهقانان فقیروحدت ایجاد كرد." (ص ٣٢۸ چاپ ١٩٦۷این جمله تنها در چاپ ۱۹۶۹ آمده است.) در میان دهقانان اقشار مختلفی وجود دارد و پرولتاریا به دهقانان فقیر تكیه كرد. هنگام آغازانقلاب ٬ دهقانان میانه حال همواره در تزلزل اند ٬ آنها مایلند منتظر بمانند. و ببینند كه آیا انقلاب از قدرتی برخوردار است یا نه و اینكه آیا میتواند خود را حفظ كند و بالاخره اینكه برای آنان امتیازومزیتی دربرخواهد داشت. تا زمانیكه دهقان میانه حال تصویر كم و بیش روشنی از اوضاع نداشته باشد به صف پرولتاریا نخواهد پیوست٬ درانقلاب اكتبر چنین بود. در مورد اصلاحات ارضی ٬ تعاونی ها و كمونهای خلق ماهم چنین بود. (۳)
انشعاب میان بلشویكها و منشویكها زمینه ایدئولوژیك ٬ سیاسی و تشكیلاتی پیروزی انقلاب اكتبر را فراهم ساخت. بعلاوه ٬ بدون مبارزه بلشویكها علیه منشویكها و تجدید نظر طلبان بین الملل دوم ٬ انقلاب اكتبر نمی توانست به پیروزی دست یابد . لنینیسم در مبارزه علیه اشكال متعدد تجدید نظر طلبی و فرصت طلبی پدید آمد و تكامل یافت ٬ بدون لننیسم پیروزی برای انقلاب روسیه میسر نبود.
كتاب می گوید : "انقلاب پرولتری نخست در روسیه به پیروزی رسید و روسیه قبل ازانقلاب به درجه ای ازرشد سرمایداری دست یافته بود كه پیروزی انقلاب را میسرسازد." پیروزی انقلاب پرولتری الزاما۫ دركشوری رخ نمی دهد كه درآن سطح بالائی از رشد سرمایداری بدست آمده باشد. كتاب بدرستی به لنین استناد میكند ٬ تا به امروزازكشورهائیكه درآنان انقلاب سوسیالیستی به پیروزی رسیده ٬ تنها آلمان شرقی و چكسلواكی قبلا۫ در سطح نسبتا۫ بالائی از رشد سرمایداری قرارداشتند ٬ در حالیكه در بقیۀ كشورها این سطح نسبتا۫ پائین بود . در هیچ یك از كشورهای غربی كه به درجۀ نسبتا بالائی از رشد دست یافته اند انقلاب صورت نپذیرفته است. لنین گفته است : " انقلاب نخست در حلقه ی ضعیف جهان امپریالیسیم صورت می گیرد." درزمان انقلاب اكتبر٬ روسیه چنین حلقه ی ضعیفی بود. پس ازانقلاب اكتبر٬ این امردرمورد چین مصداق می یافت. هم روسیه وهم چین٬ پرولتاریائی نسبتا۫ متعدد و توده ای وسیع ازدهقانان ستمدیده ورنج كشیده داشتند ٬ وهردو كشورهای وسیعی بودند (در متن اصلی بخشی ظاهراً از قلم افتاده است . ) ... البته دراین زمینه ها ٬ هندوستان نیز در شرایط مشابهی قرار داشت . مسئله در اینجا است كه چرا هندوستان نتوانست حلقه ی ضعیف امپریالیسم را در هم شكند و همانگونه كه لنین و استالین گفته بودند ٬ انقلاب را به عمل در آورد ؟ علت اینست كه هندوستان مستعمرۂ انگلیس بود ٬ مستعمره ای كه تنها به یك دولت امپریالیستی تعلق داشت. تفاوت بین هندوستان و چین نیز در همین جا است. چین ٬ نیمه مستعمره ای در سیطرۀ چند دولت امپریالیستی بود. حزب كمونیست هندوستان نقش فعالی درانقلاب بورژوا دمكراتیك این كشورایفاء ننمود وبه پرولتاریای هندوستان فرصت نداد كه رهبری انقلاب بورژوا دمكراتیك را بدست گیرد. بعد از استقلال نیز حزب كمونیست هندوستان در امر استقلال پرولتاریای این كشور پایداری و پافشاری نكرد.
تجربه تاریخی چین و روسیه ثابت می كند كه یكی از شرایط مهم پیروزی درانقلاب ٬ داشتن یك حزب پخته و زبده است .در روسیه ٬ حزب بلشویكها نقش فعالی در انقلاب دمكراتیك به عهده گرفت و برای انقلاب ۱۹۰۵ برنامه ای ممتاز از برنامه بورژوازی پیشنهاد كرد. هدف این برنامه ٬ حل مسئله سرنگونی تزارو نیزمسئله بیرون آوردن رهبری مبارزه برای سرنگونی تزاراز دست حزب دمكرات قانون اساسی روسیه بود. [4]
در زمان انقلاب ۱۹۱۱ ٬ چین هنوزیك حزب كمونیست نداشت. پس ازایجاد حزب در سال ۱۹۲۱ ٬ حزب كمونیست چین فورا۫ و فعالانه به انقلاب دمكراتیك پیوست ودرصف مقدم آن جای گرفت . سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷ عصر طلائی بورژوازی چبن بود ٬ سالهائی كه انقلاب بورژوازی درآن هنوزازپویائی زیادی برخورداربود. پس ازانقلاب ۱۹۱۱ ٬ حزب ناسیونالیست رو به افول نهاد . در سال ۱۹۲۴ آنها انتخابی نداشتند جزاینكه برای پیشرفت بیشتر به حزب كمونیست رو كنند. پرولتاریا از بورژوازی پیشی گرفته بود .حزب سیاسی پرولتاریا بجای حزب سیاسی بورژوازی رهبر انقلاب دمكراتیك شد. ما بارها گفته ایم كه در سال ۱۹۲۷ حزب كمونیست چین هنوز به پختگی نرسیده بود . عمدتا۫ این بدان معنا است كه حزب ما درسالهای وحدت خود با بورژوازی از درك امكان خیانت بورژوازی به انقلاب عاجز ماند و در واقع برای این امر كاملا۫ نا آماده بود.
در اینجا (ص ٣٣۱) كتاب به بیان این نظر می پردازد كه علت موفقیت انقلاب سوسیالیستی دركشورهای تحت سلطۀ نظام های پیش از سرمایه داری مساعدت كشورهای سوسیالیستی پیشرفته است. این شیوه ای نا رسا برای بیان مطلب است . پس از پیروزی انقلاب دمكراتیك ما عمدتا۫ بخاطر اینكه حكومت امپریالیسم ٬ فئودالیسم و سرمایه داری بوركراتیك را سرنگون ساختیم توانستیم درراه سوسیالیسم گام نهیم . گرچه مساعدت هائی كه ما ازكشورهای ظفرمند سوسیالیستی دریافت داشتیم عامل مهمی در پیروزی ما بود ٬ ولی عاملی نبود كه گام نهادن یا ننهادن ما را در راه سوسیا لیسم تعیین كند. تنها پس از آنكه ما به این راه گام نهادیم ٬ این عوامل میتوانست در آهنگ پیشرفت موثرافتد . با این مساعدت ها می توانستیم سریع تر و بدون آنها كندتر٬ پیشرفت كنیم . درنظر ما مساعدت ٬ علاوه بر كمك های اقتصادی ٬ شامل كاربرد خلاق تجربیات مثبت و منفی و پیروزیها و ناكامی های كشور كمك كننده نیزمی باشد.
۴ - مسئله گذار مسا لمت آمیز
در صفحه ٣٣ كتاب آمده است : " دربرخی از كشورهای سرمایه داری و مستعمره های گذشته این امكان عملی وجود دارد كه طبقه كارگرازطریق مسالمت آمیزپارلمانی قدرت سیاسی را دردست گیرد. بما بگوئید كه این "برخی ازكشورها " كدامند ؟ كشورهای عمده ی سرمایه داری اروپا و آمریكای شمالی تا دندان مسلح اند. آیا از آنان انتظار دارید كه بگذارند قدرت را از راه مسالمت آمیز بدست گیرید ؟
حزب كمونیست و نیروهای انقلابی باید هر دو دست را آماده كنند ٬ یكی برای بدست آوردن پیروزی از راه مسالمت آمیز و دست دیگر برای تسخیر قهر آمیز قدرت ٬ هیچ كدام از دو راه را نمی توان نادیده انگاشت. درك این نكته ضروری است كه با در نظر گرفتن سیر كلی اوضاع ٬ بورژوازی به هیچ وجه قصد ازدست دادن قدرت سیاسی خود را ندارد. آنها برای حفظ قدرت به مبارزه بر خواهند خاست و بهرحال وقتیكه مسئله حیات آنان درمیان است ٬ چرا نباید به قهرتوسل جویند. درانقلاب اكتبر و نیز درانقلاب خود ما هر دو دست آماده بود. قبل از ژوئیه ۱۹۱۷ لنین مسئله كاربرد راه های مسالمت آمیز را برای كسب پیروزی مد نظر داشت ٬ ولی واقعۀ ژوئیه نشان داد كه ازآن پس انتقال قدرت به پرولتاریا از راه مسالمت آمیز میسر نیست. تنها پس ازاینكه لنین نظر خود را تغییر داد و سه ماه تدارك نظامی دید توانست پیروزی انقلاب اكتبر را یدست آورد. پس ازآنكه پرولتاریا در جریان انقلاب اكتبر قدرت سیاسی را تسخیر كرد ٬ لنین كماكان به راه های مسالمت آمیز تمایل داشت و می كوشید از شیوه “ بازخرید “ به حذف سرمایه داری و ایجاد تغییرات سوسیالیستی كمربندد. ولی بورژواها ٬ با تبانی چهارده قدرت امپریالیستی ٬ به شورش ها و دخالتهای مسلحانۀ ضد انقلابی دست زدند. بدین سان سه سال مبارزه مسلحانه تحت رهبری حزب بلشویك روسیه ضروری بود تا پیروزی انقلاب اكتبر تثبیت گردد.
۵- از انقلاب دمكراتیك به انقلاب سوسیالیستی : چند مسئله
در پایان صفحه ٣٣۰ ٬ كتاب به بحث مسئله گذاراز انقلاب دمكراتیك به انقلاب سوسیالیستی می پردازد ولی نحوه عملی شدن این گذاررا به روشنی تبیین نمی كند. انقلاب اكتبریك انقلاب سوسیالیستی بود كه درعین حال باقیمانده وظایف اتقلاب بورژوادمكراتیك را نیزانجام داد. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اكتبر كلیه اراضی ملی اعلام شد. البته به فرجام رساندن انقلاب بورژوا دمكراتیك در زمینه ارضی مدتی به طول انجامید.
در دوران جنگ آزادیبخش٬ چین وظایف انقلاب دمكراتیك را انجام داد. بنیانگزاری جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹ نشانگر پایان انقلاب دمكراتیك و آغاز گذار به سوسیالیسم بود. سه سال طول كشید تا اصلاحات ارضی به مرحله ی اجرا در آمد ٬ ولی درهمان زمان كه جمهوری خلق چین بنیان گرفت ٬ ما مؤسسات سرمایه داری بوركراتیك را مصادره كردیم كه حدود هشتاد درصد سرمایه ی ثابت صنایع و حمل نقل ما را تشكیل می داد و آنرا درمالكیت تمام خلق قراردادیم.
در دوران جنگ آزادیبخش ٬ ما هم شعارهای ضد سرمایه داری بوركراتیك و هم شعارهای ضد امپریالیستی و ضد فئودالی طرح كردیم ٬ مبارزه علیه سرمایه داری بوركرات سرشتی دوگانه داشت : از آنجا كه این مبارزه در حكم مخالفت با سرمایه داری كمپرادور بود. سرشتی دمكراتیك انقلابی داشت ٬ (۴) ولی از آنجا كه در حكم مبارزه با بورژوازی بزرگ نیز بشمار می رفت ٬ ازسرشتی سوسیالیستی هم برخوردار بود.
پس از پیروزی در جنگ مقاومت علیه ژاپن٬ حزب ناسیونالیست ( یعنی كومینگ تانك ) بخش عظیمی ازسرمایه ی بوركراتیك وابسته به ژاپن ٬ آلمان ٬ و ایتالیا را در اختیار گرفت . نسبت سرمایه ی بوركراتیك به سرمایه ی ملی چین هشت به دو بود. پس ازرهائی ٬ تمام سرمایه های بوركراتیك را مصادره كردیم و بدین سان اجزاء عمده ی سرمایه داری ( چین ) را حذف نمودیم. (۵)
ولی نا درست است اگرتصوركنیم كه پس زرهائی تمام كشور٬ "انقلاب درمراحل اولیه دركل سرشت یك انقلاب بورژوادمكراتیك داشت و تنها درمراحل بعدی به تدریج به یك انقلاب سوسیالیستی تكامل یافت." (صفحه ای ذكر نشده است ).
۶- قهر و دیكتاتوری
در صفحه ٣٣٣ ٬ كتاب می توانست دراستفاده ازمفهوم قهر دقت بیشتری به خرج دهد. ماركس و انگلس همواره میگفتند كه " دولت بالتعریف ابزاردرخدمت سركوب طبقه مقابل است" پس هیچ گاه نمی توان گفت كه "دیكتاتوری پرولتاریا در برخورد با استثمارگرصرفا۫ و به سادگی قهر بكارنمی برد و شاید حتی عمدتا۫ ازآن استفاده ای نكند." هرگاه طبقه استثمارگر حیات خود را در معرض خطر ببیند ٬ همواره به قهر توسل می جوید. در واقع ٬ همینكه آنها شاهد آغاز انقلاب می گردند با كار برد قهر به سركوب آن می پردازند. در كتاب آمده است : " تجربه ی تاریخی ثابت میكند كه طبقه ی استثمارگر كاملا۫ بی تمایل است كه قدرت سیاسی را به مردم تفویض كند و برای مقابله با قدرت سیاسی مردم از نیروی مسلح استفاده می كند." این بیان رسا و كاملی ازمطلب نیست. این تنها پس ازسازمان یافتن قدرت سیاسی انقلابی مردم نیست كه طبقه استثمارگر با توسل به قهربا آن مقابله می كند٬ بلكه به محض آنكه مردم برای تسخیر قدرت سیاسی بپا می خیزند ٬ استثمارگران فوراً برای سركوب مردم انقلابی از قهر استفاده میكنند.
هدف انقلاب ما ٬ تكامل نیروهای تولیدی جامعه است. در این راه باید قبل از هر چیز دشمن را سرنگون سازیم. آنگاه باید مقاومت آنرا در هم شكنیم . بدون قهر انقلابی مردم ٬ این كار چگونه میسر است ؟
دراینجا كتاب به مبحث "محتوای" دیكتاتوری پرولتاریاووظایف اساسی طبقه كارگروبطوركلی زحمتكشان درانقلاب سوسیالیستی می پردازد. ولی بحث كتاب نارسا است٬ زیرا كه مسئله سركوب دشمن و نوسازی طبقات را از قلم انداخته است. زمینداران ٬ بوركراتها ٬ ضد انقلابیون وعناصر نا مطلوب باید نوسازی شوند ٬ این امر در مورد طبقه ی سرمایه دار٬ قشر فوقانی خرده بورژوازی و دهقانان میانه حال (این گروه در نسخه ۱۹۶۶ كتاب آمده است.) نیز مصداق می یابد. تجربه ی ما نشان داده كه امر نوسازی امر دشواری است. آنانكه از صافی مبارزه پیگیر و پیوسته نگذرند ٬ به درستی نوسازی نخواهند شد. برای از میان برداشتن كامل بقایای بورژوازی ونفوذی كه احتمالا۫ از آن بر خورداراست ٬ حداقل یك یا دو دهه و شاید حتی نیم قرن لازم است. در مناطق روستائی ٬ آنجا كه مالكیت كمون به مرحله ی عمل در آمده ٬ در واقع مالكیت خصوصی به مالكیت دولتی تغییر یافته است. كشورپراز شهرهای جدید و صنایع عمده ی نوین است. حمل ونقل و ارتباطات تمام كشور مدرنیزه شده است. در حقیقت ٬ وضعیت اقتصادی كاملا۫ تغییریافته و برای نخستین بارجهان بینی دهقانان ٬ قدم به قدم ٬ شاهد یك دگرگونی بنیادین خواهد شد. ( در این رابطه ٬ هنگامیكه ازوظایف عمده سخن گفته میشود ٬ كتاب كلمات لنین را به سبكی سوای نیت اصلی بكار گرفته است. )
اگر بخواهیم به قصد راضی كردن ٬ و خوشایند سلیقه دشمنانمان ٬ یعنی امپریالیستها صحبت كنیم و یا بنویسیم ٬ توده ها را فریب داده ایم و در نتیجه دشمنانمان را راضی كرده وظیفه خود را تحمیق كرده ایم.
۷- شكل دولت پرولتری
در صفحه ٣٣۴ كتاب گفته شده : " دولت پرولتری می تواند اشكال گوناگونی داشته باشد " ٬ این البته صحیح است ولی اساسا۫ تفاوت چندانی میان دیكتاتوری پرولتاریا دردمكراسی های خلق و دیكتاتوری پرولتری ایكه درروسیه بعد از انقلاب اكتبر ایجاد شد وجود ندارد ٬ بعلاوه ٬ شوراهای اتحاد جماهیر شوروی و كنگره خلق یا هر دو محل تجمع نمایندگان خلق هستند و تفاوت تنها در نام آنان است. در چین ٬ كنگره های خلق در برگیرنده ی كسانی بود كه به عنوان نماینده ی بورژوازی شركت می كردند و نیز نمایندگانی كه از حزب نا سیونالیست انشعاب كرده بودند و بالاخره نمایندگانی كه از چهره های سرشناس دمكراتیك بشمار می رفتند. تمام این گروه ها رهبری حزب كمونیست را پذیرفتند. البته یك گروه از میان آنان قصد اخلال داشت كه با شكست روبرو شد (۶) شاید این شكل فراگیر از شورا متفاوت به نظر آید ، ولی باید بخاطر داشت كه پس از انقلاب اكتبر، شوراها شامل نمایندگان دست راستی منشو یك حزب سوسیال روولوسیونرو[5] نیز فراكسیوهای تروتسكیستی ، بوخارینی ، زینوویوی[6] و دیگر فراكسیون ها بود. گرچه اسماً این گروه نمایندگان كارگران و دهقانان قلمداد می شدند ، ولی در واقع نماینده بورژوازی بودند. دوره بعداز انقلاب اكتبر، دوره ای بود كه درآن پرولتاریا تعداد وسیعی ازكادرهای حكومت كرنسكی را پذیرفت، كادرهائی كه تماماً ازعناصر بورژوازی بودند. حكومت مركزی خود ما نیز براساس بنیادهای دولت خلق چین شمالی ایجاد شد. تمام افراد بخش های گوناگون دولت از صف افراد پایگاه های (ما)[7] برخاسته بودند و اكثریت كادرهای اساسی را افراد حزب كمونیست تشكیل می داد.
۸- تغییر صنعت و تجارت سرمایه داری
در صفحۀ ٣٣۵ ، جریان تبدیل مالكیت سرمایه داری به مالكیت دولتی در چین به گونه ای نادرست تبیین شده است. كتاب تنها سیاست ما را در مقابل سرمایه ملی توضیح می دهد و چیزی درمورد سیاست ما نسبت به سرمایه بوروكرات (مصادره) نمی گوید. برای تبدیل اموال سرمایه داران بوروكرات به مالكیت عمومی ما راه مصادره را انتخاب كردیم.
در پاراگراف دوم صفحه ٣٣۵ ، تجربه گذارازشكل سرمایه داری دولتی برای تغییر سرمایه داری ، به عنوان یك تجربه خاص و ویژه طرح شده و اهمیت جهانشمول آن نادیده انگاشته شده است. كشورهای اروپای غربی و امریكا به درجه بالائی از رشد سرمایه داری نایل آمده اند و مواضع تعیین كننده ، جملگی در دست اقلیتی از سرمایه داران انحصاری قرار دارد. البته درعین حال تعداد وسیعی از سرمایه داران كوچك و متوسط نیز موجود است. باین خاطر گفته می شود كه سرمایه آمریكا متمركز و درعین حال پراكنده است. پس از یك انقلاب موفقیت آمیز در این كشورها ، سرمایه های انحصاری بدون شك مصادره خواهد شد. ولی آیا سرمایه های كوچك و متوسط نیز تماماً مورد مصادره قرارخواهد گرفت؟ شاید بتوان گفت كه برای تغییر این - سرمایه ها شكلی از سرمایه داری دولتی بكار گرفته خواهد شد.
مناطق شمال شرقی كشورما را می توان با سطح بالای رشد سرمایه داری بحساب آورد. این امر درمورد كیانگ سو[8] (یا مراكزی در شانگهای و بخش های جنوبی منطقه) نیز مصداق می یابد.
اگر سرمایه داری دولتی در این مناطق قابل استفاده بود ، بما بگوئید چرا در كشورهائی كه به این مناطق شباهت زیادی دارند قابل پیاده كردن نیست؟
در زمانیكه ژاپنی ها مناطق شمال شرقی ما را تحت تصرف داشتند ، این شیوه را بكار گرفتند كه سرمایه داران عمده محلی را از میان بردارند و مؤسسات آنانرا به مؤسساتی در دست دولت ژاپن و یا سرمایه داران انحصاری مبدل سازند. بعلاوه، ژاپنی ها برای كنترل سرمایه داران كوچك ومتوسط دست به ایجاد شركت های تابعه زدند.
در كشورما ، تغییر سرمایه ملی از سه مرحله گذاشته است: تولید خصوصی با سفارش دولت ، انحصار خرید و فروش فرآورده های تولیدی بخش خصوصی در دست دولت ، فعالیت های مشترك بخش خصوصی و دولتی (متشكل از واحدهای جزء و نیز مجتمع ها) . هرمرحله با دقت و حوصله پشت سر گذاشته شد . این كارمانع صدمه دیدن امرتولید گردید ، كما اینكه دردوران گذار، تولید افزایش پیدا كرد. ما تجربیات زیادی ازسرمایه داری دولتی بدست آورده ایم . یكی ازاین تجربیات ، برای نمونه ، تعیین بهره ثابت برای سرمایه داران بود كه پس ازآغاز مرحله فعالیت مشترك بخش خصوصی و دولتی به مرحله اجرا گذارده شد.(۷)
۹- دهقانان میانه حال
پس از اصلاحات ارضی ، زمین ارزش پولی نداشت و دهقانان هراس داشتند كه " خودی نشان دهند ". زمانی برخی از رفقا این وضعیت را نامناسب می دانستند ، ولی در جریان مبارزه طبقاتی كه باعث بی آبروئی زمینداران و دهقانان هروتمند شد. چنان پیش آمد كه عملاً دهقانان فقر را امری پسندیده و ثروت را امری نكوهیده بشمارآوردند. این یك نمود مطلوب بود و نشان می داد كه در روستاها دهقانان فقیر از لحاظ سیاسی دهقانان ثروتمند را سرنگون ساخته و سلطه ی خود را مستقر كرده اند.
در صفحه ٣٣۹گفته شده زمینی كه از دهقانان ثروتمند گرفته شد و میان دهقانان فقیر و میانه حال تقسیم شد همان زمینی بود كه دولت تصرف نموده بود و سپس آنرا بین دو قشر فوق از دهقانان تقسیم كرد. در این برداشت ، مسئله بمثابه اعطای یك هدیه سلطنتی نگریسته شده و این حقیقت را از یاد برده كه مبارزات طبقاتی و بسیج توده ای صورت گرفت ، این برداشت در حكم یك نقطه نظر انحرافی دست راستی است. برخورد ما چنین بود كه بر دهقانان فقیر تكیه كنیم و با اكثریت دهقانان میانه حال (قشر تحتانی دهقانان میانه حال) متحد شویم و زمین را از دست طبقه زمینداربگیریم. حزب ، در عین اینكه نقش رهبری را به عهده داشت ، مخالف این بود كه همه ی كارها را خود انجام دهد و در واقع جای توده ها بنشیند. درواقع سبك كار عملی حزب این بود كه " به سراغ دهقانان فقیر برود و از درد و غم آنان آگاهی یابد " و عناصر فعال را شناسائی كند، در میان توده ها ریشه بدواند و اوضاع را سامان دهد ، هسته هائی را استحكام بخشد ، به ترویج ضرورت بیان گرفتاری ها بپردازد و صفوف طبقاتی را سازماندهی كند – و همه ی این اقدامات در خدمت شكوفان ساختن مبارزه طبقاتی بود.
كتاب میگوید كه " دهقانان میانه حال چهره های اصلی روستاها شدند." این یك ادعای ناروا است. اعلام دهقانان میانه حال به عنوان شخصیت های اصلی و تشبیه آنان با خدایانی كه كسی را جرات انتقاد ازآن نیست بدون شك موجب خواهد شد كه دهقانان فقیراحساس كنند كه تحت الشعاع قرارگرفته اند . چنین ادعائی لامحاله باعث خواهد گردید كه اسبابی دراختیار دهقانان میانه حال برای بدست گرفتن رهبری در روستاها قرار گیرد.
كتاب تحلیلی از دهقانان میانه حال ارائه نمی كند. ما بین قشر فوقانی و قشر تحتانی دهقانان میانه حال و در هر یك از این مقوله ها بین عناصر جدید و عناصر قدیمی تمایز قائلیم و عناصر جدید را هم تا حدی ترجیح میدهیم. تجربه جنبش های متعدد نشان داده كه دهقانان فقیر، قشر تحتانی جدید دهقانان میانه حال و قشر تحتانی قدیمی دهقانان میانه حال موضع سیاسی نسبتاً خوبی دارند. آنان كسانی اند كه كمون های خلق را به راحتی می پذیرند در میان قشر فوقانی دهقانان میانه حال و نیز در صف دهقانان میانه حال مرفه گروهی هوا داركمون و برخی مخالف آنند. طبق اسنادی كه ازمنطقه هوپه[9] در دست است، تعداد تیم های تولیدی درآنجا به بیش از چهل هزار می رسد ، كه ازاین میان پنجاه درصد بدون قید و شرط طالب و حامی كمون هستند ، ٣۵درصد آنان اساساً كمون را می پذیرند ولی درزمینه مسائل مشخص شك و تردیدهائی دارند و پانزده درصد نیز یا مخالف كمون هستند و یا در مورد آن شك و تردیدهای عمده ای دارند ، مخالفت این گروه اخیر بدان خاطر است كه رهبری این گروه های تولیدی بدست دهقانان میانه حال مرفه و گاه حتی عناصر نامطلوب افتاده است. در جریان آموزش مبارزه بین دو خط مشی ، هرگاه مباحثات این مبارزه به درون تیم ها نیز سرایت كند ، آنگاه رهبری این تیم ها باید الزاماً تغییر كند. پس واضح است كه باید درامر تحلیل دهقانان میانه حال پیگیری كرد. زیرا اینكه رهبری روستاها در دست چه كسی است تاثیر عظیمی در سیر تحولات آنجا دارد.
در صفحه ٣۴۰ كتاب آمده است كه : " دهقانان میانه حال اساساً خصلتی دوگانه دارند." این مسئله نیز مستلزم یك تحلیل عینی است. دریك مفهوم دهقانان فقیر، میانه حال فوقانی و تحتانی ، و مرفه جملگی كارگراند ، ولی در مفهوم دیگر همگی مالكین خصوصی هستند. به عنوان مالكین خصوصی ، نقطه نظرهای آنان به تناسب موقعیت هر قشر یكسان نیست. دهقانان فقیر و قشر تحتانی دهقانان میانه حال را می توان نیمه مالك خصوصی بشمارآورد. نیمه مالكی ، كه نقطه نظرهای آن نسبتاً به راحتی قابل تغییر است. برعكس ، نقطه نظر مالك خصوصی در میان قشر فوقانی دهقانان میانه حال و دهقانان مرفه از قوام بیشتری برخوردار است و این گروه ها مستمراً در مقابل تعاونی شدن مقاومت نشان داده اند.
۱۰- وحدت كارگران و دهقانان
پاراگراف های سوم و چهارم صفحه ٣۴۰مربوط به اهمیت وحدت كارگران و دهقانان است ، ولی كتاب به این مبحث مهم نمی پردازد كه برای ایجاد و تحكیم این وحدت چه باید كرد. كتاب به ضرورت پافشاری دهقانان در تغییر تولیدكنندگان جزء اشاره می كند ولی بررسی چگونگی پیشبرد این امر و نیز ماهیت تضادهائی كه در هر یك از مراحل تغییر احتمالاً بروز خواهد كرد و بالاخره اینكه این تضادها را چگونه باید حل نمود ، همه به فراموشی سپرده شده است. كتاب به بحث اقدامات و تاكتیك های كل این جریان نمی پردازد.
وحدت كارگران و دهقانان ما ، تاكنون دو مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول بر اساس انقلاب ارضی و دومی بر بنیاد جنبش تعاونی استوار بوده است. اگر چنین تعاونی به مرحله عمل در نمی آمد ، طبقه دهقان اجباراً قطبی می شد و وحدت كارگران و دهقانان قابل تحكیم و تثبیت نمی بود. در نتیجه نمیتوانستیم درسیاست " انحصار خرید و فروش فرآورده های تولیدی بخش خصوصی در دست دولت" (۸) پیگیری كنیم . علت این امر آنست كه این سیاست تنها بر اساس جنبش تعاونی شدن قابل انجام و دوام بود. درزمان كنونی وحدت كارگران و دهقانان ما ، باید گام بعدی را بردارد و بر اساس جنبش مكانیزه شده بنیان گیرد. زیرا صرفاً اگر جنبش تعاونی و كمونی را بدون جنبش مكانیزه شدن داشته باشیم ، بدان معنا خواهد بود كه وحدت كارگران و دهقانان قابل تحكیم نخواهد بود. ما هنوزباید تعاونی ها را به كمون های خلق مبدل سازیم. ما هنوز باید مالكیت توسط تیم های تولیدی كمون را به مالكیت كمون و آنگاه به مالكیت دولتی تغییر دهیم. هنگامیكه مالكیت دولتی و مكانیزه شدن تلفیق یابند می توان واقعاً وحدت كارگران و دهقانان را تحكیم بخشید و قدم به قدم اختلافات بین كارگر و دهقان را از میان برداشت.
۱۱- تغییر روشنفكران
صفحه ٣۴۱ تماماً معطوف دو مسئله است : دامن زدن به جریان تكامل روشنفكرانی كه از صفوف طبقه كارگر و دهقانان اند و مسئله روشنفكران بورژوازی و امر ساختمان سوسیالیسم . ولی كتاب مسئله تغییر روشنفكران را نادیده می انگارد. نه تنها روشنفكران بورژوا بلكه روشنفكرانی كه منشأ كارگری و دهقانی دارند نیزباید درفراگرد تغییر شركت جویند ، زیرا آنها تحت تاثیر چند جانبه بورژوازی قرار گرفته اند. نمونه ی این امر را می توان درمورد لیوشائوتانگ[10][10] یافت ، او جزو محافل ادبی و هنری بود و پس ازآنكه نویسنده شد به یكی ازمخالفان عمده ی سوسیالیسم مبدل گردید. معمولاً روشنفكران با بیان موضع خود در مورد دانش ، موضع عمومی خود را عیان می كنند. آیا دانش مایملك خصوصی است یا اینكه در مالكیت عمومی قراردارد؟ برخی دانش را ملك خصوصی و فروشی خود می دانند و تنها هنگامیكه قیمت مناسب پرداخت شود حاضر بفروش آنند ، اینان تنها " متخصص" هستند و " سرخ" نیستند (۹) و معتقدند كه حزب " خارج گود " است و " نمی تواند داخل گودی ها را رهبری كند." آنها كه دست اندركار سینما هستند معتقدند كه حزب نمی تواند امور سینمائی را رهبری كند. آنها كه در زمینه موسیقی یا باله كار می كنند برآنند كه حزب از رهبری این فعالیت ها عاجز است. آنها كه در علوم اتمی هستند هم همین را می گویند. خلاصه ، آنها می گویند كه حزب در هیچ زمینه ای نمی تواند رهبری كند . نوسازی روشنفكران مسئله بسیار مهمی برای تمام دوران انقلاب و ساختمان سوسیالیسم است. بدون شك كم بهاء دادن به این مسئله و یا تسلیم طلبی در مقابل پدیده های بورژوائی امری نادرست خواهد بود.
در صفحه ٣۴۱، بار دیگر گفته شده كه در اقتصاد دوران گذار، تضاد اساسی بین سرمایه داری و سوسیالیسم است. صحیح ، ولی دراین بخش ، كتاب تنها از دامن زدن به مبارزاتی سخن می گوید كه به مدد آن روشن خواهد گشت كه چه كسی در تمامی حوزه های حیات اقتصادی پیروز خواهد شد. این به هیچ وجه كامل نیست. ما مطلب را چنین بیان می كنیم : یك انقلاب عمیق سوسیالیستی باید در سه جبهه سیاسی ، اقتصادی ، و ایدئولوژیك پیشرفت كند.
كتاب می گوید كه ما عناصر بورژوازی را جذب می كنیم تا در مدیریت دولت و مؤسسات مشاركت كنند. در صفحه ٣۷۵این نكته تكرار شده است. ولی ما درامر نوسازی عناصر بورژوازی پافشاری می كنیم تا سبك زندگی ، نگرش كلی و نقطه نظرهای خود را در موارد مشخصی تغییر دهند. ولی كتاب ذكری از این نوسازی به میان نمی آورد.
۱۲- رابطه بین صنعتی شدن و اشتراكی شدن كشاورزی
بزعم كتاب پیش شرط اشتراكی شدن كشاورزی ، صنعتی شدن سوسیالیستی است. این نظریه حتی با وضعیت خود شوروی نیز منطبق نیست ، جائی كه اشتراكی شدن اساساً بین۱۹۳۰تا ۱۹۳٢تحقق یافت. گرچه در آنزمان آنها از امروز ما بیشتر تراكتور داشتند ، ولی با این حال كل زمین زیركشت مكانیزه كمتر از ۳/٢۰درصد بود. مكانیزه شدن به هیچ وجه تعیین كننده اشتراكی شدن نیست و لذا صنعتی شدن نیز پیش شرط آن نمی باشد.
در كشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی ، جریان اشتراكی شدن كشاورزی به كندی تكامل یافت ، زیرا پس از اصلاحات ارضی ، آنها برای مدتی تعلل كردند و از تنورداغ آن زمان بهره نگرفتند. دربخش هائی ازپایگاه های ما نیز برخی از دهقانان با اصلاحات ارضاء شده بودند و رغبتی به پیشرفت بیشتر نداشتند. این موقعیت به هیچ وجه به این مسئله بستگی نداشت كه جریان صنعتی شدن وجود داشت یا خیر.
۱٣- جنگ و انقلاب
در صفحات ۳۵۲تا ٣۴۵ كتاب ، چنین استدلال شده كه جمهوری های دمكراتیك اروپای شرقی " برغم آنكه در آنها نه جنگ داخلی و نه دخالت مسلحانه از خارج صورت گرفت ، توانستند به ساختمان سوسیالیسم بپردازند." دركتاب همچنین استدلال شده كه" دراین كشورها تغییر سوسیالیستی بدون مصائب جنگ داخلی تحقق یافت." بهتراست گفته شود در این كشورها جنگ داخلی در شكل جنگ بین المللی تبلوریافت و جنگ داخلی و بین المللی درآن واحد صورت پذیرفت. ارتجاعیون این كشورها بدست ارتش سرخ شوروی مدفون شدند. گفتن اینكه دراین كشورها جنگ داخلی صورت نگرفت صرفا۫ فرمالیسم و نادیده انگاشتن جوهر واقعیت است.
كتاب می گوید كه دركشورهای اروپای شرقی" پارلمان ها به ارگان های نمایندگی منافع گسترده توده ها مبدل شدند." درواقع این پارلمانها كاملا متفاوت ازپارلمان های بورژوائی قدیمی بودند و تنها تشابه اسمی بین آنان وجود داشت. كنفرانس مشورتی سیاسی ای كه ما درسالهای نخست رهائی تشكیل دادیم درنام متفاوت ازكنفرانس مشورتی سیاسی دوران حاكمیت حزب ناسیونالیست نبود. در زمان مذاكراتمان با ناسیونالیست ها ما نسبت به كنفرانس مشورتی بی تفاوت بودیم و چان كای چك بدآن علاقه فراوانی داشت. ما عنوان مورد استفاده ناسیونالیست ها را بكارگرفتیم و كنفرانس مشورتی سیاسی خلق چین را دعوت كردیم ، كنفرانسی كه در حكم كنگره موقت خلق انجام وظیفه می كرد.(۱۰)
در كتاب آمده است كه چین"درجریان مبارزه انقلابی یك جبهه واحد دمكراتیك خلق تشكیل داد." (ص ٣۵۷) چرا تنها "مبارزه انقلابی"و نه" جنگ انقلابی" ؟ از سال ۱۹٢۷تا پیروزی سرتاسری كشور، ما برای بیست و دو سال دریك جنگ طولانی بلا انقطاع شركت جستیم . حتی قبل از آن نیز پانزده سال جنگ بود كه سرآغاز آنرا همان انقلاب بورژوازی ۱۹۱۱تشكیل می داد.
بعلاوه جنگ های پراكنده زمینداران جنگ افروز را كه تحت هدایت امپریالیستها صورت می گرفت نیز باید به حساب آورد. بدین سان باید گفت از ۱۹۱۱تا جنگ برای مقابله با آمریكا و مساعدت به كره، در چین پنجاه سال جنگ دائمی چه انقلابی و چه ضد انقلابی – وجود داشته است. حزب ما نیز از زمان ایجادش تاكنون بمدت سی سال در جنگ شركت داشته و یا آن را رهبری می كرده است.
یك انقلاب بزرگ باید از یك جنگ داخلی بگذرد. این یك قانون است. دیدن جوانب منفی جنگ بدون درنظرگرفتن فواید آن یك نظر یكسویه است. برای انقلاب مردم فایده ای ندارد كه بطور یك جانبه تنها از ویرانگری های جنگ صحبت كنیم.
۱۴- آیا در كشورهای عقب افتاده انقلاب دشوارتر است ؟
در كشورهای مختلف غرب مانع بزرگی در راه انقلاب و جنبش های سازنده وجود دارد ، به عبارت دیگر سموم بورژوازی چنان نافذاند كه به هرگوشه و كنار رفته ونفوذ كرده اند. گرچه ازحیات بورژوازی ما تنها سه نسل می گذرد. ولی بورژوازی انگلستان و فرانسه از یك تاریخ تكامل ۲۰۰ تا سیصد ساله بهره می گیرند و ایدئولوژی و سبك كارآنان تمام اقشار و كلیه جوانب حیات جوامع خود را تحت تاثیر گرفته است. بدین خاطراست كه طبقه كارگرانگلستان از حزب كارگر پیروی می كند و نه از حزب كمونیست.
لنین می گوید : " هرچه یك كشورعقب افتاده تر باشد گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم درآن دشوارتر خواهد بود." ظاهراً امروزه این حكم درستی نیست. در واقع ، هرچه كشور فقیرترباشد ، گذارسهل تر صورت می گیرد ، زیرا كشورهرچه فقیرتراست مردم آن بیشتر خواهان انقلاب اند. در كشورهای سرمایه داری غرب ، تعداد مردم مشتغل و سطح حقوق ها نسبتاً بالا است. كارگران این كشورها عمیقاً ازسوی بورژوازی تحت تأثیر قرار گرفته اند و ظاهراً به انجام رساندن یك تغییر سوسیالیستی درآنجا چندان آسان نخواهد بود. مضافاً اینكه ، با درنظر گرفتن این واقعیت كه این كشورها به میزان گسترده ای مكانیزه هستند ، پس از یك انقلاب ظفرمند ، مسئله عمده نه مكانیزه كردن بلكه تغییر مردم خواهد بود. كشورهای شرقی مثل چین و روسیه زمانی فقیروعقب افتاده بودند ، ولی امروزه نه تنها نظام اجتماعی آنان ازغرب ، كاملاً پیشی گرفته ، بلكه حتی آهنگ رشد نیروهای تولیدی آنان نیز بمراتب سریع ترازغرب شده است. مانند تاریخ تحول كشورهای سرمایه داری ، كشورهای عقب افتاده از كشورهای پیشرفته پیشی می گیرند و جلو افتادن امریكا ازانگلستان و آلمان از انگلستان دراوایل قرن بیستم نمونه هائی از این واقعیت است.
۱۵- آیا صنایع سنگین بنیاد تغییر سوسیالیستی هستند؟
در صفحه ٣۶۴ كتاب آمده است: " برای تسریع جریان تكامل صنایع سنگین (پایه تغییر سوسیالیستی اقتصاد) ، كشورهایی كه در راه ساختمان سوسیالیست گام نهاده اند با وظیفه ریشه كن ساختن بقایای حكومت سرمایه داری مواجهند." كافی نیست بگوئیم كه صنایع سنگین پایه تغییرسوسیالیستی اقتصاد را تشكیل می دهند. تاریخ انقلابی همواره نشان داده كه رشد كامل نیروهای تولیدی جدید پیش شرط تغییر روابط تولیدی عقب افتاده نیست. انقلاب ما با تبلیغات ماركسیست – لنینستی آغاز شد، (تبلیغاتی) كه در خدمت ایجاد آرای عمومی موافق انقلاب عمل می كرد. بعلاوه، در جریان انقلاب ، تنها پس ازنابودی روبنای عقب افتاده توانستیم روابط تولیدی قدیمی را نیز از میان برداریم . پس از نابودی روابط تولیدی قدیمی ، روابط نوینی ایجاد شد و این روابط راه را برای تكامل نیروهای اجتماعی تولیدی تازه ای هموار ساخت. پس ازآنكه این مرحله را نیز پشت سر گذاردیم ، توانستیم انقلاب تكنولوژیك را به جریان بیاندازیم و نیروهای اجتماعی تولیدی را در سطحی گسترده تكامل بخشیم. درعین حال مجبور به ادامه تغییر ایدئولوژی و روابط تولیدی بودیم .
این كتاب عمدتاً به پیش شرط های مادی توجه دارد و ندرتاً به بحث مسئله روبنا یا به عبارتی دیگر به بحث سرشت طبقاتی دولت ، فلسفه و علم ، می پردازد. در اقتصاد ، مسئله عمده مورد مطالعه روابط تولیدی است. در عین حال ، اقتصاد سیاسی و نگرش ماتریالیسم تاریخی خویشی نزدیكی با یكدیگر دارند. با نادیده گرفتن مسئله روبنا، مشكل میتوان با مسئله زیربنای اقتصادی و روابط تولیدی بدرستی برخورد كرد.
۱۶- بحث لنین پیرامون ویژگی های خاص انتخاب راه سوسیالیستی
در صفحه ۳۷۵، نقل قولی از لنین آورده شده. نقل قولی است روشن و فصیح كه در عین حال برای دفاع از سبك كارما هم مناسب به نظر می آید."سطح آگاهی ساكنان همراه با كوشش هائی كه در جهت تحقق این یا آن برنامه به خرج داده اند، جملگی درویژگی های خاص راهی كه به سوی سوسیالیسم می گزینند منعكس خواهد شد ." شعارما مبتنی بر" تفوق سیاست" دقیقاً برای بالا بردن سطح آگاهی ساكنان نواحی ما است. جهش بزرگ به پیش ما دقیقاً كوششی در جهت تحقق" این یا آن برنامه" است.
۱۷- آهنگ صنعتی شدن یك مسئله حساس است
در كتاب آمده است: " ارتباط با اتحاد شوروی ، آهنگ صنعتی شدن یك مسئله حساس است." درحال حاضر این امر برای چین نیز یك مسئله حساس است. در واقع هر چه صنعت عقب افتاده ترباشد ، مسئله حادتر می گردد. این امر نه تنها در مورد كشورهای مختلف بلكه درباب مناطق گوناگون نیز مصداق می یابد. برای مثال ، مناطق شمال شرقی و شانگهای در كشورما از زیربنای نسبتاً مستحكمی برخوردارند و در نتیجه ، سرمایه گذاری های دولتی در آنجا با آهنگ نسبتا۫ كندتری رشد می كنند. درمناطق دیگری كه در آنها پایه های صنعتی دراصل ضعیف بود و تكامل آنها یك ضرورت مبرم محسوب می شد ، سرمایه گذاری های دولتی نیز بسرعت افزایش یافت. در ده سالی كه از رهائی شانگهای می گذرد ٢/٢میلیارد دلار چینی در آن سرمایه گذاری شده كه بیش از۵۰۰ میلیون آن از سوی سرمایه داران پرداخت شده است. زمانی شانگهای كمی بیش از نیم ملیون كارگر داشت ، ولی امروزه حتی اگر چند صد هزار نفری را كه از آنجا منتقل شده اند به حساب نیاوریم ، این شهر بیش از یك ملیون كارگردارد. این در واقع دو برابر جمعیت كارگری قبلی است. هنگامیكه این رقم را با ارقام شهرهای دیگری كه در آن نیروی كار گسترش عظیمی یافته مقایسه می كنیم به وضوح می بینیم كه در مناطقی كه پایه اقتصادی ضعیف است مسئله آهنگ صنعتی شدن تا چه حد حساس می باشد. در این رابطه كتاب تنها به ذكر این نكته اكتفا می كند كه شرایط سیاسی آهنگ سریعی را ایحاب می نماید و این نكته را روشن نمی كند كه آیا خود سیستم سوسیالیستی می تواند به این آهنگ سریع دست یابد؟ این یك طرفه است. اگر تنها ضرورت وجود داشته باشد و نه توانائی ، بما بگوئید كه دراین صورت آهنگ سریع چگونه دست یافتنی است؟ (۱٢)
۱۸- با تقویت همزمان مؤسسات كوچك ، متوسط و بزرگ به آهنگ سریع صنعتی شدن دست یابیم
در صفحه ٣۸۱، كتاب به تكامل همه جانبه مؤسسات كوچك و متوسط و بزرگ ما اشاره ای می كند ولی درفلسفه ما مبنی بر تقویت همزمان مؤسسات محلی و خارجی ، و كوچك و متوسط و بزرگ تأملی روا نمی دارد. دركتاب آمده است كه ما " به لحاظ عقب افتادگی مطلق اقتصادی خود و نیزبه خاطراندازه جمعیت و مسائل حاد و جدی اشتغال ، به امر تقویت گسترده مؤسسات كوچك و متوسط مصمم شدیم ." ولی مسئله به هیچ وجه مربوط به مقتضیات عمر تكنولوژی ، اندازه جمعیت و یا ضرورت افزایش اشتغال نیست. ما با راهنمائی های مؤسسات بزرگ ، مؤسسات متوسط و كوچك را تكامل می بخشیم ، با راهنمائی های مؤسسات خارجی تا حدی كه می توانیم به شیوه های محلی دست می یابیم – و همه اینها عمدتاً بخاطر تحقق بخشیدن به آهنگ سریع صنعتی شدن صورت می گیرد.
۱۹- آیا همزیستی دراز مدت بین دو نوع مالكیت سوسیالیستی میسر است؟
در صفحه ۳۸۶كتاب آمده است كه : " دولت سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم را نمی توان برای مدتی طولانی بر اساس دو پایه متفاوت استوار نگه داشت. به عبارت دیگر، نمی توان آنها را هم بر بنیاد صنایع سنگین ، به عنوان منسجم ترین و وسیعترین پایه ، و هم براساس اقتصاد كالائی خرد دهقانی كه عقب افتاده و پراكنده است ، استوارنمود. " البته این نكته به درستی بیان شده ، ولی ما منطق آنرا برای رسیدن به نتیجه گیری زیرتعمیم می دهیم : دولت سوسیالیستی وساختمان سوسیالیسم را نمی توان برای مدتی طولانی براساس دو پایگاه مالكیتی مختلف ، یعنی هم مالكیت تمام خلقی و هم مالكیت اشتراكی ها ، استوار نگه داشت.
در اتحاد شوروی ، دوره همزیستی بین دو شكل مالكیت بیش از حد تداوم یافته است. تضاد بین مالكیت خلق و مالكیت اشتراكی در واقع تضاد بین كارگران و دهقانان است. كتاب به این تضادها اشاره ای نمی كند.
از همین رو، همزیستی طولانی مدت مالكیت تمام خلقی با مالكیت اشتراكی قاعدتا۫ هرروز كمتر با واقعیت رشد نیروهای تولیدی قابل انطباق خواهد بود و درشرایط چنین همزیستی ، جامعه قادر نخواهد بود كه از پس كار تٲمین ضرورت های دایم التزاید مصرف و تولید كشاورزی و یا مواد خام مورد احتیاج صنایع بر آید. برای تامین این ضرورت ها ، ما باید تضاد بین این دو شكل مالكیت را حل كنیم ، مالكیت اشتراكی ها را به مالكیت تمام خلق تبدیل كنیم ، و براساس مالكیت تمام خلقی یك ملت تفكیك ناپذیر، برنامه واحدی برای تولید و توزیع صنعتی و كشاورزی كشورمطرح نمائیم.
تضادهائی میان نیروهای تولیدی و روابط تولیدی دائماً پدید می آیند. روابطی كه زمانی با نیروهای تولیدی دمسازبود، پس از گذشت زمان دیگر چنین نخواهد بود. درچین، پس از آنكه امر سازماندهی تعاونی های پیشرفته را به پایان رساندیم، در هر منطقه و ناحیه ای مسئله داشتن واحدهای بزرگ و كوچك پیش می آمد.
در جامعه سوسیالیستی مقوله های رسمی از" قبیل توزیع بر حسب كار " ، " تولید كالائی" ، " قانون ارزش " و دیگر مقوله ها با ضرورت های نیروهای تولیدی انطباق داده می شود. ولی با ارائه رشد این نیروها، بالاخره روزی فرا خواهد رسید كه این مقولات دیگر انطباق نخواهد یافت. در آنزمان ، رشد نیروهای تولیدی این مقولات را در هم خواهد شكست و دوره حیات آنان بسر خواهد آمد. آیا باید چنین باور كنیم كه مقولات اقتصادی یك جامعه سوسیالیستی ابدی و تغییر ناپذیرند؟ آیا باید چنین باوركنیم كه مقولاتی چون توزیع بر حسب كار و مالكیت اشتراكی، بر خلاف مقولات دیگر كه تاریخی و در نتیجه نسبی اند ، ابدی هستند؟
٢۰- تغییر سوسیالیستی كشاورزی نمی تواند تنها بسته به مكانیزه شدن باشد
صفحه ۳۹٢كتاب می گوید : مراكز ماشین و تراكتور[11][11] ابزار مهمی در انجام تغییر سوسیالیستی در كشاورزی هستند. كتاب بارها به تأكید میزان اهمیت ماشین آلات برای تغییر سوسیالیستی پرداخته است. اگر سطح آگاهی دهقانان بالا برده نشود ، اگر ایدئولوژی تغییر نكند و به چیزی جز ماشین آلات تكیه نداشته باشیم ، چه فایده ای بدست خواهد آمد؟ مسائل عمده برای چین همانا مسئله مبارزه بین دو راه سوسیالیسم و سرمایه داری و تغییر و بازآموزی مردم است.
در صفحه ۳۹۵كتاب آمده است كه دراجرای وظایف مراحل اولیه اشتراكی شدن عمومی روستاها ، مسئله مبارزه علیه دهقانان مرفه متخاصم پیش می آید. این البته درست است. ولی در توصیفی كه كتاب از شرایط روستاها پس از تشكیل تعاونی ها ارائه می كند ، مسئله قشر مرفه دهقانی نادیده انگاشته شده ، بعلاوه ذكری ازتضادهای موجود بین دولت و اشتراكی ها و افراد و نیز تضاد بین انباشت و مصرف و دیگر تضادها مشهود نیست.
در صفحه ۴۰٢گفته شده كه : درشرایط اوج جنبش تعاونی روستاها ، توده های وسیع دهقان میانه حال از خود تزلزلی نشان نخواهند داد. این بیش ازحد كلی است . امروزه بخشی از دهقانان میانه حال مرفه وجود دارد كه از خود تزلزل نشان می دهد و درآینده نیز نشان خواهد داد.
در صفحه ۴۰۷آمده است : "... نظام اشتراكی مزارع ، كاملاً تثبیت شده." "تثبیت كامل" مفهومی است نگران كننده. تثبیت همه چیزنسبی است. چگونه می تواند "كامل" باشد؟ چه می شد اگرازآغاز بشریت هیچ كس نمی مرد و هر كس" تثبیت " می شد؟ دراین صورت چگونه جهانی می داشتیم! در عالم ، در جهان ما ، همه چیز بی وقفه به دنیا می آید ، رشد می كند و از میان می رود. هیچ كدام هرگز " كاملاً تثبیت" نمی شود. برای مثال ، به زندگی یك كرم ابریشم توجه كنید. نه تنها در پایان باید از میان برود ، بلكه دردوران حیات خود نیز باید از چهارمرحله تكامل بگذرد : تخم ، كرم ابریشم ، پیله و پروانه ، باید از مرحله ای به مرحله دیگر حركت كند و نمی تواند خود را در هیچ یك از مراحل كاملاً تثبیت نماید. درپایان ، پروانه می میرد و طبیعت سابقش به طبیعت نوینی بدل می شود (زیرا تخم های متعددی از خود بجای می گذارد.) این یك جهش كیفی است. بدون شك مراحل گذارازتخم به كرم ، ازكرم به پیله و از پیله به پروانه هر كدام به معنای چیزی بیش از تغییرات كیفی هستند. البته دراین مراحل تبدیل كیفی صورت می گیرد ، ولی تبدیلی است جزئی . انسان نیز در طول حیات خود بسوی مرگ مراحل مختلفی را تجربه می كند : طفولیت ، بلوغ ، جوانی ، بزرگسالی و بالاخره كهولت. برای انسان ها از تولد تا مرگ یك جریان كیفی است ، ولی آنها در آن واحد درفراگرد تغییرات كیفی جزئی نیز پیش می روند. واهی است تصور كنیم كه از طفولیت تا كهولت تنها افزایش كمی است و تغییری كیفی در كار نیس . در داخل ارگانیسم انسان ، سلولها دائماً در حال تقسیم اند و آنها كه قدیمی اند می میرند و ازمیان می روند و سلولهای تازه ای پدید می آیند و رشد می كنند. هنگام مرگ ، یك تغییر كیفی جزئی پیشین است كه در كل جریان تغییر در حال تكوین بوده است. تغییر كیفی و تغییر كمی وحدت اضداد است. دوران تغییرات كیفی ، تغییرات كیفی جزئی وجود دارد. نمی توان گفت دردرون تغییرات كمی تغییراتی كیفی صورت نمی گیرد. نمی توان گفت كه دردرون تغییرات كیفی تغییراتی كمی صورت نمی گیرد.
درهرفرایند طولانی تغییر، موضوع تغییر قبل از آنكه وارد مرحله نهائی تغییر كیفی گردد باید تغییرات كمی بی وقفه و تعداد معینی تغییرات كیفی جزئی را پشت سرگذارده باشد. تغییركیفی نهائی به وجود نمی آید مگر آنكه تغییرات كیفی جزئی و میزان قابل ملاحظه ای تغییرات كمی صورت پذیرفته باشد. برای مثال ، هنگامیكه تأسیسات و ماشین آلات كارخانه ای با اندازه و وسعت معینی ، بخش به بخش نوسازی می گردد ، در واقع این كارخانه شاهد تغییرات كیفی گردیده است. گرچه اندازه و برون كارخانه تغییر نمی كند ، درون آن تغییر می یابد. یك رسته سرباز هم متفاوت نیست. پس از آنكه رسته جنگیده و ده ها تن از افراد خود را از دست داده است ، آنگاه یك گروه صد نفری از سربازان باید جای قربانیان را بگیرند. جنگیدن و تجدید قوا كردن : چنین است كه رسته ای تغییرات كیفی جزئی بی وقفه را پشت سر می گذارد. درنتیجه رسته به رشد خود ادامه می دهد و آبدیده می شود.
در هم شكستن چانكایچك یك تغییر كیفی بود كه از طریق تغییرات كمی جامه عمل پوشید. برای مثال ، یك دوره سه سال و نیمه ضروری بود تا طی آن ارتش و قدرت سیاسی او جزء به جزء نابود گردد. و در درون همین تغییركمی است كه باید تغییر كیفی را سراغ گرفت. جنگ آزادیبخش از مراحل متعددی گذشت و هر مرحله بطور كیفی از مراحل قبلی متفاوت بود. تغییرازاقتصاد فردی به اقتصاد اشتراكی یك جریان تغییركیفی بود. در كشور ما مراحل این جریان عبارت بود از تیم های كمك متقابل ، تعاونی های مراحل اولیه ، تعاونی های پیشرفته و كمون های خلق(۱۴). همین مراحل مختلف تغییر كیفی جزئی بود كه از یك اقتصاد فردی یك اقتصاد اشتراكی به وجود آورد.
نظام سوسیالیستی كنونی اقتصاد ما از طریق دو شكل از مالكیت عمومی سازمان یافته است : مالكیت تمام خلق و مالكیت اشتراكی . این اقتصاد سوسیالیستی تولد و تحول خاص خود را داشته است. چه كسی باور خواهد كرد كه این جریان تغییر، پایان گرفته و اینكه به نظر ما "این دو شكل مالكیت برای همیشه كاملاً تثبیت خواهد شد؟ " چه كسی باورمی كند كه فرمولهای جامعه سوسیالیستی از قبیل "توزیع برحسب كار" ، " تولید كالائی" ، و" قانون ارزش" برای همیشه به حیات خود ادامه خواهند داد؟ چه كسی باور خواهد كرد كه تنها تولد و تحول مطرح است و مرگ و تغییری دركار نیست و فرمولهای فوق ، بر خلاف فرمولهای دیگر، تاریخ گریزاند؟
سوسیالیسم باید گذار به كمونیسم را به مرحله عمل در آورد. درآنزمان عناصری از مرحله سوسیالیستی وجود خواهد داشت كه باید از میان برود ، دردوران كمونیسم نیز تحول بی وقفه وجود خواهد داشت. كاملاً ممكن است كه كمونیسم نیز از مراحل متعددی گذرخواهدكرد.چگونه می توان گفت كه پس ازتحقق كمونیسم هیچ چیزدیگرتغییرنخواهد كرد وهمه چیز"كاملاً تثبیت " خواهد شد و تنها تغییراتی كمی وجود خواهد داشت و تغییرات كیفی جزئی در بین نخواهد بود.
نحوه تكامل پدیده چنان است كه مرحله ای به مرحله دیگرمی انجامد و تكامل بی وقفه ادامه دارد. البته هر مرحله حدود و ثغورمعینی دارد. برای مثال، ما هرروزساعت چهارشروع به مطالعه می كنیم و ساعت هفت یا هشت آنرا به پایان می رسانیم . این یك حد و مرزاست. نوسازی ایدئولوژیكی سوسیالیستی یك وظیفه طولانی مدت است. ولی هر مبارزه ایدئولوژی پایانی یا به عبارت دیگر حدود و ثغوری دارد. در جبهه ایدئولوژیك ، هنگامیكه تغییرات كیفی و تغییرات كیفی جزئی بلاانقطاعی را پشت سر گذارده باشیم ، بالاخره روزی فرا خواهد رسید كه كاملاً از نفوذ ایدئولوژی سرمایه داری مبری خواهیم بود. در چنان زمانی ، تغییرات كیفی امر نوسازی ایدئولوژیك پایان خواهد پذیرفت ، ولی پیرو آن تغییرات كیفی با سرشتی نوین آغاز خواهد شد.
ساختمان سوسیالیسم نیز حد و ثغور خاص خود را دارد. ما باید بیلان اوضاع را در دست داشته باشیم. برای مثال ، باید بدانیم تولیدات صنعتی باید چه نسبت از كل تولید را تشكیل دهد ، چقدر فولاد باید تولید گردد ، سطح زندگی مردم را تا چه حد می توان بالا برد و الخ. البته وقتیكه می گوئیم ساختمان سوسیالیسم حدود و ثغوری دارد این اصلاً بدان معنا نیست كه ما مایل نیستیم گام بعدی را برداریم و گذاربه كمونیسم را به مرحله عمل در آوریم. گذارازسرمایه داری به كمونیسم را می توان به دو مرحله تقسیم كرد : اولی ازسرمایه داری به سوسیالیسم ، كه می توان آنرا سوسیالیسم تكامل نیافته نامید ، و دومی از سوسیالیسم به كمونیسم ، یعنی گذارازسوسیالیسم تكامل نیافته به سوسیالیسم نسبتاً تكامل یافته ، كه آنرا می توان كمونیسم خواند. شاید مرحله دوم از مرحله اول طولانی تر باشد. ولی هنگامیكه این مرحله را پشت سر بگذاریم ، تولید مادی و رفاه معنوی كاملاً وافرخواهد بود. آگاهی كمونیستی توده ها عمیقاً بالا خواهد رفت و آماده خواهند بود كه به بالاترین مرحله كمونیسم گام نهند.
در صفحه ۴۰۹كتاب آمده است كه پس از تحكیم و تثبیت تولید سوسیالیستی ، تولید بطور پیوسته و گسترده رشد خواهد كرد. كارائی تولیدی افزایش خواهد یافت. كتاب مفاهیم پیوسته و بی وقفه را مكرراً بكار می گیرد ، ولی تنها زمانی از این مفاهیم استفاده می كند كه مسئله تعییرات كیفی مطرح است. كمتر ذكری از تغییر كیفی جزئی در میان است.
٢٢- جنگ و صلح
در صفحه ۴۰۸كتاب آمده است كه در جوامع سرمایه داری " یك بحران مازاد تولید به طور اجتناب ناپذیر به وجود آمده و باعث افزایش بیكاری خواهد شد." این نطفه جنگ است. به سختی می توان باور كرد كه اصول اساسی اقتصاد ماركسیستی یكباره بی اعتبار شده اند و در جهانی كه نهادهای سرمایه داری كماكان باقی اند جنگ را می توان از میان برداشت.
آیا می توان گفت كه امروزه امكان ریشه كن ساختن همیشگی جنگ به وجود آمده است؟ آیا می توان گفت كه این امكان به وجود آمده كه تمام منابع و ثروت های جهان را در خدمت انسانیت بكار گیریم؟ این نقطه نظر ماركسیسم نیست و فاقد تحلیل طبقاتی است و بین شرایط حكومت بورژوازی و پرولتاریا تمایز مشخصی قائل نمی گردد. چگونه می توان بدون از میان برداشتن طبقات ، جنگ را ریشه كن ساخت؟
ما تعیین كننده این نخواهیم بود كه آیا جنگ جهانی دیگری در خواهد گرفت یا نه. حتی اگر معاهده های عدم تجاوز و تخاصم نیز به امضاء رسد ، بازهم امكان جنگ وجود دارد . زمانی كه امپریالیسم قصد جنگ داشته باشد ، هیچ معاهده ای را محترم نخواهد شمرد. اگر چنین جنگی بروز كند ، استفاده یا عدم استفاده از سلاح های اتمی مسئله جداگانه ای خواهد بود. یا اینكه امروزه سلاح های شیمیائی در دست هستند كه تاكنون در جنگ از آنها استفاده نشده و كماكان سلاح های سنتی مورد استفاده قرار می گیرند. حتی اگر بین دو اردوگاه(12)
سوسیالیسم و سرمایه داری جنگی در نگیرد ، تضمینی نیست كه در درون جهان سرمایه داری نیز جنگی بروز نخواهد كرد. شاید امپریالیسم علیه مستعمرات و نیمه مستعمرات نیز وارد جنگ شده. جنگ شكلی از مبارزه طبقاتی است. جنگ را نمی توان ریشه كن كرد مگر زمانی كه طبقات را از میان برداشته باشیم.
سوسیالیسم و سرمایه داری جنگی در نگیرد ، تضمینی نیست كه در درون جهان سرمایه داری نیز جنگی بروز نخواهد كرد. شاید امپریالیسم علیه مستعمرات و نیمه مستعمرات نیز وارد جنگ شده. جنگ شكلی از مبارزه طبقاتی است. جنگ را نمی توان ریشه كن كرد مگر زمانی كه طبقات را از میان برداشته باشیم.
طبقات را هم جزاز طریق جنگ نمی توان از میان برداشت. اگر جنگ انقلابی صورت نگیرد. طبقات را نمی توان نابود ساخت. ما معتقد نیستیم كه تسلیحات جنگی را می توان بدون نابود ساختن طبقات از میان برداشت. چنین چیزی ممكن نیست. در تاریخ جوامع طبقاتی ، هر طبقه و دولتی درفكر"موضع قدرت "خویش است. اتخاذ چنین مواضعی از سوی طبقات معین و در مراحل مشخص روند اجتناب ناپذیر تاریخ بوده است. تبلور عینی قدرت واقعی یك طبقه همان قدرت مسلح آنست. تا زمانیكه تضاد طبقاتی وجود دارد ، قدرت مسلح نیز وجود خواهد داشت. طبیعتاً ما طالب جنگ نیستیم . ما خواهان صلحیم. ما موافقیم كه تا حد ممكن در جهت جلوگیری ازجنگ اتمی و انعقاد قرار داد عدم تجاوز بین دو اردوگاه سعی و كوشش شود . ما از مدتها پیش بر آن بودیم كه صلحی حداقل ده یا بیست ساله بدست آید.عملی شدن این خواست،هم برای اردوگاه سوسیالیسم بطوراعم ، و هم برای ساختمان سوسیالیسم در چین بطوراخص كاملاً ثمربخش خواهد بود.
درصفحه ۴۰۹كتاب گفته شده كه اتحاد شوروی در این زمان تحت محاصره سرمایه داری نیست. چنین مطالبی می تواند مردم را به خواب غفلت فروبرد. بدون شك اوضاع امروزمتفاوت ازاوضاع دورانی است كه شوروی تنها كشور سوسیالیستی بود. در مرزهای غربی شوروی ، كشورهای سوسیالیستی متعدد اروپای شرقی قرار دارند مرزهای شرقی را كشورهای سوسیالیستی چین ، كره ، مغولستان و ویتنام احاطه كرده اند. ولی موشك های هدایت شده چشم ندارند و به راحتی می توانند هدف هائی را در فاصله ده ها هزار كیلومتر مورد اصابت قرار دهند. پایگاه های نظامی آمریكا اردوگاه سوسیالیستی را احاطه كرده اند و اتحاد شوروی و دیگر كشورهای سوسیالیستی را مورد هدف قرار داده اند. آیا می توان گفت كه اتحاد شوروی در حلقه محاصره موشك ها قرار ندارد؟
٢۳- آیا یكپارچگی ، نیروی محرك تكامل اجتماعی است؟
در صفحه ۴۱۳و۴۱۷كتاب گفته شده كه سوسیالیسم موجب چنان" یكپارچگی فشرده ای" ، می گردد كه "چون سنگ" سخت و استوار است. كتاب می گوید كه یكپارچگی" نیروی محرك تكامل اجتماعی است."
این نقطه نظر تنها جنبه وحدت یكپارچگی را مد نظر دارد و به تضادهای درونی یك جامعه سوسیالیستی و نیزاینكه همین تضادها نیروی محرك تكامل اجتماعی هستند توجهی نمی كند. با چنین اظهار نظرهائی درواقع قانون عامیت تضادها نفی می گردد و قوانین دیالكتیك به حال تعلیق درمی آید. دردوران سوسیالیسم نیز تضادها نیروی محرك تكامل اجتماعی اند. دقیقاً به لحاظ فقدان یكپارچگی است كه مسئولیت ایجاد وحدت و مبارزه برای بدست آوردن آن پیش می آید. اگر همواره یكپارچگی كامل وجود داشت ، پس چگونه می توان مسئله ضرورت پیگیری درامر وحدت را تعیین كرد؟
۲۴- حقوق كارگری در سوسیالیسم
در صفحه ۴۱۴ كتاب ، بحثی پیرامون حقوق كارگران می یابیم ولی دراین صفحات بحثی درباره حق كارگران دراداره دولت ، مؤسسات مختلف ، آموزش و فرهنگ مشهود نیست. در واقع ، دردوران سوسیالیسم این مهمترین و اساسی ترین حق كارگر است كه بدون آن حق كار، آموزش و تفریح اساساً مطرح نیست.
مسئله عمده برای دمكراسی سوسیالیستی اینست كه : آیا كارگر می تواند نیروهای متخاصم مختلف و نفوذ آنان را به انقیاد خود در آورد؟ برای مثال ، چه كسی چیزهائی چون روزنامه ها ، مجله ها ، استودیوهای رسانه های گروهی و سینما را تحت كنترل دارد؟ اگر این چیزها در دست فرصت طلبان قرارگیرد (كه در ضمن اقلیت را نیز تشكیل می دهند) اكثریت عظیم مردمی كه محتاج جهشی به پیش هستند از حق كنترل این نهادها محروم خواهند ماند. اگر سینما در دست اشخاصی چون چنگ تین پی[13] قرار گیرد ، (۱۵) پس مردم حق خود را دراین زمینه چگونه بدست خواهند آورد؟ در میان مردم گروه های مختلفی وجود دارد. در ارتباط با مسئله تضمین حقوق مردم ، این واقعیت كه ارگان ها و مؤسسات مختلف در دست چه كسانی قرار دارد ، از اهمیت خاصی برخوردار است. اگركنترل در دست ماركسیست – لنینستها باشد ، حقوق اكثریت مردم تضمین خواهد شد. اگركنترل در دست راستی ها و یا فرصت طلبان دست راستی باشد ، این ارگان ها و مؤسسات ممكن است شاهد تغییری كیفی گردند و حقوق مردم در آنان قابل تضمین نباشد. خلاصه اینكه مردم باید از این حق برخوردار باشند كه رو بنا را كنترل كنند. ما نباید از مفهوم حقوق مردم چنین استنباط كنیم كه دولت باید تحت كنترل تنها بخشی از مردم قرار گیرد و مردم تنها زمانی می توانند از حقوق كاری ، آموزشی و تأمین اجتماعی و غیره برخوردار گردند كه تحت هدایت افراد معینی قرار گرفته باشند.
٢۵- آیا گذار به كمونیسم یك انقلاب است
در صفحه ۴۱۷ كتاب ، گفته شده كه : “ در سوسیالیسم گروه اجتماعی یا طبقه ای كه منافع آن با كمونیسم در تضاد باشد وجود ندارد و در نتیجه ، گذار به كمونیسم بدون یك انقلاب اجتماعی صورت خواهد پذیرفت.”
بدون شك گذار به كمونیسم امری نیست كه در آن طبقه ای طبقه دیگر را سرنگون سازد. ولی این بدان معنا نیست كه یك انقلاب اجتماعی رخ نخواهد داد ، زیرا كه جایگزینی یك نوع روابط تولیدی توسط روابط تولیدی دیگر یك جهش كیفی ، یا به عبارت دیگر، یك انقلاب است. دو تغییر در چین – تغییرازاقتصاد فردی به اقتصاد اشتراكی و تغییر اقتصاد اشتراكی به اقتصاد خلقی – هر دو بمنزله انقلاب درروابط تولیدی اند. بدین سان گذاراز “ توزیع بر حسب كار” در دوران سوسیالیسم به “ توزیع بر حسب نیاز” در دوران كمونیسم را باید انقلابی در روابط تولیدی نامید . البته “ توزیع بر حسب نیاز” را باید به تدریج به مرحله عمل گذاشت – شاید این شیوه توزیع را زمانی بتوان به مرحله اجرا گذارد كه هیچ مانعی در تأمین كالاهای مصرفی عمده وجود نداشته باشد – در مرحله بعدی ، همگام با رشد بیشتر نیروهای تولیدی ، این نحوه توزیع را می توان به كالاهای دیگر نیز تعمیم داد.
تكامل كمون های خلق ما را مورد توجه قرار دهید. زمانیكه ما مالكیت تیم های تولیدی را به مالكیت كمونی تغییر دادیم ، آیا محتمل نبود كه بخشی از مردم اعتراض كنند؟ این پرسشی است كه مطالعه آن برای ما از اهمیت خاصی برخوردار است. یك عامل تعیین كننده برای تحقق بخشیدن به این تغییر و تبدیل ، این واقعیت بود كه در آمد اقتصاد تحت مالكیت كمون بیش از نیمی از كل درآمد كمون را تشكیل می داد. در نتیجه معمولاً به مرحله عمل در آوردن نظام مالكیت كمونی برای اعضای كمون مقرون به صرفه بود و لذا اكثریت عظیم اعضاء ، مخالفتی نشان نمی دادند. البته در زمان وقوع این تغییر و تحول نتوانستیم تعداد كادرهای اصلی تیم های تولیدی سابق را به تناسب لازم كاهش دهیم . آیا آنها به این تغییر اعتراض خواهند كرد؟
گرچه در یك جامعه سوسیالیستی ، طبقات را می توان از میان برداشت ، ولی در جریان تحول این جامعه ، حتماً مسائلی با “ گروه های ذینفعی “ كه با نهادهای موجود دمساز شده و مایل به تغییر آن نیستند پدیدار خواهد شد. برای مثال ، اگر قانون توزیع برحسب كار به اجرا درآید ، آنان می توانند در ازای كار بیشتر، حقوق بیشتری دریافت كنند ، ولی زمانیكه تغییری صورت پذیرد و قانون “ توزیع برحسب نیاز” به مرحله عمل گذارده شود ، چه بسا كه آنان از وضع جدید ناراحت و ناراضی باشند. ساختمان یك نظام نو همواره مستلزم نابودی نظام های كهنه است. بدون ویرانی سازندگی میسر نیست. اگر ویرانی ضروری است ، پس جبراً نارضایتی هائی نیز پدید خواهد آورد. واقعاً كه انسان حیوان غریبی است ، همینكه مردم كمی برتری می یابند ، باد به غبغب می اندازند. نادیده انگاشتن این واقعیت امر خطرناكی است.
٢۶- درباره این ادعا كه " برای چنین پیش گرفتن اشكال حاد مبارزه طبقاتی ضروری است "
در صفحه ۴۱۹ كتاب اشتباهی به چشم می خورد. پس از انقلاب اكتبر، بورژوازی روسیه با مشاهده این واقعیت كه اقتصاد كشور صدمات عمیقی دیده ، چنین پنداشت كه پرولتاریا فاقد توان كافی برای حفظ قدرت سیاسی و تغییر اوضاع است. بزعم آنان اندك حركتی كافی بود تا قدرت سیاسی پرولتاریا سرنگون شود. در چنین زمانی بود كه آنها به مقاومت مسلحانه اقدام كردند و پرولتاریای روسیه را وادار ساختند كه با توسل به اقدامات شدید اموال بورژوازی را مصادره كند. در آن زمان هیچ یك از این دو طبقه تجربه چندانی نداشت.
دوراز واقع بینی است كه بگوئیم مبارزه طبقاتی در چین حاد نیست. باندازه كافی حاد بوده! ما بیست و پنج سال ، بی وقفه ، جنگیده ایم . ما با جنگیدن حكومت بورژوازی حزب ناسیونالیست را سرنگون ساختیم و سرمایه بوروكرات را ، كه بیش از هشتاد درصد سرمایه داری كشوررا تشكیل می داد ، مصادره كردیم . تنها بدین سبب بود كه توانستیم با كاربرد روش های مسالمت آمیز بیست درصد باقیمانده سرمایه ملی را نوسازی كنیم . با این حال ، در جریان این نوسازی ، ما مبارزات سختی از قبیل مبارزه “ سه ضد” و ” پنج ضد” را پشت سر نهادیم (۱۶).
در صفحه ۴٢۰ ، جریان نوسازی مؤسسات صنعتی و تجاری بورژوازی به نادرستی تشریح شده است . پس از رهائی ، بورژوازی ملی وادار شد كه در راه نوسازی سوسیالیستی گام نهد. ماچانكایچك را سرنگون و سرمایه بوروكرات را مصادره كردیم ، اصلاحات ارضی را انجام دادیم ، جنبش های “ سه ضد ” و “ پنج ضد ” را به مرحله عمل در آوردیم و بالاخره اینكه تعاونی ها را به یك واقعیت عملی بدل ساختیم . از آغاز بازارها را در كنترل داشتیم . این سلسله تغییرات بورژوازی ملی را وادار كرد كه قدم به قدم به امر نوسازی تن دهد. از نقطه نظر دیگر، طبق موازین برنامه مشترك ، منافع اقتصادی گوناگون می بایستی فرصت و محلی برای توسعه بیابند. این امر سرمایه داران ملی را قادرساخت كه برای بدست آوردن سود كوشش كنند. مضافاً اینكه قانون اساسی به آنان حق رأی و حق حیات می داد. این واقعیت ها موجب پیدایش این آگاهی دربورژوازی شد كه اگر به امر نوسازی تن دهد ، خواهد توانست از موقعیت اجتماعی معینی برخوردار بوده و نقش مشخصی در آینده اقتصادی و فرهنگی كشور به عهده گیرد.
در مؤسسات مشترك خصوصی و دولتی ، سرمایه داران از هیچ حق مدیریت واقعی برخوردار نیستند. تولید نیز بدون شك تحت مدیریت مشترك سرمایه داران و نمایندگان بخش عمومی قرار ندارد. در عین حال نمی توان مدعی شد كه “ استثمار كارگر توسط سرمایه از میان برداشته شده.” این استثمار عمدتاً از میان رفته . كتاب ظاهراً این واقعیت را فراموش كرده كه هفتادوپنج درصد مالكیت موسسات مشترك مورد نظر ما سوسیالیستی است. البته امروزه این درصد به نود وگاه حتی بیشتر نیز می رسد.
نوسازی صنعت و تجارت سرمایه داری اساساً به پایان رسیده است. البته اگر سرمایه داران فرصتی پیدا كنند ، بی مهابا ما را مورد حمله قرار خواهند داد . در سال ۱۹۵۷ما یورش دست راستی ها را پس نشاندیم . (۱۷) در سال ۱۹۵۹آنان بار دیگراز طریق نمایندگان خود درحزب ، حركتی را علیه ما آغاز كردند.(۱۸) سیاست ما در مورد سرمایه داران ملی آنست كه در كنار ولی مالاً محتاط بر آنان گام برداریم.
كتاب از این گفته لنین استفاده می كند كه سرمایه داری دولتی “ مبارزه طبقاتی را درشكل دیگری” ادامه می دهد، این درست است. (ص ۴٢۱)
٢۷- زمان لازم برای ساختمان سوسیالیسم
در صفحه ۴٢۳كتاب آمده است كه در جبهه سیاسی و ایدئولوژیكی ، ما انقلاب سوسیالیستی را درسال ۱۹۵۷(۱۹) به پایان رساندیم. به نظرما بهتربود گفته می شد كه ما به یك پیروزی تعیین كننده دست یافتیم.
در همین صفحه گفته شده كه ما می خواهیم ظرف ده یا پانزده سال چین را به یك كشور سوسیالیستی قدرتمند تبدیل كنیم . این چیزی است كه ما با آن موافقیم! این بدان معنا است كه پس از برنامه پنج ساله دوم باید تا سال ۱۹۷٢دو برنامه پنج ساله دیگر را نیز پشت سر بگذاریم (یا حداقل تا ۱۹۶۹، اگر خواسته باشیم دو یا سه سالی از برنامه جلو بیافتیم ) . علاوه بر مدرنیزه كردن صنعت و كشاورزی و علم و فرهنگ ، ما باید دفاع ملی خود را نیز مدرن كنیم . در كشوری مثل ما به فرجام
رساندن ساختمان سوسیالیسم امر بی اندازه دشواری است. درساختمان سوسیالیسم نمی توان از “زود” سخن گفت. تمام مؤسسات در كشورهای سرمایه داری هم این اصول را به مرحله ی اجرا می گذارند . باید تفاوتی اساسی میان اصول حاكم بر مدیریت مؤسسات سوسیالیستی و سرمایداری وجود داشته باشد . ما در چین توانسته ایم از طریق قرارداد مسئولیت مدیران تحت هدایت حزب ٬ شیوه های مدیریت خود را از مدیریت سرمایه داری متمایز سازیم.
٢۸ –بازهم بحثی پیرامون رابطه ی صنعتی شدن و تغییر سوسیالیستی
در صفحه ی ۴۲۳ گفته شده كه " اصلاح نظام مالكیت پیش از تحقق امر صنعتی شدن ٬ اقتضای شرایط ویژه چین بود. " این یك اشتباه است. اروپای شرقی نیز٬ مانند چین ٬ " از وجود یك اردوگاه سوسیالیستی قدرتمند و نیز مساعدت های كشوری چون شوروی با صنعتی پیشرفته بهره می جست. " مسئله در اینجا است كه به چه علت كشورهای اروپای شرقی نتوانستند قبل از صنعتی شدن ٬ یك تغییر سوسیالیستی در نظام مالكیت ( ازجمله كشاورزی ) به وجود آورند ؟ [14] در باره ی رابطه ی بین تغییر سوسیالیستی و صنعتی شدن ٬ وافعیت اینست كه حتی در خود شوروی نیز مسئله ی مالكیت قبل از تحقق یافتن صنعتی شدن حل شد .
از نقطه نظر تاریخ جهان نیز انقلابهای بورژوازی و ایجاد كشورهای بورژوائی قبل ٬ و نه پس از انقلاب صنعتی ٬ صورت گرفت . بورژوازی نخست روبنا را تغییر داد و دستگاه دولت را در دست گرفت و سپس به تیلیغ و گرد آوری قدرت واقعی اقدام نمود . تنها در آنزمان بورژوازی به ایجاد تغییرات بزرگی در روابط تولیدی كمر بست . هنگامیكه روابط تولیدی تغییر یافت و در مسیر درستی قرارگرفت٬ راه برای رشد نیروهای تولیدی هموار شد . بدون شك انقلاب در روابط تولیدی مولود درجه ی معینی از رشد نیروهای تولیدی است٬ ولی رشد عمده ی این نیروها تنها پس از تغییر روابط تولیدی صورت می پذیرد . برای مثال ٬ تاریخ رشد سرمایه داری را مد نظرقراردهید. در مرحله ی اول تنها هماهنگی بین تولید كنندگان گوناگون پیش آمد و سپس به كارگاه های دستی مبدل شد. در همان زمان بود كه روابط تولیدی سرمایه داری در حال شكل گرفتن بود ٬ ولی در كارگاه ها هنوز ازماشین استفاده نمی شد پیشرفت تكنولوژیك شد و شرایط را برای بكار گرفتن ماشین مهیا ساخت . انقلاب صنعتی در انگلستان ( اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم ) پس از انقلاب بورژوازی ٬ یعنی پس از قرن هفدهم ٬ صورت گرفت . قبل از آنكه آلمان ٬ فرانسه ٬ آمریكا و ژاپن توانستند به رشد وسیع صنایع سرمایه داری دست یابند ٬ نخست در آنان تغییراتی در روبنا و روابط تولیدی صورت پذیرفته بود .
این یك قانون كلی است كه تنها زمانی می توان مسئله مالكیت را حل كرد و به امر رشد نیروهای تولیدی پرداخت كه قبلا عقاید عمومی برای مسئله تسخیر قدرت سیاسی آماده كرده باشیم . گرچه بین انفلاب بورژوازی و انقلاب پرولتری تفاوت های معینی وجود دارد – زیرا قبل ازانقلاب سوسیالیستی روابط تولیدی سوسیالیستی موجود نبود٬حال آنكه در بطن جامعه ی فئودالی روابط تولیدی سرمابه داری آغاز به رشد كرده بود – ولی این دو جنبه ی فوق اساسا۫ شبیه اند .
قسمت دوم : بخش های ٢۴- ۲۹
٢۹- تضاد بین روابط تولیدی سوسیالیستی و نیروهای تولیدی
صفحه ی ۴٣٣ كتاب تنها به بحث " كاركردهای مشترك " روابط تولیدی و نیروهای تولیدی در سوسیالیسم می پردازد و تضاد میان این دو را مد نظر قرار نمی دهد . روایط تولیدی شامل مالكیت ابزار تولید ٬ روابط مردم در جریان تولید و نظام توزیعی جامعه می گردد . به عبارتی ٬ انقلاب در نظام مالكیت زیر بنا است . برای مثال ٬ پس از آنكه تمام اقتصاد ملی از مالكیت اشتراكی به مالكیت خلقی در آید و در حقیقت به ما یملك تفكیك ناپذیر تمام خلق بدل شود – گر چه مالكیت خلقی برای مدتی نسیتا۫ طولانی باقی خواهد ماند – بهر حال در هر یك از مؤسساتی كه مالكیت آن در مقوله ی مورد بحث قرار گرفته ٬ برای مدتها مسائلی باقی خواهد ماند . مثلا۫ آیا از مؤ سسات باید تحت اختیار كدام یك از گروها قرا رگیرد ؟ در سال ۱۹۵۸ در برخی از واحد ها ی ساختمانی ٬ نظامی به مرحله ی عمل در آمد كه بر حسب آن مسئولیت های مشخصی برای سرمایه گذاری های ثابت تعیین شد . حاصل این برنامه شكوفا شدن بی حد و حصر شور وشوق توده ها بود . زمانی كه مركز نمی تواند بر قدرت ابتكار خود متكی باشد ٬ باید در شكوفا ساختن ابتكار و خلاقیت مؤسسات محلی كوشا باشد . اگر مانعی در راه این ابتكار پدید آید ٬ امر تولید ضرر خواهد یافت .
بدین سان می بینیم كه حتی در روابط تولیدی تحت مالكیت خلق ٬ بازهم تضادهائی باقی است كه باید جهت حل آنان اقدام نمود . بعلاوه ٬ در زمینه ی روابط بین مردم در جریان تولید و نیز روابط توزیعی ٬ باید بی وقفه در جهت بهبود این روابط گام برداشت . در این زمینه ها ٬ زیر بنا را به سختی می توان تشخیص داد . مطالب بسیاری است كه هنوز یاید در زمینه ی روابط انسانی در جریان تولید نوشته شود ٬ مطالبی در زمینه هائی چون برخورد های مساوات گرای رهبران ٬ تغییر برخی قوانین و كردارها ٬ " دومشاركت " [15]٬ " سه تركیب " [16] و غیره . مالكیت عمومی كمون های اولیه برای مدتها ادامه داشت ٬ ولی در همین مدت روابط بین مردم در جریان تولید ٬ شاهد تغییرات متعدی شد .
٣۰- گذار از مالكیت اشتراكی به مالكیت خلق اجناب نا پذیراست
در صفحه ی ۴۳۵تنها گفته شده كه وجود دو نوع مالكیت عمومی امری اجتناب نا پذیر است و به این امر كه گذار از مالكیت خلق نیز از لحاظ عینی اجتناب ناپذیر است اشاره ای نشده . این یك جریان عینی گریز نا پذیر است ٬ جریانی كه امروزه در قسمت هائی از كشور ما می توان آنرا می توان مشاهده كرد بنا بر اطلاعاتی كه از منطقه چنگ آن * در ایالت هوپی ** رسیده كمون هائی كه محصولات صنعتی تولید می كنند ٬ در حال رشد اند و سطح انباشت آنها به میزان ۴۵درصد افزایش یافته و سطح زندگی دهقانان نیز بالا است . اگر این شرایط ادامه یابد و اگر نگذاریم مالكیت اشتراكی به مالكیت خلق بدل شود و تضاد موجود حل گردد ٬ آنگاه سطح زندگی دهقانان از كارگران پیشی خواهد گرفت و این امر به ضرر رشد صنعتی و كشاورزی خواهد بود .
در صفحه ی ۴٣۸ گفته شده : " مؤسساتی كه تحت مدیریت دولت هستند اساسا۫ از اشتراكی ها متفاوت نیستند ... دو نوع مالكیت عمومی وجود دارد...كه هر دو مقدس و خدشه ناپذیرند ". البته در چهار چوب نطام سرمایه داری ٬ تفاوتی میان مالكیت اشتراكی و مالكیت خلقی موجود نیست ٬ ولی در اقتصاد سوسیالیستی این تفاوت اساسی می شود . كتاب از این دو شكل مالكیت به عنوان " مقدس و خدشه ناپذیر " سخن می راند ٬ هرگاه در باره ی نیروهای متخاصم صحبت میكنیم ٬ این گونه مطلب مجاز است ؛ ولی زمانیكه در باره ی جریان رشد مالكیت عمومی سخن می گوئیم ٬ آنگاه بیان فوق نادرست خواهد بود . هیچ چیز را نمی توان تغییر ناپذیر تلقی كرد . حتی خود مالكیت خلقی نیز شاهد جریان تغییرات خاص خود خواهد شد .
پس از سالیان متمادی ٬ پس از آنكه مالكیت كمون های خلقی به مالكیت تمام خلق بدل شده باشد ٬ آنگاه تمام كشور به نظام تجزیه ناپذیر مالكیت تمام خلق مبدل خواهد شد . برای مدتی ٬ نظام موجود در شكل نظام سوسیالیستی مالكیت تمام خلقی باقی خواهد ماند و تنها پس از دوران معینی به یك نظام كمونیستی مالكیت تمام خلق تبدیل خواهد شد . بدین سان ٬ مالكیت خلق باید خود از مرحله توزیع بر حسب كار به مرحله ی توزیع بر حسب نیاز تكامل یابد .
۳۱- مالكیت فردی
در صفحه ۴۳۹ ٬ كتاب می گوید : " بخش دیگر٬ كالاها ی مصرفی هستند ... كه مایملك خصوصی كارگران را تشكیل می دهند . " اینگونه بیان مطلب این شبهه را در میان مردم به وجود می آورد كه كالاهائی كه در مقوله ی " مصرفی " جای می گیرند بایستی ٬ به عنوان مایملك خصوصی و شخصی كارگران بین آنان تقسیم گردد . این تصور نادرستی است ٬ یك قسمت از كالاها خصوصی و انفرادی و بخش دیگر را مایملك عمومی تشكیل می دهد .
تأسیسات فرهنگی و آموزشی ٬ بیمارستان ها ٬ تأسیسات ورزشی و بالاخره پاركها و امثالهم در مقوله ی كالاهای مصرفی عمومی قرار دارند . بعلاوه سهم این بخش دوم رو به افزایش است . البته این گونه تأسیسات برای یك یك كارگران است ولی به هیچ وجه ملك خصوصی آنان نیستند .
در صفحه ی۴۴۰ ما می بینیم كه مقولاتی چون در آمد كار و پس انداز ٬ مسكن ٬ كالاهای خانگی ٬ كالاهای مصرفی انفرادی و وسائل معمولی دیگر با هم ادغام شده اند . این كار نامطلوبی است چرا كه پس اندازها ٬ مسكن و غیره جملگی از درآمد زحمتكشان بدست می آید.
كتاب بیش از حد از مصرف انفرادی سخن می گوید و از مصرف اجتماعی مانند رفاه عمومی ٬ فرهنگ و بهداشت ذكری بمیان نمی آورد . این یك طرفه است . در مناطق روستائی ما ٬ وضعیت مسكن در شرایطی كاملا۫ متفاوت از آنچه كه باید باشد قرار دارد . ما باید به سبكی منظم در جهت بهبود وضع مسكن روستاها گام برداریم . ساختمان مسكن ٬ مخصوصا۫ در شهرها ٬ باید عمدتا۫ با استفاده از نیروی اجتماعی اشتراكی و نه نیروهای فردی صورت پذیرد . اگر یك جامعه ی سوسیالیستی اقدام به فعالیتهای اشتراكی نكند پس در نهایت این چگونه سوسیالیسمی خواهد بود ؟ برخی می گویند كه سوسیالیسم حتی بیش از سرمایه داری با انگیزه های مادی سروكار دارد . اینگونه صحبت ها واقعا۫ شرم آور است. در اینجا كتاب می گوید كه ثروت تولید شده توسط مزارع اشتراكی شامل مایملك انفرادی و فراورده های مشاغل جنبی نیز می گردد . اگر ما نتوانیم این مشاغل جنبی را به مایملك عمومی در آوریم٬ آنگاه دهقانان برای همیشه دهقان باقی خواهند ماند . یك نظام اجتماعی معین را باید در دوره ی معینی تحكیم و تثبیت كرد. ولی امر تحكیم نیز باید حد و ثغوری داشته باشد . اگر صرفا۫ تحكیم ادامه یابد ٬ ایدئولوژی ایكه منعكس كننده ی این نظام است طبعاً رو به انجماد می نهد و موجب می گردد كه مردم نتواند تفكر خود را با تحولات جدید سازگار كنند .
در همین صفحه٬ سخنی از تلفیق و ادغام منافع فردی و جمعی است. كتاب می گوید : " امر تلفیق و ادغام از طریف روش زیر تحقق می یابد : یك عضو جامعه به اعتبار كمیت و كفیت كاری كه انجام داده ٬ از جامعه مزایائی دریافت میكند تا اصل منافع مادی فردی او ارضاء گردد. " در اینجا ٬ كتاب بدون ذكر محدودیت های لازم ٬ منافع فردی را مقدم می شمارد . این یك برداشت یكسویه در باب اصل منافع مادی است.
به گفته كتاب صفحه ی ۴۴۱ ٬" منافع اجتماعی و فردی در تباین نیستند و تدریجا قابل تلفیق اند." این یاوه گوئی است و مسئله ای را حل نمی كند در كشوری مانند كشور ما اگر هر چند سال یكبار به تضادهای درون خلق سامان نبخشیم ٬ این تضاد ها هیچ گاه حل و تلفیق نخواهد شد.
۳٢ – تضاد نیروی محرك یك جامعه ی سوسیالیستی است
پاراگراف پنجم صفحه ی ۴۴٣ كتاب به وجود تضاد میان نیروهای تولیدی در جانعه ی سوسیالیستی اذعان دارد و از ضرورت حل این تضاد سخن می گوید . ولی كتاب این نكته را به هیچ وجه درك نكرده كه تضادها نیروی محرك جوامع سوسیالیستی اند . پاراگراف بعدی قابل قبول است ٬ ولی در سوسیالیسم این تنها برخی جوانب روابط انسانی و بعضی اشكال هدایت اقتصاد نیستند كه می توانند مانع رشد نیروهای تولید گردند بلكه مسایل نظام مالكیت ( برای مثال ٬ دو نوع مالكیت ) نیز ممكن است نقش چنین مانعی را ایفاء كنند. نقطه نظر پاراگراف بعدی از همه مشكوك تر است. در آنجا گفته شده : " در سوسیالیسم ٬ تضادها سازش ناپذیرنیستند. " ٬ این حكم با قوانین دیالكتیك مبنی بر اینكه همه ی تضادها سازش ناپذیراند سازگار نیست. تضاد سازش پذیر دركجا وجود داشته ؟ البته برخی تضادها خصمانه ( آنتاگونیستی ) و بعضی غیر خصمانه ( غیرآنتاگونیستی ) هستند ولی نباید تصور كرد كه تضادهای سازش پذیر وجود دارند.
در دوران سوسیالیسم ٬( در چاپ ۱۹۶۷ ٬ گفته شده كه شاید منظور مائو دوران كمونیسم بوده است . ) شاید جنگی وجود نداشته باشد ولی مبارزه بین گروهای مختلف مردم هست ؛ شاید انقلاب در مفهوم سرنگونی طبقه ای بدست طبقه ای دیگر وجود نداشته باشد ٬ ولی انقلاب وجود خواهد داشت . گذارازسوسیالیسم به كمونیسم خود یك انقلاب است ٬ گذار از یك مرحله ی جامعه كمونیستی به مرحله ی دیگر نیز یك انفلاب است . بعلاوه ٬ انقلاب های تكنولوژیكی و فرهنگی نیز مطرح اند . كمونیسم بدون شك باید از مراحل مختلف و انقلاب های متعدد بگذرد.
كتاب آنگاه از تكیه به " عمل مثبت " توده ها در زمان مناسب برای فائق آمدن بر تضادها سخن می گوید. "عمل مثبت " باید شامل مبارزه ی پیچیده نیز باشد.
" دردوران سوسیالیسم ٬ ظبقه ای وجود ندارد كه فعالانه دست اند كار توطئه برای ایفاء روابط اقتصادی منسوخ باشد. " درست ٬ ولی در جامعه ی سوسیالیستی اقشار محافظه كار و چیزی در مقوله ی " گروههای ذینفوذ " وجود دارند و در این جامعه هنوز بین كار یدی و كار ذهنی و نیز میان شهر وروستا و كارگر و دهقان تضاد وجود دارد . گرچه این تضاد ها خصمانه (آنتا گونیستی) نیستند ولی بدون آنان مبارزه میسر نسیت.
فرزندان كادرهای ما مایه ی دلسردی اند . آنها فاقد تجربه ی اجتماعی و تجربه ی زندگی هستند ٬ وادعا زیاد دارند . و همواره احساس برتری می كنند . باید به آنان آموخت كه والدین خود به شهدا تكیه نكنند بلكه تنها به خود متكی باشند.
در یك جامعه ی سوسیالیستی همواره افراد پیشتاز و عقب افتاده وجود خواهند داشت : برخی پیوسته در كار اشتراكی اهتمام كامل می ورزند و سخت كوش و درست كار و همواره پر شور و شاداب اند و در مقابل بعضی پراز شهرت و مكنت و اهداف شخصی میكوشند و همواره مأیوس و بی علاقه اند . در هر دوره از جریان تكامل سوسیالیسم ٬ گروهی خواهند كوشید كه نهادهای اجتماعی و روابط تولیدی عقب افتاده را حفظ كنند . در بسیاری از مسائل ٬ دهقانان میانه حال مرفه نقطه نظرهای خاصی دارند . آنها نمی توانند خود را با تحولات جدید تطبیق دهند و برخی از آنان به مقابله با این تحولات بر می خیزند . نمونه ی این حقیقت را اخیرا۫ در ارتباط با قانون اساسی هشت كلمه ای (٢۱) و برخورد دهقانان مرفه مناطق روستائی كوانگ نونگ [17][17] تجربه كردیم .
در پاراگراف آخر صفحه ی ۴۵۳ آمده است : " انتقاد و انتقاد از خود نیروهای محركه قدرتمندی در جهت تكامل جامعه ی سوسیالیستی هستند. " مسئله این نیست. تضاد ها نیروی محرك و انتقاد و انتقاد از خود شیوه ی حل تضادها هستند .
۳۳ – جریان دیالكتیكی شناخت
در پاراگراف دوم صفحه ی ۴۴۶ گفته شده كه همزمان و همگام با اجتماع شدن مالكیت ٬ " مردم ارباب روابط اقتصادی حاكم برجامعه ی خود می گردند "و" می توانند این قوانین را كانلا ادراك كرده و آگاهانه به مرحله ی اجرا گذارند. " باید در نطر داشت كه این كار مستلزم گذاراز یك جریان است . همواره در آغاز یك اقلیت است كه قانونمندیهای جدید را درك میكن و سپس این قانونمندی به شناخت اكثریت در می آید. برار گذار از جهل به معرفت ٬ ضروری است كه از یك جریان عمل و مطالعه بگذریم .
در آغاز٬ هیچ كس شناختی ندارد ٬ شناخت پیشین وجود خارجی ندارد .برای بدست آوردن نتیجه ٬ مردم باید عمل كنند و در مقابل مسائل با شكست هائی روبرو شوند ؛ تنها ازاین طریق است كه تدریجا۫ شناخت حاصل می گردد . اگر بخواهید قوانین عینی نكامل وچیزها را بدانید ٬ باید از جریان عمل بگذرید و موضع ماركسیست – لنینستی اتخاذ كرده و دائما۫ در كار عمل و مطالعه باشید و موفقیت و ناكامی های متعددی را پشت سر بگذارید . بعلاوه ٬ تحقیق دقیق نیز ضروری است . برای اینكه شناخت ما با قانونمندیها منطبق باشد ٬ راه دیگری وجود ندارد. برای كسانیكه تنها در پی پیروزی اند و شكست نمی خواهند ٬ شناخت این قانونمندیها میسر نیست .
" ادراك كامل و اجرای آگاهانه ی این قانونمندیها " كار آسانی نیست . در صفحه ی ۴۴۶ كتاب از انگلس نقل شده است كه : " تنها در زمان حاضر است كه فرد كاملا آگاه ٬ تاریخ را می سازد .برای نخستین بار مردم تا حد زیادی ٬ یا بسیار زیادتر از
سابق ٬ می توانند به نحوه مطلوب خود ٬ مؤثر واقع شوند ". " بسیار زیادتر از سابق " و " آغاز به " مفاهیم نسبتا۫ دقیقی هستند .
كتاب به تضادهای موجود بین ظواهر و ماهیت ها اشاره نمی كند . ماهیت ها همواره در پس ظواهر نهفته اند و باز شناساندن آنها میسر نیست .مگر از مجرای ظواهر . كتاب این نظر را تاكید نمر كند كه شناخت قانونمندیها ٬ فرد باید جریانی را پشت سر بگذارد . پیشتازان نیز از این قاعده مستثنی نیستند .
در تمام كتاب از " مدیریت مؤسسات بر اساس اصل نظام رهبر واحد " سخن رانده شده. تمام مؤسسات در كشورهای سرمایه داری هم این اصول را به مرحله ی اجرا می گذارند . باید تفاوتی اساسی میان اصول حاكم بر مدیریت مؤسسات سوسیالیستی و سرمایداری وجود داشته باشد . ما در چین توانسته ایم از طریق قرارداد مسئولیت مدیران تحت هدایت حزب ٬ شیوه های مدیریت خود را از مدیریت سرمایه داری متمایز سازیم .
۳۵- آغاز از اصول و قوانین اساسی یك شیوه ی ماركسیستی نیست.
از بخش دوم به بعد، قوانین متعددی طرح شدهاند. تحلیل اقتصاد سرمایهداری دركاپیتال با ظواهرمیآغازد و به جستجوی ماهیتها میپردازد و آنگاه از ماهیت بهره میجوید تا ظاهر را تبیین كند و با این شیوه به جمعبندیها و طرحهای مؤثر و مفیدی دست مییابد. ولی كتاب مورد بحث ما در پی تحلیل نیست. تركیب كتاب فاقد نظم و قاعده است. كتاب همواره از قوانین و اصول و تعاریف میآغازد، حال آنكه ماركسیسم ـ لنینسم همواره با این روش مخالفت ورزیده. تاثیرات و تبلورهای اصول و قوانین را باید از طریق مطالعه مورد تحلیل قرارداد و تنها آنگاه اصول و قوانین را میتوان استنتاج كرد. انسان، درراه شناخت، همواره در ابتدا با ظواهر برخورد میكند، ازآنجا آغازمیكند و به جستجوی اصول و قوانین میپردازد. ولی كتاب عكس این كار را انجام میدهد. روش كتاب قیاسی است نه تحلیلی. طبق منطق صوری: "انسانها همه میمیرند." آقای چانگ[18] یك انسان است. پس آقای چانگ خواهد مرد. این استنتاجی است كه از مقدمه همه انسانها میمیرند برمیآید. این روش قیاسی است. برای هرمساله، كتاب نخست تعاریفی عرضه میكند و این تعاریف را آنگاه بعنوان مقدمه تلقی نموده و براساس آن استدلال میكند، غافل از آنكه مقدمه اصلی باید خود حاصل تامل در یك مسئله باشد. برای كشف و اثبات قوانین و اصول، باید تجربه انضمامی را پشت سر گذاشت.
۳۶ ـ آیا آزمایشهای پیشرفته را میتوان بسادگی تودهگیر كرد؟
در پاراگراف دوم صفحه ی ۴۶۱ كتاب، چنین آمده است: "در یك اقتصاد ملی سوسیالیستی، آخرین دستآوردهای علمی و اختراعات تكنیكی وآزمایشات پیشرفته را میتوان بدون كوچكترین دشواری، در تمام مؤسسات تودهگیر كرد. " حقیقت به هیچ وجه الزاماً چنین نیست. در یك جامعه سوسیالیستی كماكان " آقا بالاسرهای آكادمیك وجود دارند كه ارگانهای تحقیق علمی را در انحصارداشته و نیروهای جدید را سركوب میكنند." به این خاطر است كه نمیتوان آخرین دستآوردهای علمی را بدون كوچكترین دشواری تودهگیركرد. با اینگونه اظهارنظرها، ما اساساً ازدرك این نكته عاجزمیمانیم كه در یك جامعه سوسیالیستی تضاد وجود دارد. هرگاه چیز تازهای پدید میآید همواره با موانعی روبرو میگردد، شاید به خاطر آنكه مردم به آن عادت ندارند یا آنرا درك نمیكنند و یا شاید یه این لحاظ كه پدیده نو با منافع گروههای معینی در تضاد قرار دارد. برای مثال سیاست ما مبنی بر كشت نزدیك به هم شخم عمیق فی نفسه سرشت طبقاتی خاصی ندارد ولی این سیاست با مخالفت و مقاومت گروه مشخصی روبرو شده. البته شكی نیست كه بین شركت این شرایط محدود كننده در یك جامعه ی سوسیالیستی و یك جامعه ی سرمایهداری تفاوتهایی اساسی وجود دارد.
۳٧ ـ برنامه ریزی
در صفحه ی ۴۶۵ ازانگلیس نقل شده كه گفته است: " در سوسیالیسم، تنظیم تولید اجتماعی بر اساس یك برنامه از پیش تدوین شده میسر خواهد بود." این درست است. در جامعه سرمایهداری، تعادل اقتصاد ملی از طریق بحرانهای اقتصادی شكل میگیرد. در جامعه ی سوسیالیستی این تعادل را میتوان از طریق برنامه ریزی جامه ی تحقق پوشاند. ولی نباید صرفاً به لحاظ این امكان، منكر این واقعیت شد كه شناخت تناسبهای لازم درامرتولید تنها در یك جریان دست یافتنی است. در اینجا كتاب میافزاید: " خود انگیختگی و سیاست عدم مداخله دولت[1] با مالكیت عمومی ابزار تولید ناسازگاراست." البته نباید تصور كرد كه در یك جامعه ی سوسیالیستی خود انگیختگی و سیاست عدم دخالت دولت وجود خارجی ندارد. شناخت ما در مورد قانونمندیها یكباره و یكشبه كامل نمیشود. كارعلمی به ما میآموزد كه مثلاً در یك دوره مشخص، فلان گروه فلان برنامه را پیش گرفته. البته هیچ كس نمیتواند ادعا كند كه برنامه ی یك گروه مشخص، منطبق با قانون مندیها است. شكی نیست كه برخی از برنامهها منطبق یا كم و بیش منطبق خواهد بود، حال آنكه برخی دیگر نامنطبق یا اساساً نامنطبق از آب درخواهد آمد.
این یك نقطه نظر متافیزیكی است كه فكر كنیم شناخت تناسبهای لازم، مستلزم پشت سر گذاشتن یك جریان نیست ـ جریانی شامل مقایسه پیروزیها و شكستها كه خود متضمن تحولی پیچیده و طاقت فرسا است. آزادی درك ضروری است ولی ضرورت را تنها به یك نگاه نمیتوان دریافت.دردنیا هیچ كس یك خردمند طبیعی وذاتی نیست، بعلاوه با ایجاد جامعه ی سوسیالیستی همه یكدفعه پیشگو نمیشوند. چرا این متن اقتصاد سیاسی پیش ازاین منتشرنشد؟ چرا پس ازانتشار، این متن مورد تجدید نظرهای مكررقرارگرفت؟ آیا در تحلیل نهایی علت این نیست كه در گذشته دانش ما ناكامل بود و هنوزهم ناكامل باقی مانده است؟ به تجربیات خود ما بنگرید: در آغاز نمیدانستیم سوسیالیسم را چگونه میتوان جامعه ی عمل پوشاند و تدریجاً از طریق عمل اندكی آموختیم ولی آموختههای ما هنوز كافی نیست. اگر آنها را كافی تصور كنیم، دیگر كاری برای ما باقی نخواهد ماند.
در صفحه ی ۴۶۶ گفته شده كه یكی ازویژگیهای برجسته سوسیالیسم " حفظ منظم و آگاهانه تناسبات لازم است. " این هم یك مسئولیت است و هم یك ضرورت كه تحقق بخشیدن به آن كار بسیار دشواری است. حتی استالین گفته بود كه نمیتوان برنامههای شوروی را انعكاس كامل ضرورتهای قانون تكامل اقتصادی بشمار آورد.
" حفظ منظم تناسبات لازم " درعین حال به معنای ظهورمنظم بی تناسبیها است. چرا كه زمان حفظ تناسبات ضرورت پیدا میكند كه تناسبات لازم بدست نیامده باشد. در جریان رشد یك اقتصاد سوسیالسیتی ، ظهور منظم بی تناسبیها ما را بر آن میدارد كه به مدد تناسبیت و جامعیت، تعادلی پدید آوریم، برای مثال، با رشد اقتصاد، كمبودكادرها و پرسنل تخصصی در همه ی زمینهها محسوس میافتد و بین عرضه و تقاضا تضادی پدیدار میشود. این تضاد ما را بر آن میدارد كه مدارس بیشتری به راه بیاندازیم و در جهت حل تضاد، كادرهای بیشتری تربیت كنیم. پس از ظهور بی تعادلیها و بی تناسبیها است كه مردم قانونمندیها را عمیقتر درك میكنند.
اگردربرنامه ریزی ، حسابرسی دقیق وجود نداشته باشد یا اینكه درآن تحولات را به حال خود رها كنیم و یا اینكه درخطا ناپذیری هر قدم بیش از حد محافظهكاری نشان دهیم، شیوههای ما موثر نخواهند بود و در نتیجه تناسبیت مخدوش خواهد شد.
یك برنامه در حقیقت یك مشكل ایدئولوژیك است. ایدئولوژی درعین اینكه انعكاسی از واقعیت است ولی به نوبه خود بر واقعیت تاثیر میگذارد. دربرنامههای گذشته ما، مقرر شده بود كه هیچ صنعت تازهای نباید در مناطق ساحلی ما ایجاد گردد و بدین سان تا سال ۱۹۵٧ساختمانی در این مناطق صورت نگرفت. ما هفت سال را تلف كردیم. تنها پس از سال ۱۹۵۸ بود كه ساختمان اساسی آغاز گردید. دو سال اخیر شاهد تحولات عظیمی بوده است. باین ترتیب اشكال ایدئولوژیك از قبیل برنامهها تاثیر بسزایی در رشد اقتصادی و آهنگ آن ایفا میكنند.
۳۸ ـ اولویت رشد در زمینه تولید ابزار تولیدی، پیشبرد همزمان صنعتوكشاورزی :
در صفحه ی ۴۴۶، مساله اولویت رشد در زمینه تولید ابزار تولیدی مورد توجه قرار گرفته است.اولویت رشد تولید ابزار تولیدی یك قانون عمومی در زمینه گسترش باز تولید است كه در تمام جوامع مصداق مییابد. اگر در جامعه سرمایهداری اولویت با رشد تولید ابزار تولیدی نباشد، آنگاه باز تولید گسترده میسر نخواهد بود. در دوران استالین، به لحاظ تاكید خاصی كه برنامهها برای رشد صنایع سنگین قائل بودند به كشاورزی بیتوجهی میشد. اروپای شرقی نیز دشواریهای مشابهی بوده است. برخورد ما چنین بوده كه اولویت رشد تولید ابزار تولیدی را شرط به عمل گذاردن برنامه پیشبرد همزمان صنعت و كشاورزی قرار دهیم و مضافاً اینكه این برنامه رشد همزمان را در دیگر حوزهها نیز، در حالیكه در هر یك از آنان بخش معینی نقش هدایت كننده را به عهده داشت، به مرحله عمل در میآوریم. اگر كشاورزی پیشرفت نكند مسایل چندانی را نمیتوان حل كرد. ما چهارسال پیش طرح رشد همزمان صنعت و كشاورزی را پیشنهاد كردیم. لكن این طرح در واقع در سال ۱۹۶٠ جامه ی تحقق پوشید.
میزان اهمیتی را كه ما برای كشاورزی قائلیم میتوان در حجم مواد فولادی كه برای این كار تخصیص دادهایم مشاهده كرد. در سال ۱۹۵۹ ما تنها ٠٠٠,۵۹٠ تن فولاد برای كشاورزی مقرركردیم ولی امسال این رقم ( با احتساب طرحهای ساختمانی ذخیره آب ) به ۱.۳ میلیون تن افزایش یافته است. اینست پیشبرد همزمان واقعی صنعت و كشاورزی.
در همین رابطه، كتاب یادآورمیشود كه بین سالهای ۱۹٢۵ تا ۱۹۵۸ تولید ابزار تولیدی درشوروی به میزان ۱٠۳ برابرافزایش یاقت حال آنكه افزایش تولید كالاهای مصرفی تنها۶.۱۵برابر بود. مسئله دراینجا است كه آیا تناسب ۱٠۳ به ۶.۱۵ به نفع رشد صنایع سنگین است یا نه؟ (این جمله تنها در چاپ ۱۹۶٧ متن یافت میشود ) اگر ما خواستار آنیم كه صنایع سنگین سریعاً رشد كنند، همه مردم باید ابتكارو خلاقیت نشان داده و از یك روحیه عالی برخوردار باشند. و اگر خواستار این هستیم كه مردم چنین باشند، بایستی موجباتی فراهم كنیم كه صنعت و كشاورزی و صنایع سبك و سنگین همزمان و توامان رشد كنند.
اگر بتوانیم رشد همزمان و هماهنگ كشاورزی ، صنایع سبك و سنگین را تامین كنیم، آنگاه شاید بتوانیم بهبود مناسبی را در وضع زندگی مردم، در كنار رشد صنایع سنگین، تضمین كنیم و تجربه ی اتحاد شوروی و نیز تجربه ی خود ما ثابت میكند كه اگر كشاورزی رشد نكند و اگر صنایع سبك رشد نكنند، رشد صنایع سنگین نیز زیان خواهد دید.
۳۹ ـ " توزیع تعیین كننده است " : یك نقطه نظر نادرست.
در بخش بیستم گفته شده : " پیش شرط اساسی موج نوینی كه در صنایع تحت مدیریت دولت به چشم میخورد، استفاده از علاقه كارگران به منافع فردی خود در جهت گسترش تولید سوسیالیستی بوده است" در بخش ٢۱ آمده است كه : " باید حسابرسی اقتصادی را مبنی بر قانون اقتصادی توزیع بر حسب كار ــ قانونی كه منافع مادی فردی كارگران را با منافع تولید سوسیالیستی تلفیق می بخشد ــ كاملا به مرحله ی اجرا گذاشته تا بتواند نقش مهمی در مبارزه برای صنعتی شدن ملی ایفاء كند." در بخش٢۵گفته شده : " هدف های تولید سوسیالیستی ، كارگران را بر آن می دارد تا با دقت و مراقبت در امر پیشبرد تولید بكوشند و به لحاظ منافع مادی نسبت به محصول كار خود احساس مسئولیت كنند . این یك محرك قدرتمند برای رشد تولید سوسیالیستی است . مطلق ساختن " علاقه به منافع مادی فردی ،" به سیاق این بخش ازكتاب طبعا۫ با خطرافزایش فرد گرائی همراه است .
در صفحه ی ۴۵٢گفته شده كه قانون توزیع برحسب كار " یكی از نیروهای محرك تعیین كننده تولید سوسیالیستی است چرا كه به اعتبار آن كارگران به انگیزه منافع مادی خود به امر اجرای برنامه های لازم جهت افزایش تولید علاقمند خواهند بود." نمی توان از طرح این پرسش احترازكرد كه " اگر قوانین اساسی اقتصاد سوسیالیستی تعیین كننده سمت و جهت رشد تولید سوسیالیستی اند ، پس چگونه است كه منافع مادی فردی نیروی محرك تعیین كننده قلمداد شده است ؟ " نیروی محرك دانستن توزیع كالاهای مصرفی در واقع تبلورهمان نقطه نظر نادرست " توزیع تعیین كننده است میباشد. ماركس در نقد برنامه گوتا گفته بود: " در وحله اول توزیع باید توزیع ابزار تولیدی باشد: ابزارتولیدی در دست چه كسانی است؟ سئوال تعیین كننده همین است. توزیع ابزارتولیدی تعیین كننده توزیع كالای مصرفی است." تعیین كننده قلمداد كردن توزیع كالاهای مصرفی در حكم تحریف نقطه نظر راستین ماركس است و یك اشتباه نظری جدی بشمار میآید.
۴٠ ـ تفوق سیاست و انگیزههای مادی.
در پاراگراف دوم صفحه ۴۵٢، سازمان حزبی پس از ارگانهای اقتصادی قرار میگیرند و بدین سان این ارگانها در راس و تحت مدیریت مستقیم دولت مركزی بشمار میروند. در این گونه مناطق، سازمانهای حزبی محلی نمیتوانند رهبری سیاسی را بدست گیرند و درنتیجه بسیج تمام نیروهای سازنده توسط آنان به امری غیرممكن بدل میشود. درصفحه ۴۵٧، در عین اذعان به فعالیت سازنده تودهها ، خاطر نشان شده كه " یكی از مهمترین پیش شرطهای تسریع جریان ساختامن كمونیسم، مشاركت تودهها در مبارزه جهت دست یافتن و فراگذاشتن از برنامههای رشد اقتصاد ملی است."
همچنین در صفحه ی ۴٧٧ آمده است كه " ابتكاركاركنان مزارع یكی ازعوامل تعیین كننده رشد كشاورزی است." اینكه مبارزه تودهها را " یكی ازعوامل تعیین كننده " بدانیم مغایراین اصل است كه تودهها سازندگان تاریخاند. تحت هیچ شرایطی نمیتوان تاریخ را چیزی دانست كه برنامهریزان و نه تودهها سازندگان آنند.
پس ازمطالب فوق ، این نكته در كتاب طرح شده كه : " قبل از هر چیز، ما باید انگیزههای مادی را بكار گیریم." از این نكته چنین برمیآید كه فعالیت خلاق تودهها را باید به مدد انگیزههای مادی برانگیخت. كتاب از هر موقعیتی بهره جسته تا انگیزههای مادی را بمثابه ابزار جذابی در راه سوق دادن مردم بسوی چشماندازهای دلپذیر مورد بحث قرار دهد. این امر در واقع انعكاس موضع روحی بسیاری ازكاركنان اقتصادی وعناصررهبری ومؤید نقصان در امر تاكید كار سیاسی ایدئولوژیكی است. شكی نیست كه در چنین شرایطی راهی جز تكیه بر انگیزههای مادی وجود ندارد. " از هر كس بر حسب توانایی ، به هر كس بر حسب كار." بخش اول این شعاربدان معنا است كه حد اعلی كوشش را باید در جهت رشد تولید بكار بست. ولی چرا باید دو بخش این شعاررا ازهم تفكیك كرد و هموراه ، بطور یكجانبه، تنها ازانگیزه مادی سخن گفت؟ اینگونه تبلیغ برای انگیزههای مادی سرمایهداری را شكست ناپذیر خواهد ساخت.
[1][1] . بخش اعظم مطالب كتاب نقد نظريات كتابی است كه در اوائل دهه ی پنجاه در شوروی انتشار يافت كه متاسفانه تنها اطلاع ما در مورد هويت كتاب نام كامل آنست و از نويسنده وسال دقيق - Cal Economc: text book انتشار اطلاعی در دست نيست . نام كتاب از اينقرار است-
[11][11]. در دوران استالين، مراكزی در روستاهای شوروی ايجاد شد كه در مقابل حق الزحمة معينی خدمات كشاورزی را به مدد ماشين آلاتی كه در مالكيت دولت بود برای واحدهای توليدی مختلف تأمين می نمود. اين مراكز در دوران خروشچف تعطيل و ماشين آلات آن به واحدها فروخته شد.
[12][12] . اين كتاب زماني نوشته شده كه حزب كمونيست چين هنوز معتقد بود كه يك اردوگاه سوسياليسم وجود دارد، ولی امروزه بر اين نظر است كه اين اردوگاه تجزيه شده و تنها برخی كشورهای سوسياليستی در صحنة جهانی موجوداند.(م)
14 . ( در پاراگراف اول بخش ٢۸ نسخه ی ۱۹۶۷ چنين آمده : ) در صفحه ی ۴٢۳ كتاب گفته شده : " با در نظر گرفتن شرايط خاص چين ٬ تنها به بركت وجود يك اردوگاه سوسياليستی قدرتمند و نيز مساعدت كشور قدرتمند ٬ و از لحاظ صنعتی تكامل يافته ای ٬ چون شوروی بود كه اصلاح نظام مالكيت ( از جمله كشاورزی ) توانست قبل از صنعتی شدن سوسياليستی جامه ی عمل پوشد ." اين يك اشتباه است . كشورهای شرقی به هيچ وجه كمتر از چين از " وجود يك اردوگاه سوسياليستی قدرتمند و نيز مساعدت كشور قدرتمند و از لحاظ صنعتی تكامل يافته ای چون اتحاد شوروی " بهره نجستند . پس چگونه بود كه آنها نتوانستن اصلاح در نطام مالكيت (از جمله كشاورزی ) را قبل از صنعتی شدن سوسياليستی جامه ی عمل بپوشانند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر