۴۱ ـ توازن و عدم توازن.
پاراگراف اول صفحه ۴۳٢ نادرست است. رشد تكنولوژی سرمایهداری در بعضی ازجوانب موزون ودربرخی ناموزون است. ولی نكته مهم در اینجا است كه توازن و عدم توازن رشد تكنولوژیك در سرمایهداری و سوسیالیسم از یكدیگر اساساً متفاوتاند. البته دردوران سوسیالیسم هم توازن و عدم توازن وجود دارد. برای مثال، در دوره اول بعد از رهایی تنها ٢٠٠كارمند در پروژههای زمین شناسی ما مشغول به كار بودند و درزمینه اكتشاف نیز بین ضرورتهای رشد اقتصاد ملی و واقعیتهای موجود شكاف افتاده بود.پس از چند سال كوشش پیگیر، اوضاع كم و بیش اصلاح شده بود كه عدم توازن تازهای ظهور كرد. در حال حاضركاریدی در چین به طور قاطعی غالب است، حال آنكه این واقعیت با ضرورتهای ما مبنی بر رشد تولیدی و افزایش كارائی تولیدی ناسازگاراست. بدین جهت است كه ما باید یك انقلاب عظیم تكنولوژیكی به راه بیاندازیم و این عدم توازن را از میان برداریم. شكی نیست كه با رشد هربخش تكنیكی، عدم توازنهای تازهای در جریان رشد تكنولوژیك مشهود خواهد افتاد. برای مثال، امروزه ما با تكنولوژی پیشرفته تری سرو كارداریم و در نتیجه به ناسازگاری متقابل بسیاری از پدیدهها آگاهی یافتهایم. ولی این كتاب شورویها نه تنها درجه معینی ازتوازن در رشد تكنولوژیكی سرمایهداری بلكه درجه مشخصی ازعدم توازن در سوسیالیسم را نیز منكراست.
تكنولوژی و اقتصاد هر دو به همین سیاق پیشرفت میكنند. ظاهراً كتاب از پیشرفتهای موج وار تولید سوسیالیستی بی اطلاع است و تنها از پیشرفت تك خطی و بدون فرازو نشیب تولید سوسیالیستی سخن میگوید. چنین امری قابل تصور نیست. هیچ خط تكاملی مستقیم نیست بلكه همواره موجوارو یا مارپیچی است. حتی مطالعات ما نیزچنیناند. قبل ازمطالعه كار دیگری میكنیم و بعد از آن هم بایستی چند ساعتی استراحت كنیم. ما نمیتوانیم دائماً مطالعه كنیم وشب و روز را نادیده بیانگاریم. ما روزی بیشتر و روز دیگر كمتر مطالعه میكنیم. بعلاوه در مطالعات روزانه خود گاه مطلب برای اظهار نظر زیاد و گاه كم داریم. همه اینها موج وارند و گاه درفراز و زمانی درفروداند. توازن در مقابل عدم توازن نسبی است . بدون عدم توازن توازنی نیست . ویژگی رشد همه چیزها عدم توازن است . به این خاطراست كه به توازن محتاجیم . درهمه حوزهها و بخشها بین توازن و عدم توازن تضاد وجود دارد ، تضادها دائما پدید میآیند و دائما حل میشوند . وقتیكه برای سالی برنامهای داشتیم ، برای سال بعد هم باید برنامه تهیه كنیم . یك برنامه سالانه مستلزم یك برنامه چهارماهه است كه آن هم به نوبه ی خود یك برنامه یك ماهه را طلب میكند. درهر یك ازماههای سال باید تضاد بین توازن و عدم توازن را حل كرد. باید پیوسته دربرنامه تجدید نظر كرد چرا كه عدم توازنهای تازهای پدید میآید.
ولی كتاب ، روش دیالكتیك را برای تحقیق درمسایل مختلف به اندازه كافی بكارنبسته است. بخش مربوط به رشد با برنامه و متناسب اقتصاد ملی است ولی در آن ذكری از تضاد میان توازن و عدم توازن به میان نیامده.
اقتصاد ملی یك جامعه ی سوسیالیستی میتواند از رشد با برنامه متناسبی برخوردار گردد و در نتیجه عدم توازنها را نظم وسامان بخشد. البته عدم توازن ازمیان نمیرود. " ناموزونی در سرشت پدیدههاست." زمانیكه مالكیت خصوصی از میان برداشته شد ، سازمان بخشیدن اقتصاد طبق یك برنامه میسرگردید. در نتیجه توانستیم با كنترل و كاربرد آگاهانه قوانین عینی عدم توازن ، توازنهای نسبی موقتی پدید آوردیم.
اگر نیروهای تولیدی پیش بتازند ، روابط تولیدی با آنها همساز نخواهند بود و روبنا با روابط تولیدی هماهنگی نخواهند داشت. درچنین مقطعی ، روبنا و روابط تولیدی باید درجهت هماهنگی با نیروهای تولیدی تغییركنند. برخی معتقدند كه توازن میان روبنا و روابط تولیدی و بین روابط تولیدی و نیروهای تولیدی تنها به طورنسبی یافتنی است زیرا كه نیروهای تولیدی دائما در حال پیشرفتاند و درنتیجه عدم توازن حاصل میگردد. توازن وعدم توازن دو وجه یك تضاداند كه در آن عدم توازن ،مطلق و توازن نسبی میباشد. اگرچنین نبود نه روبنا و نه روابط تولیدی و نه نیروهای تولیدی میتوانستند پیشرفتی كنند و جملگی محكوم به انجماد بودند. توازن نسبی است عدم توازن مطلق . این یك قانون جهانشمول است كه به اعتقاد من در مورد جوامع سوسیالیستی نیز مصداق مییابد. تضاد و مبارزه مطلقاند، وحدت ، اتحاد و همبستگی گذ را و در نتیجه نسبی هستند . توازنهای گوناگونی كه درجریان برنامهریزی بدست میآیند ، موقتی ، گذرا و شرطی ودر نتیجه نسبیاند. چه كسی میتواند موقعیت تمتوازنی را تصور كند كه ابدی و غیر مشروط است.
ما باید ازتوازنها وعدم توازنها در نیروهای تولید ، روابط تولیدی و روبنا همچون راهنمایی در تحقیق در باب مسایل اقتصادی سوسیالیسم استفاده كنیم .
هدف عمده درمطالعه ی اقتصادی سیاسی روابط تولیدی است. ولی برای مطالعه ی ژرف و روشن روابط تولیدی لازم است كه نیروهای تولیدی و نیزتاثیرات مثبت و منفی روبنا را در روابط تولیدی مورد بررسی و تامل قراردهیم. كتاب به دولت اشاره میكند ولی هیچ گاه آنرا عمیقاً مورد مطالعه قرارنمیدهد. این یك سهلانگاری است. البته شكی نیست كه در مطالعه ی اقتصادی سیاسی، نباید مطالعه ی نیروهای تولیدی و روبنا را مورد تاكید بیش ازحد قرارداد. اگر مطالعه ی نیروهای تولیدی از حد معینی فراتر رود، به تكنولوژی و علوم طبیعی بدل خواهد شد. اگر مطالعه دولت بیش از حد تاكید شود، آنگاه ما تئوری دولت ـ ملی یا تئوری مبارزه طبقاتی خواهیم داشت.ما تحت عنوان سوسیالیسم ( كه خود یكی از سه جزء ماركسیسم است ) مطالب زیر را مطالعه میكنیم : تئوریهای مبارزه طبقاتی، تئوریهای دولت، تئوریههای انقلاب و حزب تئوریهای استراتژی نظامی و غیره.
در دنیا هیچ چیز نیست كه قابل تحلیل نباشد. ولی شرایط و ماهیت متفاوتاند. بسیاری مقولات اساسی و قانونمندیهای عام ـ ازقبیل وحدت اضداد ـ قابل استفادهاند. اگرما مسائل را به این شیوه مورد ملاحظه و مطالعه قراردهیم ، آنگاه از یك جهان بینی و روش شناسی مستحكم و منسجم بهرهمند خواهیم بود.
۴٢ ـ انگیزههای مادی
در صفحه ی ۴۸۶ آمده است كه : " درمرحله سوسیالیستی، كار هنوز به یك ضرورت اساسی در زندگی همه افراد جامعه بدل نشده و لذا انگیزههای مادی برای كاراز بالاترین اهمیتها برخوردارند." دراینجا مفهوم " همه افراد جامعه " بیش از حد كلی است. لنین عضوی از جامعه بود. ولی آیا كار او نیز در زندگیش " یك ضرورت اساسی " را تشكیل نمیداد؟
در صفحه ۴۸۶ این مسئله مطرح شده كه : " در جامعه ی سوسیالیستی افراد بردو نوعاند : اكثریت عظیمی كه وظایف خود را صادقانه انجام میدهند و اقلیت قلیلی كه درمورد وظایف خود ناصادقاند." این یك تحلیل درست است. ولی اگر خواسته باشیم گروه دوم را اصلاح كنیم، دراین راه نمیتوان صرفاً از انگیزههای مادی بهره جست. ما باید از آنها انتقاد كنیم و به آنها آموزش دهیم تا آنان بتوانند سطح آگاهی خود را بالا ببرند.
دراین بخش كتا ب، ازكارگرانی سخن گفته شده كه نسبتاً فعال و سازندهاند. در شرایط مناسب ، همین گروه است كه عامل تولید بیشتر خواهد بود. درتحلیل نهایی، آگاهی سیاسی نه سطح تخصص فرهنگی و تكنیكی تعیین كننده اینست كه آیا كارگری فعال و كوشا است یا نه. برخی كه سطح تخصص تكنیكی آنان بالاست نه فعالاند و نه كوشا، در مقابل ، بعضی با سطح تخصصی نازلتر، بسیار فعال و كوشا هستند، علت این امر را باید در سطح نازل آگاهی سیاسی گروه نخست و سطح بالای آگاهی سیاسی گروه دوم سراغ گرفت.
در كتاب ادعا شده كه انگیزه مادی برای كار " موجب افزایش تولید " میگردد و " یكی ازعوامل تعین كننده دررونق بخشیدن به امر رشد تولیدی بشمار میرود." ولی انگیزههای مادی را الزاماً نباید سال به سال تغییرداد. شاید مردم هر روز و هر ماه و هر سال محتاج انگیزههای مادی تازهای نباشند. درزمان دشواری ، هنگامیكه انگیزههای مادی جبراً كاهش مییابد، مردم باید درسطح رضایت بخشی به كار خود ادامه دهند. ولی كتاب با تبدیل انگیزههای مادی به یك مطلق یكسویه، به مسئله بالا بردن سطح آگاهی توجه كافی مبذول نمیدارد و درنتیجه این گره را نمیتواند تبیین كند كه چگونه بین كارافرادیكه در سطح حقوقی واحدی قراردارند تفاوتهای زیادی مشهود است. برای مثال، در سطح حقوقی شماره پنج ، گروهی ممكن است كار بسیار خوب و جمعی كار ضعیف و عدهای كار قابل قبول انجام دهند. با منطق كتاب ، این حقیقت را نمیتوان تبیین كرد كه با انگیزههای مادی مشابه به هر حال اینگونه تفاوتها پدید میآید.
حتی اگر اهمیت انگیزههای مادی را بپذیریم. هیچ گاه نمیتوان آنرا به عنوان یك عامل منحصر بفرد پذیرفت، چرا كه همواره اصل دیگری ، یعنی اصل انگیزههای روحی ، منبعث از ایدئولوژی سیاسی ، نیزمطرح است. بعلاوه حال كه به این مبحث وارد شدیم ، باید این نكته را نیز خاطر نشان ساخت كه انگیزههای مادی را نمیتوان صرفاً بعنوان انگیزههای انفرادی مورد بحث قرارداد. دراین رهگذر، ضروریست به منافع اشتراكی كه انگیزههای فردی را باید تابع آن قرارداد و منافع طولانی مدت كه منافع موقتی را باید تابع آن قرارداد و بالاخره منافع كل كه منافع جزء را باید تابع آن قراردهیم توجه و عنایت كرد.
در بخش " انگیزههای مادی برای كاروافزایش تولید سوسیالیستی" قسمتهای بسیار جالبی در مورد " افزایش تولید سوسیالیستی " نگاشته شده ، ولی جای پای سیاست سخت خالی است.
نخست آنكه مردم را از فرط كار نكشید. ثانیاً ، سلامت مردم را از بین نبرید بلكه در جهت تقویت آنان بكوشید. این دو نكته اساسی است. درمورد چیزهای دیگر، اگر به آنها دست یافتیم چه بهتر و اگرهم دست نیافتیم چندان مهم نیست. ما میخواهیم كه مردم آگاه باشند. كتاب ظاهراً توجه موكدی به آینده و نسلهای آتی ندارد، بلكه بشتربه انگیزهای مادی تاكید و عنایت دارد و همواره در راه انگیزههای مادی گام میزند و شتابزده آنرا به اصل منافع فردی بدل میكند و آنرا چون منبع معجزهای بشمار میآورد.
آنها این نكته را ذكر نمیكنند كه منافع فردی زمانی ارضاء میگردد كه منافع تمام مردم ارضاء شده باشد. منافع مادی فردی مورد تاكید آنان در واقع همان فردگرائی است. این فردگرایی محصول یك گرایش اقتصادی است كه از دوران مبارزه طبقاتی پرولتاریائی علیه سرمایهداران بجا مانده و تبلورهای خود را در دوران ساختمان سوسیالیسم بروز میدهد. در دوران انقلابهای بورژائی، چندی ازانقلابیون بورژوا فداكاریهای قهرمانانهای درراه منافع طبقه و نسلهای آتی طبقه خود انجام دادند و به هیچ وجه تنها منافع مادی فوری خود را مد نظر نداشتند.
هنگامیكه ما در پایگاهها بودیم، نظام عرضه ی آزاد غیر بازاری (٢۳)حاكم بود. مردم آنزمان قاطعتربودند و مسئلهای در مقوله كوشش افراد در راه گرفتن امتیازهای ویژه وجود خارجی نداشت. پس ازرهایی، ما نظام مردمی تازهای به وجود آوردیم و در مورد رتبههای آن به توافق رسیدیم، ولی مسائل ما دو چندان شد . بسیاری از مردم در راه گرفتن امتیاز فعالیت میكردند و ما مجبور به بحثهای اقناعی فراوانی شدیم.
حزب ما بیست سال بطورمداوم جنگیده است. ما توانستیم در یك دوره طولانی نظام بدون بازار را به مرحله عمل بگذاریم. البته در آن زمان تمام مناطق پایگاهی ما از این نظام استفاده نمیكردن. دردوران جنگ داخلی ، این نظام حداكثر صد هزار و حداقل چند ده هزار تن را در برگرفت در دوران جنگ مقاومت علیه ژاپن، این رقم از كمی بیش از یك میلیون به چند میلیون نفررسید. تا مرحله نخستین آزادی، خلق ما بر مبنای مساوات زندگی میكرد و سخت میكوشید و قهرمانانه میرزمید و هیچگونه دلبستگی به انگیزههای مادی نداشتند و تنها محرك آن روحیه انقلابیش بود. درپایان دوره دوم جنگ داخلی، ما متحمل شكستی شدیم، گرچه قبل از آن و پس از آن پیروزمند بودیم. سیراین وقایع ربطی به این نكته نداشت كه آیا ما انگیزههای مادی را بكار میبردیم یا نه، بلكه تعیین كننده این بود كه خط مشی سیاسی و نظامی ما درست بود یا نه. برای حل مسایل ساختمان سوسیالیسم، این تجربیات تاریخی از اهمیت خاصی برخوردارند.
در بخش ٢۶ آمده است كه : " كارگرانی كه در موسسات سوسیالیستی به انگیزه منافع مادی ، به حاصل كار خود ذیعلاقهاند نیروی محركی در راه رشد تولید سوسیالیستی محسوب میگردند." (ص۴۸٢(
در بخش ٢٧ آمده است كه : " بازپرداختی كارگران ماهرنسبتاً بالا است ... و این امر محركی است كه كارگران به لحاظ آن میكوشند تا سطح تكنیكی و فرهنگی خود را بالا برند و این خود موجب خواهد شد كه تفاوتهای اساسی میان كار یدی و كارذهنی تخفیف یابد. " ص۳ ـ ۵٠۱ .(
این جملات درواقع حاوی این نكته هستند كه بازپرداختی بیشتر به كارگران ماهر، كارگران غیرماهر را بر آن میدارد كه سطح كار خود را تعالی بخشند و بكوشند تا به خیل كارگران ماهر بپیوندند. به عبارت دیگر، آنها تنها به خاطر كسب پول بیشتر تكنولوژی و فرهنگ را مطالعه میكنند. در یك جامعه سوسیالیستی هركس به، مطالعه تكنولوژی و فرهنگ میآغازد باید بداند كه آموزش او باید قبل از هر چیز در راه ساختمان سوسیالیسم، صنعتی شدن، خدمت به خلق و منافع جمعی باشد و نه به قصد و هدف درآمد بیشتر.
دربخش ٢۸ آمده است كه : " مهمترین نیرودرجهت پیشبرد رشد تولیدی، اصل توزیع برچسب كاراست." ( ص ۵٢۶ ) در پایان همین صفحه، پس ازآنكه توضیح داده شده كه در دوران سوسیالیسم حقوقها دائماً درحال افزایشاند، درچاپ سوم تجدید نظر نشده كتاب ، چنینی ادعا شده كه " برتری اساسی سوسیالیسم بر سرمایهداری دقیقاً درهمین نكته نهفته است. " ولی اینكه بگوییم سوسیالیسم از سرمایهداری برتراست چون درآن حقوقها افزایش مییابند امر بسیار نادرستی است. حقوقها در واقع همان توزیع كالاهای مصرفی هستند. اگر توزیع ابزار تولیدی وجود نداشته باشد، طبعاً توزیع كالاهای تولید شده، و یا به دیگر سخن كالاهای مصرفی نیز، وجود نخواهد داشت. دومی بسته به اولی است.
۴۳ ـ روابط متقابل ( انسانی ) در موسسات سوسیالیستی :
در صفحه ی ۵٠ گفته شده كه : " در دوران سوسیالیسم، وجهه رهبران اقتصادی در گروی اعتمادی است كه تودهها به انها دارند. " این گفته نغزی است. البته برای رسیدن به این هدف باید كار كرد. تجربه ما نشان داده كه اگر كادرها ادعاهای خود را كنار نگذارند و با كارگران در نیامیزند، كارگران هم هیچگاه، كارخانه را از آن خود نخواهند دانست و هموراه آنرا ملك كادرها تلقی خواهند كرد.
برخورد " ارباب منشانه " كادرها موجب میگردد كه كارگران در حفظ انضباط رغبت آگاهانهای نشان ندهند. فكر نكنید كه درسوسیالیسم همكاری خلاق كارگران و رهبران درمؤسسات خود بخود ایجاد خواهد شد ومستلزم كارومبارزه نیست.
اگركارگران یدی ورهبران مؤسسات هردواعضای یكواحد اشتراكی تولیدی هستند، " پس چرا درمؤسسات هردو اعضای یك واحد اشتراكی تولیدی هستند،" پس چرا درمؤسسات سوسیالیستی بایستی بجای نظام رهبری تحت هدایت مشترك، نظام "رهبری انفرادی را به مرحله عمل بگذارند؟ " به عبارت دیگر، چرا نظامی را بكار نمیگیرند كه درآن مسئولیت رهبری كارخانه تحت هدایت كمیتههای حزبی قرار گرفته باشد.
زمانی تنها باید ازانگیزههای مادی سخن گفت كه سیاست تضعیف شده باشد ، به این خاطراست كه بالاخره مطالب این بخش كتاب بدین نظریه میآنجامد كه " اجرای كامل اصل ذیعلاقه كردن كارگران در حاصل كار خود ، به انگیزه منافع مادی فردی، نقطه عزیمت اساسی برای درك و بالا بردن تولید سوسیالیستی بشمار میرود. "
۴۴ - برنامه های ضربتی, کار شتابان
در صفحه ی ۵٠۵ گفته شده که :" پدیده کار شتابان را کنار باید گذاشت. تولید را باید به سبکی متعادل وبر اساس نقشه انجام داد." درچاپ تجدید نظر نشده سوم ، جمله فوق به شکل زیر درآمده است: " ما باید علیه برنامه های ضربتی ، مبارزه کنیم و به سبکی متعادل و براساس برنامه های قبلی کارکنیم." این نفی کامل برنامه های ضربتی وکار شتابان بیش از حد مطلق است.
ما نمی توانیم برنام های ضربتی را کاملاً نفی کنیم. استفاده یا عدم استفاده ازاین برنامه ها یک وحدت اضداد است. در طبیعت گاه نسیم ملایم ونم نم باران وزمانی بادهای توفنده وباران های ویرانسازدیده می شود. درزمینه انقلاب تکنولوژی تولیدی ، ما دائماً به این برنامه احتیاج می یابیم. درکشاورزی ما باید با فصول دست و پنجه نرم کنیم. این درام باید اوجی نیز داشته باشد. نفی برنامه های ضربتی در حکم نفی اوج این درام است. اتحاد شوروی بر آن است که از آمریکا پیشی گیرد. ما انتظار داریم درمدت کوتاه ترازآنچه که برای شوروی به طول انجامید ، به سطح فعلی شوروی برسیم. این در واقع خود یک نوع طرح ضربتی است. افزایش تولید سوسیالیستی بدان معنا است که عقب افتاده از پیش رفته پیشی می گیرد. چنین امری تنها به برکت برنامه های ضربتی میسر است. روابط میان افراد ، واحدها و مؤسسات جملگی رقابت آمیز است. اگر بخواهیم از پیشرفته ها جلو بیافتیم ما راهی جز برنامه های ضربتی دراختیارنداریم. اگربا بخشنامه به سراغ امرانقلاب و ساختمان جامعه برویم ، ( یعنی مثلاً بخواهیم اصلاحات ارضی و یا تشکیلات تعاونی ها را از طریق بخشنامه های اداری جامه عمل بپوشانیم ) شکی نیست که تولید کاهش خواهد یافت ، ولی این کاهش بعلت برنامه های ضربتی نیست بلکه معلول این واقعیت است که توده ها واقعاً بسیج نشده اند.
۴۵ - قانون ارزش و برنام ریزی :
در صفحه ی۴۵٢ ، بخش کوچکی به چاپ ریزدیده می شود که حاوی نظرات صحیحی است ، بخشی است انتقادی که مسایل را با هم پیوند می دهد.
قانون ارزش ابزاری در خدمت برنامه ریزی است. درست ولی قانون ارزش را نمی توان پایه اساسی برنامه ریزی قرارداد. ما جهش بزرگ را با اقتضای ضرورتهای قانون ارزش انجام ندادیم بلکه پایه اساسی آنرا قوانین اقتصادی سوسیالیسم و ضرورت گسترش تولید تشکیل می داد. اگرمسایل را صرفاً از زاویه تنگ قانون ارزش بنگریم، آنگاه باید جهش بزرگ را نیز درخورضایعات ایجاد شده ندانسته و کوشش های همه جانبه سال قبل در راه تولید آهن و فولاد را هم کار عبثی بشمار آریم. بدون شک فولادیکه در سطح محلی تولید شد از لحاظ کمی و کیفی نازل بود و دولت ضررهای بسیاری متحمل شد. خلاصه اینکه دست آوردهای اقتصادی چندان چشمگیر نبود. از دید جزئی کوتاه مدت ، این جنبش یک شکست بود، ولی از دید همه جانبه طولانی مدت ، جنبش اهمیت بسیار زیادی داشت چرا که آغازگردوران نوینی از ساختمان اقتصادی بود. در تمام کشور، سنگ اول کارخانجات فولاد وآن بسیاری گذارده شد ومراکز صنعتی رشد خود را شتاب بیشتری ببخشیم.
در زمستان ۱۹۵۹ بیش از ٧۵ میلیون نفر درسطح کشوردرپروژه های ساختمانی ذخیره آب مشغول به کار بودند. شیوه سازماندهی در دو جنبش از جنبش های فوق می تواند راهگشای بسیاری از مسایل ذخیره آب ما باشد. شکی نیست که اگر مسئله را در بعد یک ، دو وحتی سه ساله بنگریم ، بهای گندمی که برای پرداخت مخارج اینکارلازم بود بسیار زیاد می نمود. ولی درچشم اندازطولانی ، این جنبش می توانست تولید گندم را شتاب و فزونی بخشد و امر تولید کشاورزی را متعادل ساخته و در نتیجه برارزش واقعی هر واحد کالایی بیافزاید. تمام این مسایل مالاً در خدمت تامین احتیاجات مردم در زمینه گندم عمل می کند .
رشد مداوم صنایع سبک وکشاورزی موجب انباشت بیشتر برای صنایع سنگین می گردد. این امر در طولانی مدت برای مردم فایده مند است. اگر دهقانان و مردم سرتا سر کشور از کارهای دولت و دخل وخرج و سود و زیان آن مطلع باشند ، آنگاه قاعدتاً به جای مخالفت با برنامه ها موافقت خواهند کرد. خود دهقانان شعار حمایت از صنعت را پیش کشیده اند.ما شاهد داریم هم لنین و هم استالین گفته اند که " دردوران ساختمان سوسیالیسم ، دهقانان باید به دولت خراج بگذارند." اکثریت دهقانان چین با برخوردی مثبت "خراج می پردازند." تنها در میان دهقانان مرفه و دهقانان میانه حال ، یعنی در میان نزدیک به ۱۵ درصد از جمعیت روستائی است که نوعی نارضایتی وجود دارد. آنها با کل مفهوم جهش بزرگ و کمون های خلق مخالف اند.
کوتاه سخن ، ما برنامه ها را بر قیمتها مرجح می دانیم. البته ما نمی توانیم قیمت ها را نادیده بیانگاریم. چند سال پیش ما قیمت خرید خوک زنده را بالا بردیم و این اقدام تاثیر مثبتی در امر تربیت خوک بجا گذاشت. ولی امروزه برای تربیت خوک در سطح وسیع ملی ما عمدتاً به برنامه ریزی تکیه میکنیم.
در صفحه ی ۵٢۱، به مساله قیمت گذاری در بازارهای مزارع اشتراکی اشاره شده. بازارهای مزارع اشتراکی آنان از آزادیهای بیش از حدی برخحوردارند. برای تنظیم قیمت دراین بازارها ، کافی نیست که تنها از قدرت اقتصادی دولت استفاده کنیم . رهبری و کنترل نیز ضروری است. در بازارهای ما، در دوره اول ، دولت قیمتها را در چارچوب معینی نگاه می داشت و بدین سان ازتبدیل آزادیهای کوچک به آزادیهای بزرگ جلوگیری می کرد. درصفحه ۵٢٢ گفته شده :" به برکت چیرگی ما برقانون ارزش ، این قانون نمی تواند در نظام سوسیالیستی ما موجد همان آنارشی تولیدی و اتلاف نیروی کاری باشد که درنظام سرمایه داری پدید می آورد." چنین ادعایی قانون ارزش را بیش از حد بزرگ جلوه می دهد. دلیل عمده عدم بروزبحران در جامعه ی سوسیالیستی را باید در نظام مالکیت سراغ گرفت نه درقانون ارزش، علت اصلی چیرگی ما بر قانون ارزش نیست بلکه قوانین اساسی سوسیالیسم ، برنامه ریزی ملی تولید و توزیع وبالاخره فقدان رقابت آزاد و آنارشی مانع بروزبحران می گردد. لازم به تذکر نیست که بحران های سرمایه داری هم معلول نظام مالکیت حاکم درآن جامعه هستند.
۴۶ ـ اشکال مزد :
در صفحه ی ۵۳٠ ، کتاب هنگام بحث پیرامون اشکال مزد، چنین پیشنهاد میکنند که نظام کارمزدی(Piece Wage) را اساسی و نظام وقت(Time Wage) ـ مزدی را به عنوان مکمل قلمداد کنیم . تاکید یکسویه برنرخ کارمزدی ، بدون شک موجب پیدایش تضاد بین کارگری پیروجوان وقوی وضعیف خواهد شد و روحیه " زیاده خواهی" را درمیان مردم تقویت خواهد کرد. چنین اوضاعی باعث خواهد شد که عمدتاً درآمد فردی ونه مصالح اشتراکی طرف توجه قرار گیرد. بعلاوه، به گواه شواهد موجود نظام کارمزدی مانع راه خلاقیت ونوسازی تکنولوژیکی وامرمکانیزه شدن است.
کتاب البته اذعان دارد که برای نظام تولیدی اتوماتیک ، نظام کارمزدی نامناسب است. ولی آنان از سوئی مدعی اند که خواهان گسترش هرچه بیشتراتوماتیزه شدن تولید اند و ازسوی دیگر می گویند که مایلند نظام کارمزدی هرچه وسیعتربکار بسته شود. این یک تناقض است.
ما نظام وقت مزدی همراه با پاداش را بکار گرفته ایم. پاداشهای سالیانه " جهش به پیش " دو سال اخیر نمونه هایی از این واقعیت اند. تما کارگران و کارمندان، باستثناء کارگران دولتی و آموزشی، مقادیرمتفاوتی پاداش سالیانه جهش به پیش دریافت کرده اند که در ضمن مقدار هر یک از این پاداشها بسته به نظر کارگران و کارمندان هر یک از واحدها بوده است.
۴٧ ـ دوپرسش درباره قیمتها
دوپرسش مستحق مطاله اند:
پرسش اول درباب قیمت گذاری کالاهای مصرفی است. کتاب دراین باره می گوید :" سوسیالیسم مدتها است که سیاست کاهش قیمت کالاهای مصرفی را به مرحله عمل درآورده است." سیاست ما بیشتر درجهت تثبیت قیمتها بوده وعموماً اجازه نداده ایم که قیمتها بالا یا پایین بروند. گرچه سطح دستمزدهای ما نسبتاً پایین است، با این حال به برکت اشتغال عمومی کامل و قیمتها واجاره های پایین، سطح زندگی کارمندان وکارگران مطلوب بوده است. این پرسش جای تامل دارد که بالاخره در تحلیل نهایی بهتر است قیمتها را کاهش داد یا اینکه بهتراست آنها را نه بالا برده و نه پایین.
پرسش دوم درباب قیمت گذاری محصولات صنایع سنگین وسبک است. آنها قیمتهای صنایع سنگین را پایین و صنایع سبک را بالاتر نگاه داشته اند. ما عکس این کار را می کنیم.چرا؟ این پرسش مستحق تحقیق وتامل است که کدام یک ازاین دوسیاست صحیح تراست ؟
۴۸ - تقویت همزمان خارجی وملی، بزرگ و متوسط وکوچک
در صفحه ی ۵۴٧، با پراکندگی بودجه های ساختمانی مخالفت شده. اگر منظور این است که نباید در آنواحد پروژهای عمده متعددی را آغاز کرد ـ زیرا چه بسا که هیچ کدام را نتوان به موقع به پایان رساند ـ ما موافقیم. ولی اگر از گفته مورد بحث چنین استنتاج کنند که هنگام پروژه های ساختمانی بزرگ ، باید با انجام پروژه های کوچک ومتوسط مخالفت ورزید، آنگاه ما سخت مخالفیم. مراکزصنعتی عمده ی نوین چین جملگی براساس مؤسسات کوچک ومتوسطی بنیان گرفته که در سال ۱۹۵۸ درسرتاسرچین بوجود آمد.طبق تصمیمات اولیه درزمینه صنایع آهن وفولاد، قراربرآن شد که در ظرف ۸ سال بعد ،
٢۹ کارخانه بزرگ ، نزدیک به صد کارخانه متوسط وچند صد کارخانه کوچک ایجاد گردد. تاکنون کارخانه های کوچک و متوسط تاثیر عمده ای در صنعت آهن و فولاد بجا گذاشته اند . اگر سال ۵۹ را پایه قراردهیم ، تولید آهن درچین از بیست میلیون تن فراتررفته که بیش ازنیمی ازآن را کارخانجات کوچک ومتوسط تولید می کنند. درآینده نیزکارخانجات کوچک ومتوسط اهمیت بسزایی برای رشد صنایع آهن وفولاد خواهد داشت. بسیاری ازکارخانه های کوچک تبدیل به متوسط وبسیاری ازمتوسط ها تبدیل به بزرگ خواهند شد، عقب افتاده ها پیشرفته و الگوهای محلی همشکل الگوهای خارجی خواهند گشت ـ واین قانون عینی تکامل است.
ما تکنولوژی پیشرفته را بکارخواهیم گرفت ولی این بدان معنی نیست که ضرورت اجتناب ناپذیرکاربرد موقتی تکنولوژی عقب افتاده را نادیده بیانگاریم. ازآغازتاریخ، تسحیلات عقب افتاده درجنگهای انقلابی همواره ازآن فاتحان و تسحیلات پیشرفته متعلق به مغلوبان بوده است. درزمان جنگ داخلی و جنگ مقاومت علیه ژاپن و جنگ رهایی بخش ، ما فاقد قدرت سیاسی درسرتاسر کشوروتسلیحات مدرن بودیم.اگربگوییم که تنها زمانی می توان جنگید که به تسلیحات مدرن مسلح باشیم. این درحقیقت درحکم خلع سلاح کردن خود است.
در کتاب چنین وانمود شده که خواست ما مبنی برمکانیزه کردن کامل کشوردرفاصله دودهه بعد از تسخیر قدرت عملاً تحقق یافته، حال آنکه درواقع ما با تحقق کامل خواسته هایمان فاصله زیادی داریم، شاید تحقق این خواسته ها دردهه سوم میسر گردد. به لحاظ کمبود ماشین آلات ، درآینده ما مجبور خواهیم بود که خواست مکانیزه شدن جزئی وبهبود ابزار موجود را طرح کنیم. ما فعلاً درمورد اتوماتیزه شدن کامل دست نگاه داشته ایم. باید با درنظرگرفتن تناسب ها در مورد مکانیزه شدن بحث کرد. اگر به اتوماتیزه و مکانیزه شدن پر بها دهیم ، آنگاه مردم از مکانیزه شدن جزئی وکاربرد شیوه های تولیدی بومی نفرت پیدا خواهند کرد. ما در گذشته شاهد این انحرافات بوده ایم ـ منظورزمانی است که همگی خواستارتکنولوژی جدید، ماشین آلات نوکارخانجات بزرگ واستانداردهای بالا بودند و تکنولوژی ـ بومی، کارخانجات متوسط وکوچک مغضوب مردم بود. ما تنها زمانی براین گرایش فایق آمدیم كه پیشبرد همزمان ( صنایع و تكنولوژی ) خارجی و ملی، بزرگ و متوسط و كوچك را در دستورروز قرار دادیم.
ما درحال حاضر طرح كاربرد مواد شیمیایی در كشاورزی را هنوز پیشنهاد نكردهایم. یك علت امراین حقیقت است كه در ظرف چند سال آینده قادر به تولید كود شیمیایی لازم نخواهیم بود. ( و آنچه كه تولید كرده و خواهیم كرد به محصولات صنعتی ما اختصاص خواهد یافت). علت دیگراین است كه اگر پیشنهاد چرخش بسوی فرآوردههای شیمیایی عنوان گردد ، چه بسا كه مردم تربیت خوك را به فراموشی بسپارند و توجه خود را تنها معطوف این جریان تازه كنند. البته به كودهای غیر ارگانیك نیز نیازمندیم. ولی این نوع كودها را باید با كودهای ارگانیك تركیب كرد، درغیر این صورت آنها باعث سفت شدن زمین خواهند شد.
كتاب ازضرورت كاربرد تكنیكهای نوع درتمامی زمینهها سخن میگوید. ولی این كارآسانی نیست، بلكه انجام آن همواره مستلزم یك جریان رشد تدریجی است. بعلاوه هرگاه ماشین آلات نو بكار گرفته شوند، بسیاری ماشین آلات كهنه روی دست خواهد ماند. كتاب بدرستی گوش زد میكند كه هرگاه مؤسسهای تازه و یا ماشین آلات جدیدی آغاز بكارمیكتد، باید حداكثر كوشش را جهت استفاده هرچه كامل تر وعقلانی تراز ماشین الات قدیمی بكار بست. درآینده هم اوضاع با این تفاوت نخواهد داشت.
و اما درارتباط با "بزرگ " و "خارجی" ما باید روحیه "اتكا به خود برای رشد جدید" را بكارببندیم. ما درسال ۱۹۵۸ شعارطرد خرافات و كاردستی طرح كردهایم. ولی واقعیت نشان داده كه كاردستی كاملاً قابل استفاده است. درگذشته، كشورهای سرمایهداری عقب افتاده می كوشیدند تا با تكیه به كاربرد تكنیكهای نو هم طراز كشورهای پیشرفته گردند. اتحاد شوروی نیز میكوشد تا با استفاده از تكنولوژی پیشرفته به كشورهای سرمایهداری برسد. ما نیز باید چنین كنیم و ازعهده این كار هم بر خواهیم آمد.
۴۹ ـ اول كدام : تراكتورها یا اشتراكیها؟
در صفحه ی۵۶۳ گفته شده كه : " در سال ۱۹٢۸، یعنی درآستانه اشتراكی كردن همه جانبه ، نود ونه درصد مزارع مخصوص كشت بهاره توسط خیشهای چوبی دستی یا اسبی شخم زده میشد." این واقعیت مغایر این ادعای مكرر كتاب است كه " تراكتورها باید پیش ازاشتراكیها بیایند. "
درهمین صفحه میخوانیم كه "روابط تولیدی سوسیالیستی راه را برای گسترش همه جانبه نیروهای تولیدی كشاورزی و پیشرفت درامرتكنولوژی كشاورزی هموارساخت " این نكته درستی است.
تنها پس ازتغییر روابط تولیدی است كه میتوان موجبات توسعه ی همه جانبه نیروهای تولیدی را نیز فراهم آمورد. این یك قانون جهانشمول ایست. در برخی از كشورهای اروپای شرقی، تعاونیها را فعالانه سازمان ندادهاند و حتی در برخی از كشورها این كار هنوز ناقص مانده است. علت این نقصان این نیست كه آنها تراكتورنداشتند ( چرا كه به نسبت ازما حتی بیشتر داشتند ) ، بلكه علت آن است كه اصلاحات ارضی آنها از بالا به پایین و بمثابه یك عطیه ی ملوكانه بود، زمین بر حسب سهمیه مصادره میشد ( دربعضی ازكشورها، مزراع زیرصد هكتارشامل مصادره نمیگردید) و كارمصادره از طریق یك فرمان اداری عملی میگشت. بعلاوه، حتی پس ازاین اصلاحات، بجای ضربه زدن درزمانی كه تنورهنوزداغ بود چند سالی را به بطالت گذراندند. ما عكس این كار را كردیم. ما یك خط مشی تودهای را به مرحله اجرا گذاردیم و تودههای دهقان فقیر و میانه حال را برانگیختم و آنان را به مبارزه طبقاتی وا داشتیم تا تمام زمینهای دهقانان مرفه را مصادره و زمینهای زیادی را بر اساس تعداد افراد هر خانوارمیان آنان تقسیم كنند. (این اقدامات درحكم یك اقدام عظیم درمناطق روستای ما بود.) در پی این اقدام ما بیدرنگ جنبش كمك متقابل و تعاونیها را آغاز كردیم و قدم به قدم دهقانان را پیگیرانه به راه سوسیالیسم رهنمون شدیم. ما یك حزب وارتش عظیم داشتیم. هنگامیه كه نیروهای ما بطرف جنوب سرازیرشدند، ما درهرمنطقه گروهی از كادرها را بكار گماردیم تا فعالیتهای محلی و منطقهای و ایالتی را دردست گیرند. نیروهای ما درروستاهایی كه وارد میشدند عمیقاً نفوذ میكردند،" به میان دهقانان میرفتند تا مسائل آنان را بشناسند،" و " ریشه میدوانیدند و اوضاع را سامان میبخشیدند" و عناصر فعال دهقانان فقیر و میانه حال را سازماندهی میكردند.
۵٠ ـ دو هدف : بزرگ و عمومی :
مزارع اشتراكی در شوروی دو باردرهم ادغام شدهاند باراول ٠٠٠,٢۵٠ مزرعه درهم ادغام شدند و ٠٠٠,۹۳ مزرعه حاصل آمد و خود این ٠٠٠,۹۳ مزرعه نیزاندكی بعد، درنتیجه ادغامهای بیشتر به ٠٠٠,٧٠ مزرعه كاهش یافت. قائدتاً در آینده این مزارع گسترش بازهم بیشتری خواهند یافت. دركتاب نوشته شده : " ما باید روابط تولیدی را درمزارع اشتراكی گوناگون تحكیم بخشیم و دراین مزارع موسات تولیدی بوجود آوریم كه مورد استفاده عموم قرار گیرند." در این جا تشابه فراوانی با راه و روش ما به چشم میخورد منتهی آنان مطلب را به گونهای متفاوت ازما بیان میكنند. بعید بنظر میرسید كه در آینده هم آنها ، علیرغم تشابه سبك كار، واژه كمون را مورد استفاده قرار دهند. البته اختلاف در كاربرد واژهها یك نكته اساسی را نیز در بردارد و آن این كه آیا در عمل، خط مشی تودهای به مرحله اجرا گذارده شده یا خیر؟
بدون شك ازلحاظ تعداد خانوارها و جمعیت، مزراع اشتراكی شوروی هیچگاه به وسعت كمونهای ما نخواهند رسید، زیرا درآنجا جمعیت روستایی كشور كم و زمین موجود فراوان است. ولی چگونه میتوان ادعا كرد كه به این علل مزارع آنها محتاج گسترش و توسعه بیشترنیست؟ درمناطقی چون سین كیانگ و چین گای(Sinkiang-CH’inghai) كمونها باید ، برغم قلت تعداد مردم و مقدارزمین گسترش بیشتری پیدا كند. دربخشی ازسرزمینهای جنوبی ما (ازقبیل فوكین(Fukien) شمالی ) كه در شرایط مشابهای با كمونهای فوق الذكر قرار دارد، كمونهای بزرگی به وجود آمده است.
گسترش كمونها یك مسئله عمده است. تغییرات كمی موجب تغییرات كیفی میگردند تا به نوبه خود تغییرات نوینی را میسر سازند. كمونهای خلق ما نمونه خوبی از این قضیه هستند. " بزرگ ! و عمومی ! " وسعت در درجه اول اهمیت قرار دارد، زیرا به وسعت كافی كیفیت عمومی كمون نیز بالا خواهد رفت . این بدان معنا است كه تغییرات كمی موجب تغییرات كیفی جزئی میگردند .
دربخش مربوط به نظام مزارع اشتراكی ، مدام ازانگیزههای مادی فردی بحث شده است . ( ص ۵۶۵ و ۵٧۱ و الخ ) این تاكید خاص برانگیزههای مادی علتی دارد. درزمان استالین منافع اشتراكی بیش ازحد مورد تاكید قرارمیگرفت و انگیزههای فردی كاملاً به فراموشی سپرده شده بود. انگیزههای عمومی بیش ازحد لازم و انگیزههای خصوصی كمتر ازحد مطلوب مورد تاكید قرارمیگرفت. امروزه آنها به قطب مخالف رفتهاند وانگیزههای مادی را بیش ازحد وانگیزههای اشتراكی را كمترازحد لازم تاكید میكنند. و شكی نیست كه اگر در این كار هم پافشاری كنند. دوباره روزی به قطب مخالف كشیده خواهند شد.
" عمومی" در ارتباط با " خصوصی " قرار دارد و هر دوی آنها وحدت اضداد را تشكیل میدهند. یكی ازاین دو بدون دیگری، میسرنیست. ما همواره ازضرورت درنظر گرفتن هردوی این جوانب سخن گفتهایم و تاكید كردهایم كه افراط و انحصار در هر یك از آنها نا میسر است. البته طبعاً امرعمومی همواره مالاً مرجح بر امر خصوصی است. فرد بخشی از یك جمع است. اگر در منافع جمع پیشرفتی حاصل آید. طبعاً وضعیت فرد نیز بهبود خواهد یافت.
دوگانگی ویژگی همیشگی همه ی چیزها است. البته این دوگانگی اشكال انضمامی گوناگونی میپذیرد و درنتیجه سرشت چیزها تغییر میكند. توارث و موتاسیون ( جهش ) درحكم دوگانگی وحدت اضداداند. اگر تنها موتاسیون وجود داشت و توارثی دركارنبود . هرنسلی هیچگونه شباهتی به نسل قبلی نمیداشت. برنج دیگر برنج نبود و سگها و آدمها هم همینطور. وجه محافظه كارمیتواند كاركردی خوب و مثبت داشته باشد. در میان جریان مداوم تغییر، این وجه میتواند یك ثبات و تداوم موقتی در اختیار موجودات زنده بگذارد. البته برنج بهبود یافته به هرحال برنج است. اما توارث بدون موتاسیون به معنای آن است كه دیگر پیشرفتی در كار نیست و در نتیجه تكامل ترمز خواهد شد .
۵٢ ـ به عهده مردم است كه اقدام كنند.
در صفحه ی۵٧٧ گفته شده : " مزارع اشتراكی شرایط طبیعی و اقتصادی را برای تنظیم اجاره تفاضلی[2] فراهم میآورند" اجاره تفاضلی تماماً تابع شرایط عینی نیست ، بلكه درواقع درگروی اقدام مردم است. برای مثال درمنطقه هوپه (Hopei) چاههای مكانیزه شده متعددی در كنارراهآهن پكن ـ هانكو(hankow) وجود دارد، حال آنكه درمسیرراهآهن تین سین ـ پوكوا(tiensien-pukow) تعداد معدودی از این گونه چاهها دیده میشود. گرچه در بسیاری از مناطق شرایط طبیعی و امكانات ارتباطی یكساناند ولی درجه پیشرفتی كه در زمینه زراعی بدست آمده بین این مناطق متفاوت است. قائدتاً علل گوناگونی وجود داشته كه منطقهای را پذیرا ( و منطقهای را نا پذیرای ) امر پیشرفت ساخته و چه بسا كه علل تاریخی نیز دراین مسئله ی ذیدخل بوده باشند. ولی در تحمیل نهایی بعهده مردم است كه اقدام كنند.
حال كه صحبت ازاین مسئله است بد نیست یادآورشویم كه مثلاً برخی از مناطق دوردست شانگهای به خوبی میتوانند خوك پرورش دهند وبرخی دیگردراین زمینه ناتواناند. زمانی ما تصورمیكردیم كه شرایط طبیعی منطقه چونگ مینگ ـ (ch’ ung ming) از قبیل وجود تعداد زیادی دریاچه ـ برای خوك چندان مساعد نخواهد بود. ولی زمانی كه بر ترس مردم فائق آمدیم و هنگامیكه مردم موضع مناسبی در قبال پرورش خوك پیدا كردند. آنگاه بالاخره دریافتیم كه این شرایط طبیعی بجای مانع در واقع نقش محرك پرورش خوك را بازی میكنند. درحقیقت خواه مساله شیار عمیق و كشاورزی متراكم باشد ، تا مساله مكانیزه شدن و اشتراكی شدن بالاخره بعهده مردم است كه اقدام كنند.
منطقه چانگ پینگ (chang p’ ing) درپكن همواره طعمه سیل و خشكسالی بوده است. ولی پس از ایجاد منابع ذخیره آب در" تیرستان مینگ " اوضاع تغییركرد. آیا این نشان نمیدهد كه به عهده مردم است كه اقدام كنند ؟ درمنطقه هونان برآنند، كه پس ازسال ۱۹۵۹ و ۱۹۶٠ سه سال دیگر فعالیت كنند و با ایجاد چند بشكه وسیع آبرسانی ، بالاخره رودخانه زرد را مهار كنند. اینها همه مؤید آن است كه به عهده مردم است كه اقدام كنند.
۵۳ ـ حمل و نقل و تجارت :
بسته بندی و حمل و نقل بر ارزش استفاده كالا نمیافزایند ولی ارزش میآفرینند. كاری كه صرف این امور میشود جزئی از كار اجتماعاً لازم برای تولید كالای مورد بحث است. چرا كه بدون بسته بندی و حمل و نقل، جریان تولید ناكامل میماند و وارد مرحله مصرف نمیگردد و در حقیقت میتوان گفت كه ارزش اضافی تولید شده تحقق پیدا نمیكند. برای مثال، ذغال را در نظر بگیرید. اگر پس از استخراج به جای آنكه سنگ ذغال را به وسیله راهآهن و كشتی و كامیون به مصرف كننده برسانند آن را در همان محل باقی بگذارند، آنگاه ارزش استفاده این ذغال تحقق نیافته است.
در صفحه ۵۸۵ گفته شده كه آنها از دو نظام دولتی و تعاونی تجارت استفاده میكنند . بعلاوه آنها " بازارهای سازمان نیافته" و یا بعبارت دیگر بازارهای مزارع اشتراكی نیز دارند ما فقط یك نظام داریم. ما تجارت تعاونی ودولتی را درهم ادغام كردیم و نظام جدید امروزه بسهولت قابل اداره است . انواع و اقسام اقتصادها موجود است.
در صفحه ی ۵۸٧ به نظارت عمومی بر امرتجارت اشاره شده برای این قضیه ما عمدتا۫ ازرهبری حزب استفاده می كنیم ٬ چرا كه اگر سیا ست درتفوق باشد آنگاه نظارت توده ها نیز وجود خواهد داشت كارگران تجاری اجتماعا۫ لازم است زیرا بدون این كار تولید به مصرف (چه مصرف تولیدی چه مصرف انفرادی ) نمی انجامد.
۵۴ ـ گسترش همزمان صنعت وكشاورزی
صفحه ۶٢۳ قانون اولویت افزایس ابزار تولیدی را به بحث گذارده است. چاپ سوم تجدید نظر نشده در این مورد تأكید میكند كه « اولویت قائل شدن برای افزایش ابزار تولیدی بدان معنا است كه صنعت سریعتر از كشاورزی گسترش خواهد یافت. »
باید مسئله « گسترش سریعتر صنعت از كشاورزی » را به شیوه مناسبی طرح كرد. صنعت را نمیتوان بیتناسب برجسته كرد چرا كه در این صورت دشواریهایی بدون شك پدید خواهند آمد. برای مثال منطقه لیائونینك[3] ما را در نظر یگیرید. به اعتبار صنایع متعدد موجود، یك سوم كل جمعیت این منطقه را شهرنشینان تشكیل میدهند. در گذشته آنها همواره بر گسترش صنایع تأكید میكردند و به امر گسترش فعال و همزمان كشاورزی عنایتی نداشتند. نتیجه این سیاست این بود كه كشاورزی منطقه نمیتوانست همواره پاسخگوی احتیاجات گندم وگوشت وسبزیجات بازارهای شهری باشد و ضرورتاً این اقلام از مناطق دیگر وارد میشد مسئله كلیدی در اینجاست كه نیروی كار كشاورزی تحت فشارهای سختی قرار دارد و با كمبود ماشین آلات روبرو است. این حقیقت، گسترش تولید را محدود میسازد و در نتیجه رشد، با آهنگ كندی صورت میگیرد ما از درك این نكته عاجز بودیم كه دقیقاً میبایستی در مناطق شمال شرقی و مخصوصاً لیائونینگ امر تولید كشاورزی را قاطعانه دردست میگرفتیم. خلاصه اینكه نمیتوان صرفاً در زمینه صنعت قاطعانه عمل كرد.
موضع ما اینست كه صنعت و كشاورزی را باید همزمان توسعه داد و در این میان باید اولویت را برای صنایع سنگین قائل شد. عبارت « گسترش همزمان » به هیچ وجه منكر اولویت گسترش و یا توسعه سریعتر صنعت در مقابل كشاورزی نیست. در عین حال « گسترش همزمان » مرادف تقسیم مساوی توانائیهایمان در زمینههای صنعتی وكشاورزی همنیست. برای مثال، به گواه تخمینهای تولید فولاد امسال ما حدود ۱۴ میلیون تن خواهد بود كه ده درصد از آن صرف تغییرات تكنولوژیك در زمینه كشاورزی و پروژههای ذخیره آب خواهد شد، و نود درصد دیگر تماماً در خدمت صنایع سنگین وحمل و نقل و ارتباطات قرار خواهد گرفت. در شرایط امسال « گسترش همزمان » صنعت و كشاورزی چیزی جزء این نیست. این امر نباید به زیان اولویت صنایع سنگین وتسریع رشد صنعتی عمل كند.
جمعیت لهستان سی میلیون است ولی آنها تنها٠٠٠ ,۴۵٠ خوك دارند و به این خاطر از لحاظ موجودی گوشت در مضیقه مادی قرار گرفتهاند. چنین به نظر میرسد كه حتی امروزه هم لهستان رشد كشاورزی را در دستور روز قرار نداده است.
در صفحه ۶٢۴ گفته شد : « در دورانهای مختلف، ضروری است كه رشد كشاورزی عقب افتاده، صنایع سبك و صنایع غذایی تسریع گردد.» این یك حرف حسابی است ولی عدم توازن ونارسائیهای حاصل از عقب افتادگی كشاورزی و صنایع سبك را نمیتوان صرفاً عدم توازن ونارسائیهای جزئی محسوب داشت، بلكه اینها مسائلی كلی هستند.
در صفحه ۶۵٢ آمده است كه « برای حفظ تناسبهای درست میان صنایع سبك و سنگین، تخصیص عقلائی سرمایه ضروری است.» در این پارگراف تنها از صنایع سبك و سنگین سخن گفته شده و ذكری از رابطه كشاورزی و صنعت بمیان نیامده است.
۵۵ ـ معیارهائی برای انباشت
در لهستان این یك مسئله عمده شده. گومولكا در آغاز انگیزههای مادی را مورد تاكید قرار میداد. او حقوق كارگران را افزایش داد ولی بالا بردن آگاهی آنان را از یاد برد و در نتیجه كارگران حقوق بیشتری دریافت میكردند ولی روحیه خوبی در قبال وظائف خود نشان نمیدادند. افزایش حقوقها سریعتر از افزایش كارائی بود و در نتیجه پرداخت حقوقها سرمایه را میبلعید. فشارهای موجود آنان را امروزه برآن داشته كه با انگیزههای مادی مخالفت كرده و از انگیزههای معنوی حمایت كنند. گومولكا حتی گفته است كه « با پول نمیتوان روحیه مردم را خرید.»
تأكید بیش از حد برانگیزههای مادی همواره به ضد خود بدل میشود نوشتن چكهای متعدد طبعاً اقشار فرادست را خوشحال خواهد كرد، ولی هنگامیكه تودههای كارگری و دهقانی نتوانند چكهای خود را نقد كنند، طبیعی است كه فشارها متوجه« معنویات خواهد شد.»
بنابر آنچه كه در صفحه ۶۳۱ گفته شد، در اتحاد شوروی سرمایه انباشت شده بالغ بر یك چهارم درآمد ملی سالیانه كشور است. ارقام ما در چین به شرح زیر بوده است. ٢٧ درصد در سال ۱۹۵٧، ۳۶ درصد در سال ۱۹۵۸، ۴٢ درصد در سال ۱۹۵۹ و ظاهراً در سالهای آتی نیز خواهیم توانست كه این رقم را همواره بالاتر از سی درصد نگاه داریم. مسئله اساسی رشد سریع تولید است، تنها با افزایش تولید و افزایش درصد انباشت است كه میتوان در سطخ زندگی مردم بهبودی به وجود آورد.
وظیفه همیشگی ماست كه شرط امساك را رعایت كنیم و ثروت و سرمایه فراوانی بیاندازیم. این یك نظر نادرست است كه تنها در شرایط بد باید به این ـ امساك و انباشت. مبادرت ورزید. چگونه میتوان باور داشت كه در شرایط تخفیف فشارها، امساك و انباشت لازم نیست.
در صفحه ۶۳۹ گفته شده كه : « در مراحل بالای كمونیسم، دولت غیر ضروری شده و تدریجاً زوال خواهد یافت. .» البته چنین امری مستلزم شرایط عینی بین المللی مشخصی است. این خطرناك است كه دیگران دولت داشته باشند و ما نداشته باشیم. در صفحه ۶۴۰ آمده است كه حتی پس از ایجاد كمونیسم، اگر كشوری امپریالیستی كماكان وجود داشته باشد، آنگاه وجود دولت برای جامعه كمونیستی نیز ضروزی خواهد بود. این یك موضوع درست است. بلافاصله پس از مطلب فوق ، كتاب میافزاید : « ولی شكل و ماهیت چنین دولتی تابع ویژگیهای مشخص آن نظام كمونیستی خواهد بود. » فهم این جمله دشوار است. دولت، در ماهیت خود، دستگاهی برای سركوب نیروهای متخاصم است. اگر چنین كاركردی در درون مرزها غیر ضرورگشته باشد، با اینحال ماهیت سركوبگر دولت در قبال نیروهای متخاصم برون مرزی تغییری نخواهد كرد. آنچه كه باصطلاح شكل دولت نامیده شده چیزی جز نیروهای مسلح و زندان و توقیف و مجازات نیست. اگر زمانی كه كمونیسم تحقیق یافت امپریالیسم هنوز وجود داشته باشد، چه تغییری در شكل میتوان پدید آورد؟
۵٧ ـ گذار به كمونیسم
در صفحه ۶۴۱گفته شده : « در یك جامعه ی سوسیالیستی، طبقات متخاصم وجود ندارد ولی بقایای طبقات متخاصم موجوداند.» گذار از سوسیالیسم به كمونیسم الزاماً از راه یك انقلاب اجتماعی تحقق نمییابد. تنها میتواند به ذكر این نكته بسنده كرد كه برای این گذار انقلاب اجتماعی، در مفهوم برانداختن طبقهای بدست طبقه دیگر، ضروری نخواهد بود، ولی انقلاب اجتماعی در مفهوم استقرار روابط تولیدی و نهادهای اجتماعی نوین بجای روابط و نهادهای كهن لازم خواهد بود.
در اینجا كتاب اعلام میدارد: « مسلماً این بدان معنا نیست كه جامعه، در جریان تكامل خود بسوی كمونیسم، نباید در صدد از میان برداشتن تضادهای داخلی خود باشد. » در قیاس با كل كتاب ، این موضوع اتفاقی است. گرچه گهگاه كتاب از وجود تضاد سخن میگوید، ولی اینگونه موارد نادر و اتفاقیاند . كتاب با این كمبود روبرو است كه هنگام تعیین مسائل، نقطه آغاز خود را تحلیل تضادها قرار نمیدهد. اقتصاد سیاسی، به عنوان شاخهای از علوم، باید با تحلیل تضادها بیآغازد.
زمانیكه جامعه ی كمونیستی تحقق یابد، انضباط كارگری از شرایط فعلی هم شدیدتر خواهد بود چرا كه كاربرد گسترده صنایع خودكار پیشرفته مستلزم انضباط بیشتر در كار و رفتار مردم است.
امروزه ما جامعه ی كمونیستی را به دو مرحله اول و پیشرفته تقسیم میكنیم. این چیزی است كه ماركس و اطرافیانش، بر اساس شرایط اجتماعی حاكم در آنزمان، پیش بینی میكردند، هنگامیكه وارد مرحله پیشرفته جامعه ی كمونیستی شدیم، بدون شك هدفها و وظیفههای تازهای پیش پای ما ظاهر خواهند شد.
۵۸ ـ تحولات آتی مالكیت اشتراكی
در صفحه ۶۵۰ گفته شده كه : « روابط تولیدی مزارع اشتراكی و تعاونی ، اشكالی پیدا كرده كه با سطح و ضرورتهای فعلی نیروهای تولیدی در روستا كاملاً هماهنگ است. » بعید میدانم كه واقعیت چنین باشد.
در یكی از مقالات روسی، هنگام معرفی مزرعه اشتراكی اكتبر سرخ گفته شده : « قبل از جریان ادغام، اداره بسیاری از مزارع، از جنبههای مختلف ، با دشواریهایی همراه بود. پس از مدتی، مسائل از میان رفت. » در مقاله آمده است كه جمعیت این مزرعه نزدیك به ده هزار نفر است و یك پروژه ساختمانهای مسكونی با ظرفیت سه هزار نفر در دست اجراست. این نكته موید آن است كه شكل فعلی مزرعه دیگر با رشد نیروهی تولیدی هماهنگ و دمساز نیست.
در همین قسمت گفته شده : « ما باید از هیچ كوششی در جهت تحكیم و تعمیم نظام مالكیت اشتراكی و تعاونی دریغ نورزیم. » اگر محتاج تكامل هستیم، پس باید جریانی را طی كنیم، در این صورت « هیچ كوششی در جهت تحكیم و تعمیم» به چه معنا است؟ بدون شك ما باید در فكر تحكیم روابط تولیدی سوسیالیستی و نظام اجتماعی باشیم، ولی نه آنكه در این رهگذر راه مبالغه بپوئیم و مسئله را لوث كنیم. كتاب در مورد راه آینده با ابهام سخن میگوید، ولی هنگامیكه بحث مسائل انضمامی پیش میآید. كتاب از هر گونه صراحت و روشنی عاری میگردد. در بسیاری از زمینهها ( عمدتاً تولیدی ) شورویها به پیش روی ادامه میدهند، ولی در حوزه روابط تولیدی پیشرفت آنان اساساً متوقف شده است.
كتاب میگوید كه گذار از مالكیت اشتراكی به مالكیت لاینفك تمام خلق ضروری است ولی از دیدگاه ما نخست باید مالكیت اشتراكی را به مالكیت سوسیالیستی تما خلق بدل كرد. به عبارت دیگر، باید تمام ابزار تولیدی كشاورزی را تحت مالكیت دولتی درآورد. و تمامی دهقانان را به كارگرانی مبدل ساخت كه، به اعتبار یك قرار واحد و یكسان در سراسر كشور، مزد بگیر دولت هستند. در حال حاضر، درآمد سالیانه ی متوسط یك دهقان چینی نزدیك به ۸۵ ین است. درآینده، زمانی كه این مبلغ به ۱۵۰ ین برسد و اكثریت كارگران حقوق خود را از كمون دریافت كنند، آنگاه نظام مالكیت كمونی قابل اجرا خواهد بود. در چنین شرایط و از چنین راهی است كه برداشتن گام بعدی در جهت مالكیت دولتی سهل و آسان خواهد بود.
۵۹ ـ حذف اختلاف بین شهر و روستا
در پاراگراف آخر صفحه ۶۵۱ ، موضع خوبی در قبال مسئله ساختمان روستاها اتخاذ شده، از آنجا كه آنها خواستار خذف اختلاف ( یا به قول خود كتاب « اختلاف اساسی » ) بین شهر و روستا هستند، پس چرا در كتاب تأكید شده كه هدف آنها « تقلیل كاركردهای شهرهای بزرگ » نیست؟ ضرورتی نیست كه شهرهای آتی چندان وسیع باشند. ساكنان شهرهای بزرگ را باید بین روستاهای مختلف تقسیم كرد. هنگام وقوع یك جنگ اتمی، داشتن شهرهای كوچك متعدد یك امتیاز خواهد بود.
۶۰ ـ مساله ایجاد نظام اقتصادی در كشورهای سوسیالیستی مختلف
در صفحه ۶۵9 گفته شده : « هر كشور میتواند منابع مادی و انسانی خود را در جهتی متمركز سازد كه از لحاظ شرایط طبیعی و اقتصادی و تجربه تولیدی و تخصصی برای آن كشور مناسبتر است. ضرورتی نیست كه در كشوری كالائی تولید گردد كه یكی دیگر از كشورها قادر به تامین آنست. »
این عقیده خوبی نیست. ما حتی به ایالتهای خود هم چنین سیاستی را پیشنهاد نمیكنیم. ما مشوق رشد همه جانبه هستیم و فكر نمیكنم كه ایالتها باید از تولید كالاهائی كه در ایالتهای دیگر هم تولید میگردد امتناع ورزند. ما خواهان آنیم كه ایالتهای مختلف حتی الامكان تولید خود را متنوع سازند، البته مشروط بر آنكه این تنوع به كل تولید زیانی وارد نیاورد. یكی از مزیتهای اروپا همانا استقلال كشورهای مختلف است. هر یك از كشورها به مجموعهای از فعالیتها مشغولند و در نتیجه اقتصاد اروپا به رشد نسبتاً سریعی دست یافته. از زمان سلطنت چن[4]، كشور چین به عنوان یك قدرت بزرگ شكل گرفت و در یك دوره تاریخی طولانی مدت توانست وحدت كلی خود را حفظ كند. یكی از كمبودها، بوركراسی بود كه تحت فشار آن مناطق محلی نتوانست به رشد مستقلی دست یابند و در نتیجه تعلل مقامات محلی، رشد اقتصادی با آهنگ كندی صورت میگرفت. ولی امروزه شرایط بكلی تغییر یافته، ما در عین اینكه برای دست یافت به وحدت فعالیت میكنیم خواستار آنیم كه مناطق مختلف هم استقلال داشته باشند. این وحدت نسبی و استقلال نسبی است.
مناطق در عین اینكه رهنمودهای مقامات مركزی را اجرا كرده و كنترل آنها را میپذیرند، مستقلاً در جهت حل مسائل خود میكوشند. از طرفی دیگر، رهنمودهای مقامات مركزی نیز تنها پس از مشاوره و مذاكره با مناطق مختلف هم استقلال داشته باشند. این وحدت نسبی و استقلال نسبی است.
مناطق در عین اینكه رهنمودهای مقامات مركزی را اجرا كرده و كنترل آنها را میپذیرند، مستقلاً در جهت حل مسائل خود میكوشند. از طرفی دیگر، رهنمودهای مقامات مركزی نیز تنها از مشاوره و مذاكره با مناطق گوناگون شكل میگیرد. برای مثال، مصوبات كنفرانس لوشان بر این روال تدوین شدهبود.(٢۵) این مصوبات نه تنها با احتیاجات تمام كشور بلكه با ضروریتهای مناطق گوناگون نیز منطبق و هماهنگ بود. چه كسی میتوانست مدعی شود كه تنها مركزیت و نه مناطق گوناگون باید با اپورتونیسم دست راستیها مبارزه كند؟ ما حامی سیاستی هستیم كه بر حسب آن مناطق مختلف خود را وقف برنامههائی میسازند كه در واقع جزئی ار یك برنامه كلی برای رشد تمام كشور است. ما باید حداكثر كوشش خود را به خرج دهیم، البته مشروط بر آنكه مواد خام و بازار موجود باشد و بتوان مصالح لازم را بدست آورد و فرآوردهها را در محل بفروش رساند. قبلاً نگرانی ما این بود كه اگر مناطق مختلف رشد پیدا كنند ، آنگاه دیگر به بسیاری ازفر آوردهها صنعتی ( مخصوصاً ازمراكزی چون شانگهای ) احتیاج نخواهد داشت. ولی امروزه شرایط نشان میدهد كه واقعیت چنین نیست. شانگهای در راه تولید بیشتر، وسیعتر، عالی تر و ظریفتر گام بر میدارد و هنوز را درازی در پیش دارد.
من نمیدانم چرا كتاب بجای تشویق كشورها به اینكه حداكثر كوشش خود را در راه توسعه خود مبذول دارند، آنها را بر آن میدارد كه از تولید كالاهائی كه از سوی كشورهای دیگر قابل تأمین است دوری جویند؟ روش صحیح آن است كه هر كشور نهایت كوشش خود را در جهت رشدی مبذول دارد كه متكی به خود است ؛ باید حتی الامكان با استقلال كاركرد و عدم اتكاء به دیگران را همچون یك اصل پذیرفت و تنها زمانی بدیگران متوسل شد كه حقیقتاً راه دیگری دردسترس نیست. مهمتر از همه اینكه باید امر كشاورزی را بخوبی پیش برد. تكیه به كشورها و مناطق دیگر برای مواد غذایی كار بسیار خطرناكی است.
البته همانطوریكه در خود كتاب گفته شده، بعضی از كشورها آنقدر كوچكند كه « تكامل صنعتی در تمامی زمینهها برای آنها از لحاظ اقتصادی غیر عقلائی و از لحاظ توانایی نامیسر خواهد بود.» بدیهی است كه در اینگونه موارد چنین كشورهایی نباید سرسختی نشان دهند. برای بعضی از مناطق كم جمعیت خود كشور ما نیز ـ مانند چینگهای یانینگ سیا[5] گسترش همه جانبه مقدور نیست.
۶۱ ـ آیا رشد كشورهای سوسیالیستی گوناگون را میتوان موزون ساخت؟
در پاراگراف سوم صفحه ۶۶۰ گفته شده « ... باید تدریجاً سطح كلی رشد اقتصادی و فرهنگی سوسیالیستی مختلف را به توازن كشید. » ولی جمعیت و منابع و شرایط تاریخی این كشورها یكسان نیستند. در برخی از این كشورها ، انقلابات پیشرفته و در بعضی عقب افتاده بود. چگونه میتوان آنها را موزون كرد؟ اگر مثلاً پدری صاحب چند فرزند است كه بعضی بلند قامت و برخی كوتاه قد، تعدادی تیز هوش و شماری كند ذهناند، چگونه میتوان آنها را موزون ساخت؟ این همان تئوری تعادل بوخارین است. رشد اقتصادی كشورهای سوسیالیستی مختلف و نیز رشد مناطق مختلف یك كشور و حتی بخشهای گوناگون یك منطقه در تعادل و توازن نیست. برای مثال، بهداشت عمومی را در منطقه گوانك تونگ[6] در نظر گیرید. در كمون چیلو[7] و شهر فوچان[8] كارها در این زمینه بخوبی انجام گرفته و در نتیجه وضع این شهر و كمون با بقیه ایالت در توازن نیست. چیلوهم با فوچان در توازن نیست. مخالفت با عدم تعادل كار نادرستی است.
۶٢ ـ مسائل غائی مسئله ی نظام است.
در صفحه ۶۶۸ گفته شده كه وامهای سوسیالیستی از وامهایی امپریالیستی متفاوتاند. این با حقایق دمساز است. كشورهای سوسیالیستی همواره بر كشورهای سرمایهداری مرجعاند. ما این اصل را درك میكنیم. مسئله غائی مسئله نظام، یا به عبارتی دیگر یك مسئله بنیادی است. سمت گیری كشورها را نظامها تعیین میكنند. نظام سوسیالیستی همواره كشورهای سوسیالیستی را به مخالفت با كشورهای امپریالیستی وا میدارد. و در نتیجه به هر گونه سازشی با این كشورها خصلتی موقتی و گذرا میبخشد.
۶۳ ـ روابط بین دو نظام اقتصادی در صحنه بین المللی
در صفحه ۶۵۸ ، از « رقابت بین دو نظام جهانی » سخن رفته. استالین در اثر خود تحت عنوان مسایل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی استدلالهائی در باب دو بازار جهانی عرضه كرده است. كتاب در اینجا رقابت مسالمت آمیز بین دو نظام و نیز ضرورت ایجاد در روابط اقتصادی « متحول مسالمت آمیز » را مورد تاكید قرار میدهد. چنین ادعائی واقعیت وجود دو بازار جهانی را به فرضیه وجود دو نظام اقتصادی در چهارچوب یك بازار واحد تبدیل میكند و اینگونه تقسیمبندی ها ، در قیاس با نظریات استالین، گامی به پس بشمار میرود.
در واقع ، بین دو نظام نه تنها رقابت بلكه مبارزه شدید و همه جانبه وجود دارد، و دقیقاً همین مبارزه است كه كتاب از آن فاصله و دوری میجوید.
۶۴ ـ نقدی بر استالین
كتاب مسائل اقتصادی سوسیالیسم در شوروی به قلم استالین، مانند دیگر آثار او، حاوی برخی استدلالهای نادرست است. ولی دو اتهامی كه در صفحه ۶۸۱ متوجه كتاب شده، قانع كننده نیست.
یكی از اتهامات اینست كه برغم استالین : « مبادله كالا ظاهراً به سد راه رشد نیروهای مولد بدل شده و ضرورت گذار تدریجی به مبادله مستقیم میان كشاورزی و صنعت كاملاً در دستور روز قرار گرفته است. »
استالین در كتاب خود گفته است كه هر گاه دو نظام مالكیت وجود داشته باشد، تولید كالائی هم وجود خواهد داشت. به گفته او گرچه در مزارع اشتراكی مالكیت ابزار تولیدی ( از قبیل زمین ابزار كار ) در تملك دولت قرار دارد، ولی با این حال محصول این مزارع به واحدهای اشتراكی تعلق میگیرد. علت آن است كه نه تنها نیروی كار در اشتراكیها ( و نیز بذر لازم ) در مالكیت خود اشتراكها است، بلكه زمینی كه دولت برای استفاده در اختیار آنها گذاشته نیز چنان در كنترل اشتراكیها است كه گوئی در تملك آنانست. در چنین شرایطی، « اشتراكیها محصول خود را تنها در شكل كالا وارد جریان مبادله میسازند تا بدین سان كالاهای مورد نیاز خود را، در مقابل كالاهای عرضه شده، دریافت كنند. در شرایط حاضر، اشتراكیها حاضر به شركت در هیچ گونه رابطه اقتصادی بجز مبادله از راه خرید و فورش نیستند.»
استالین نقطه نظر رایج آنزمان مبنی بر الغای فوری تولید كالائی را به باد انتقاد گرفت و چنین استدلال كرد كه ضرورت تولید كالا به همان اندازه دورانی است كه در آن لنین معتقد بود باید از هیچ كوششی در جهت گسترش تولید كالائی امتناع نورزید.
كتاب مدعی است كه استالین ظاهراً خواستار الغای فوری تولید كالا بوده مشكل بتوان این ادعا را ثابت كرد. استالن مسئله مبادله كالا را همچون یك فرضیه مورد بحث قرار میداد. او حتی گفته بود : « ترویج فوری این نظام به هیچ وجه ضروری نیست تصمیم لازم در این مورد را باید، به تناسب انباشت كالای تولیدی در شهرها ، اتخاذ كرد . »
اتهام دیگر اینست كه استالین به كاربرد و اهمیت قانون ارزش در زمینه تولید، و مخصوصاً در ارتباط با ابزار تولیدی، كم بها میدارد. « در زمینه تولیدی سوسیالیستی ، قانون ارزش هیچگونه نقش تنظیم كنندهای به عهده ندارد. این نقش را قانون رشد با برنامه متناسب و اقتصاد با برنامه دولتی ایفا میكند. » ولی این استدلال كتاب در واقع تكرار استدلالهای خود استالین است. گرچه كتاب خاطر نشان ساخته كه ابزار تولیدی كالا هستند، ولی قبل از هر چیز باید تأكید میكرد كه این ابزار در مقوله مالكیت تمام خلق قرار دارند. خرید و فروش ابزار تولیدی در اساس مالكیت آن تغییری نمیآفریند. بعلاوه، كتاب بایستی روشن میكرد قانون ارزش در زمینه تولید، با كاركرد آن در زمینه توزیع تفاوت دارد. تمام این استدلالها با نظریات استالین سازگارند. تفاوت واقعی بین استالین و خروشچف در اینست كه استالین با فروش ابزار تولیدی از بیل تراكتور به مزارع اشتراكی مخالف بود، حال آنكه خروشچف اینكار را انجام داد.
۶۵ ـ نقطه نظر عمومی كتاب
فكر نكنید كه در این كتاب اثری از ماركسیسم ـ لنسیسم نیست، چرا كه در واقع كتاب حاوی برخی نقطه نظرهای ماركسیست ـ لینیستی است. در مقابل فكر نكنید كه همه نظریات كتاب ماركسیست لنینستی است، زیرا بسیاری از نقطه نظرهای آن انحرافی است. البته ما حاضر نیستیم بگوییم كه كتاب اساساً منفی است.
كتاب بر این نكته تأكید دارد كه اقتصاد سوسیالیستی در خدمت خلق است و نه در خدمت محاسبات سودجویانه مشتی استثمارگر. تمام قوانین اساسی اقتصادی سوسیالیستیای را كه در كتاب مورد بحث قرار گرفته نمیتوان نادرست انگاشت. البته موضوع اساسی كتاب بحث همین قوانین است. كتاب در عین حال برنامهریزی، تناسبیت، آهنگ سریع رشد و دیگر مسائل را مورد بحث قرار میدهد. و در این زمینهها هنوز سوسیالیستی و ماركسیستی قرار دارد. ولی پس از تأكید اصل برنامهریزی و تناسبیت، مسئله اساسی راه و روش تحقق این اصول است. هركدام از ما راه خاصی برای تحقق این هدف در نظر داریم.
بهرحال ، كتاب حاوی چند استدلال اساسی نادرست است. اصل « تفوق سیاست » و « خط مشی تودهای » مورد تأكید كافی قرار نگرفته، اصل « راه رفتن روی دوپا « به بحث گذارده نشده و منافع مادی انفرادی بطور یكسویه تأكید شده است. انگیزههای مادی تشویق شده و فردگرائی بیش از حد برجسته گشته است.
در بررسی اقتصاد سوسیالیستی، كتاب از تضادها نمیآغازد. در حقیقت، كتاب جهانشمول بودن تضادها و نیز این اصل را كه تضادهای اجتماعی نیروی محرك تكامل اجتماعیاند تاكید نمیكند. واقعیت این است كه در جامعه ی خودآنها مبارزه طبقاتی و یا به عبارتی دیگر مبارزه بین سوسیالیسم و بقایای سرمایداری، كماكان ادامه دارد. ولی آنها به این واقعیت اذعان نمیكنند. در جامعه آنها سه نوع مالكیت وجود دارد: مالكیت تمام خلق، مالكیت اشتراكی و مالكیت انفرادی. شكی نیست كه این مالكیت انفرادی با نوع مالكیت انفرادیایكه قبل از آغاز جریان اشتراكی شدن، یعنی زمانیكه تمام معیشت دهقان متكی بر مالكیت انفرادی او بود، تفاوت اساسی دارد. امروزه آنها یك پا در خشكی و پای دیگر را در دریا دارند و عمدتاً بر گروه و تا حدی بر فرد تكیه میكنند. اگر سه نوع مالكیت وجود داشته باشد، پس طبیعی است كه مبارزه و تضاد نیز وجود خواهد داشت. ولی كتاب از این تضادها سخنی نمیگوید. در كتاب، جنبشهای تودهای مورد تائید و تشویق قرار نگرفتهاند و ضرورت گذار از مالكیت اشتراكی در سوسیالیسم به مالكیت عمومی سوسیالیستی و نیز ضرورت تبدیل كل جامعه به مایملك لاینفك تمام خلق ، به عنوان پیش شرط گذار به كمونیسم، تائید نشده است.
در كتاب واژههای مبهمی چون « همگونی » و « تلفیق » جانشین مفهوم تغییر و تبدیل نظام مالكیت و روابط تولید كهنه به نظام و روابطی نوگشته است. در این زمینه كتاب حاوی اشتباهات و كمبودهای جدی است و تا حدی از ماركسیسم ـ لنینیسم انحراف یافته است.
سبك نگارش كتاب بسیار ضعیف است، مطالب متقاعد كننده نیستند و جذابیتی هم برای خواننده ندارند. نقطه عزیمت كتاب، تحلیل انضمامی از تضائهای موجود بین نیروهای تولیدی و روابط تولیدی و نیز تضاد بین زیربنای اقتصادی و روبنا نیست. در طرح سوال و تحقیق مسئله ، كتاب همواره با مفاهیم و تعاریف عام میآغازد و بدون تبیین كافی، تعریف عرضه میكند در حقیقت تعریف باید فرجام یك تحلیل باشد و نه آغاز آن، كتاب بدون هیچگونه پایه و اساسی ، انبوهی از قوانین تحویل خواننده میدهد، قوانینی كه از مجرای تحلیل انضمامی تحول تاریخ كشف و ثابت نشدهاند. قوانین نمیتوانند خود مبین خود باشند. اگر از جریانات عینی، یعنی از تحول انضمامی تاریخ، نیآغازیم نمیتوانیم قوانین را به خوبی تبیین كنیم.
در برخورد با مسائل ، كتاب استادانه عمل نمیكند و معمولاً بر مسئله مورد بحث محیط و مسلط نیست. مسائل روشن و برجسته نیستند.
نثر كتاب خسته كننده و غیر منطقی است و خواننده را به هیچ وجه مجاب نمیكند. به علاوه ، حتی از لحاظ منطق صوری هم كتاب با كمبودهایی روبروست. چنین به نظر میرسد كه كتاب را نویسندگان مختلفی نوشتهاند كه هر یك نگارش بخشی را به عهده گرفته و حاصل اینگونه تقسیم كار فقدان وحدت و یكدستی در كتاب است. كتاب فاقد نظم لازم برای چنین متونی است. افزون بر همه ی این مسائل، روش كتاب این است كه همواره از تعاریف بیآغازد و در نتیجه تركیبی چون یك فرهنگ اقتصادی پیدا كرده است. نویسندگان منفعلاند و در بسیاری از مسائل نقیض حرف دیگری را میگویند و در بسیاری از موارد بخشهای آخر با بخشهای نخست در تضاد و تباین قرار دارد. البته تقسیم كار اشتراكی و نگارش اشتراكی بهرحال نوعی سبك كار است، ولی بهترین روش آنست كه یك نویسنده اصلی همراه با چند دستیار كار كند. ماركس و اطرافیانش از این شیوه پیروی میكردند و آثار آنها منسجم و از لحاظ علمی منظم بود.
تنها زمانی حاصل نگارش ما هیجان انگیز خواهد بود كه هدفی برای انتقاد فرا راه خود داشته باشد. گرچه این كتاب بهرحال مطالبی برای گفتن دارد، ولی نقد منظمی از نظریات نادرست ارائه نمیكند و به این خاطر خواندن آن خسته كننده است.
در بسیاری از موارد به نظر میرسد كه به جای یك انقلابی، یك نویسنده مدرسهای ( اسكولاستیك ) نگارش كتاب را به عهده داشته. اقتصاددانی كه عمل اقتصادی را ادراك نمیكند یك متخصص واقعی نیست. كتاب ظاهراً مبین موقعیتی از این قرار است : آنها كه كار عملی میكنند توان تعمیم و جمعبندی ندارند زیرا مفاهیم و قوانین را نمیشناسند، و در مقابل، آنها كه در كار تئوریك دستی دارند، فاقد تجربه عملیاند. این دو نوع توانایی، یا به عبارتی دیگر تئوری و عمل، تلفیق نشدهاند.
از كتاب چنین برمیآید كه نویسندگان آن از یك روش دیالكتیكی پیروی نمیكنند. برای نوشتن یك كتاب اقتصادی، باید فلسفی اندیشید. در جریان نوشتن چنین كتابهایی، فلاسفه باید مشاركت داشته باشند، زیرا در غیر این صورت حاصل كار رضایت بخش نخواهد بود.
چاپ اول كتاب در اوائل سال ۱۹۵۵ انتشار یافت، ولی ظاهراً چهار چوب كتاب از مدتها قبل تدوین شده بود. چنین به نظر میرسد كه الگوی استالین در آنزمان چندان روشنگر نبوده است.
البته در شوروی هستند كسانیكه امروزه با نحوه نگارش كتاب مخالفاند. ج ـ كوزلوف[9] در مقالهای تحت عنوان « یك دوره علمی برای مطالعه اقتصاد سیاسی و سوسیالیستی » كتاب را مورد نقد و انتقاد قرار داده است. نظریات او به كنه وریشه مسائل پرداخته است. او كمبود روش شناختی كتاب را گوشزد میكند و خواهان تبیین قوانینی است كه حاصل تحلیل جریان تولید سوسیالیستی هستند. او در ضمن پیشنهاداتی درباره ساخت جامعه عرضه میكند.
به اعتبار انتقادات كوزلوف، میتوان تصور كرد كه در شوروی كتاب دیگری مبتنی بر برخورد و برداشتی متفاوت تهیه خواهد شد. مخالفت همیشه مفید است.
خواننده میتوان با یك بار مطالعه روش و نقطه نظرهای كتاب را دریابد، ولی این یك مطالعه ژرف و عمیق نیست. درآینده بهتر است مسائل و استدلالهای گوناگون كتاب را بعنوان هسته اصلی قرار دهیم و آنگاه به تحقیق دقیق بپردازیم و منابع گوناگون را گرد آوریم و گزارشها و مقالات و سوالات دیگری كه نقطه نظرهای متفاوت دارند مطالعه كنیم. در مورد مسائل حاد و حساس، باید از آراء و نظریات گوناگون مطلع بود. برای روشن شدن هر مسئله، ادارك حداقل دوبرخورد و برداشت مختلف از آن مسئله ضروری است.
ما باید در عین حمایت از هر آنچه كه صحیح است، نظریات نادرست را انتقاد كنیم و با آنها به مقابله برخیزیم و در این كار هم جرات و هم درایت لازم است.
با تمام این تفاصیل آنها در كل با نوشتن یك كتاب اقتصاد سیاسی سوسیالیستی وظیفه خطیری را به دوش گرفتند. كتاب، برغم تمام كاستیهایش، حداقل مسائلی برای مباحثه در اختیار ما میگذارد و به اعتبار این مباحثه، مطالعات تازهتر میسر میگردد.
۶۶ ـ چگونه باید یك كتاب اقتصاد سیاسی نوشت
در اصل ، اینگونه كتب میتوانند از نظام مالكیت بیآغازند ولی راه حتی بهتر دیگری نیز وجود دارد. ماركس، هنگام مطالعه اقتصاد سرمایهداری ، عمدتاً مالكیت ابزار تولید را در این نظام مورد تأمل قرار داد و این امر را وارسی كرد كه چگونه توزیع ابزار تولید تعین كننده نحوه توزیع كالاهای مصرفی است. در یك جامعه ی سرمایهداری ، سرشت اجتماعی تولید با ماهیت خصوصی مالكیت در یك تضاد اساسی قرار دارد. ماركس با بررسی كالا آغاز كرد و از این طریق روابط بین مردم را كه در پس كالا ( با روابط بین چیزها ) نهفته بود، عیان ساخت. البته در جامعه ی سوسیالیستی ، كالا كماكان ماهیتی دوگانه خواهد داشت، ولی به بركت ایجاد مالكیت عمومی ابزار تولید و به اعتبار این واقعیت كه نیروی كار دیگر كالا نیست، دوگانگی كالا در سوسیالیسم با دوگانگی آن در سرمایهداری یكسان و یكی نیست. روابط بین مردم دیگر در پس روابط كالائی نهفته و پنهان نیست. در نتیجه، اگر هنگام مطالعه جامعه ی سوسیالیستی از الگوی ماركس پیروی كنیم و از بررسی دوگانگی كالا بیآغازیم، چه بسا كه كار ما تاثیر منفی بجا بگذارد و مسائل را مغشوش و مغلوط كند و درك آنها را برای مردم حتی دشوارتر سازد.
هدف اقتصاد سیاسی مطالعه روابط تولیدی است. استالین روابط تولیدی را شامل سه چیز میدانست: مالكیت، روابط میان مردم هنگام كار و بالاخره توزیع كالاها. ما نیز هنگام نگارش یك كتاب اقتصاد سیاسی باید بانظام مالكیت بیآغازیم. نخست باید نحوه تبدیل مالكیت خصوصی ابزار تولید را به مالكیت عمومی بررسی كنیم. به عبارتی دیگر، باید نحوه تبدیل مالكیت خصوصی سرمایه بوروكراتیك و نظام مالكیت سرمایهداری به مالكیت سوسیالیستی تمام خلق و نیز تبدیل مالكیت خصوصی زمین توسط زمینداران به مالكیت خصوصی انفرادی دهقانان و سپس تبدیل آن به مالكیت اشتراكی در سوسیالیسم را مورد مطالعه قرار داد. تنها در پرتو چنین مطالهایست كه میتوان تضاد بین دو شكل مالكیت عمومی در سوسیالیسم را باز شناخت و روال گذار به مالكیت خلقی در كمونیسم را تبیین كرد. در عین حال ما باید جریان تغییر خود مالكیت خلق را تبیین كنیم. به دیگر سخن ، باید نظام انتقال كادرها به سطوح پایینتر، مدیریت در سطوح مختلف و حق استقلال مؤسسات را بررسی كرد. گرچه مؤسسات ما در این نكته مشابهاند كه همگی در مالكیت تمام خلقاند ولی نحوه اداره ی این مؤسسات متفاوت است: برخی تحت نظارت ادارات مركزیاند، بعضی توسط ادارت منطقهای و محلی و بخشهای مستقل اداره میشوند و بالاخره گروهی در اختیار واحدهای محلی خاص قرار دارند. نیمی از برخی از مؤسسات كمون در مالكیت كمون و نیم دیگر در مالكیت تمام خلق قرار دارند. بهرحال برغم اینكه مؤسسه تحت مدیریت مركزی یا محلی است، مؤسسات همگی تحت اختیار مدیریت واحد قرار داشته و از برخی حقوق مستقل مشخص برخوردارند.
در زمینه مسئله مردم هنگام كار تولیدی، كتاب كاملاً از حل و حلاجی مسائل عمده عاجز مانده و تحقیق و تحلیلی در این زمینه عرضه نكرده و بگفته عباراتی چون « همگامی و همكاری متقابل و رفیقانه » بسنده كرده است. پس از حل مسئله مالكیت، مهمترین مسئله همان مدیریت است، به عبارتی دیگر، چگونگی اداره ی مؤسسات تحت مالكیت خلق یا اشتراكیها مطرح است. در واقع این مسئله همان مسئله روابط مردم تحت نظامهای مالكیت مشخص است كه به اعتبار اهمیتش، مستلزم و مستحق مقالات متعدد است. در هر دوره مشخص، حدود و ثغوری متوجه تغییرات ممكن در نظام مالكیت است. ولی برعكس، روابط مردم هنگام كار تولیدی میتواند شاهد تغییر و تحولات دائمی باشد. ما در زمینه اداره مؤسساتی كه تحت مالكیت تمام خلق هستند برداشتهای خاصی بدست آوردهایم. ما رهبری متمركز و جنبش تودهای را تركیب میكنیم، ما رهبران حزبی، تودههای كارگر و كادرهای تكنیكی را تركیب میكنیم، كادرها در تولید شركت میكنند و كارگران در مدیریت، ما پیوسته در كار تغییر مقررات و كردارهای نهادی شده غیر عقلائی هستیم.
در زمینه توزیع كالا، كتاب را باید دوباره نوشت و برخورد فعلی آنرا اساساً تغییر داد. ما باید بجای انگیزههای مادی فردی، مبارزه سخت و گسترش تولید و چشم اندازهای آتی كمونیسم را تأكید كنیم. هدف ما بسیج مردم با شعارهایی از قبیل آنچه در زیر آمده نیست : « یك زن، یك خانه ییلاقی، یك اتومبیل، یك پیانو، یك دستگاه تلویزیون ». این راه خدمت به خویش است و نه راه خدمت به جامعه. به قول معروف « از همانجا كه ایستادهای، راهی بس طولانی فرا راه داری. » اگر ما فقط جلوی پای خود را نگاه كنیم و به آینده نظری نداشته باشیم، آنگاه این پرسش پیش میآید كه پس شور و شوق و سختیهای انقلابی چه شد؟
۶٧ ـ چگونه با مطالعه ظاهر به ماهیت دست یابیم.
هنگام مطالعه یك مسئله، باید از ظواهر مشهود و ملموس آغازید و آنگاه به ماهیت امر، كه در پس این ظواهر، نهفته است پی برد و سپس به روشن ساختن كیفیت و تضادهای رویدادها و پدیدههای عینی اقدام كرد.
در زمان جنگ داخلی و جنگ مقاومت، نقطه عزیمت مطالعات ما در باب جنگ ظواهر بود. دشمن قوی و بزرگ و ما كوچك و ضعیف بودیم. در ظاهر این نكتهای بدیهی مینمود كه برای هر كس قابل رویت بود. ما كسانی بودیم كه مسائل را مطالعه و حل میكردیم و با مطالعه ظواهر امر میخواستیم بذانیم كه چگونه طرف كوچك و ضعیف میتواند دشمن بزرگ و قوی را شكست دهد. ما خاطر نشان ساختیم كه گرچه كوچك و ضعیفیم، ولی در میان تودهها پایه داریم، و در مقابل دشمن گرچه بزرگ و قوی است ولی در برخی زمینهها ضربهپذیر است. برای مثال، به دوران جنگ داخلی توجه كنید، زمانی كه دشمن صدها هزار سپاهی داشت و نیروهای ما از دهها هزار نفر فراتر نمیرفت. دشمن از لحاظ استراتژیك قوی و در حال تهاجم بود، حال آنكه ما ضعیف و در موضع دفاعی بودیم ولی برای آنكه ما را مورد حمله قرار دهند آنها جبراً نیروهای خود را به ستونهای مختلف و ستونها را به دستههای مختلف تقسیم میكردند. معمولاً گروهی یك مركز قدرت را مورد حمله قرار میداد، در حالیكه دیگران در حالت مانور قرار داشتند. ما در مقابل دهها هزار نفر را برای حمله علیه یك ستون متمركز میساختیم و حتی اكثریت نیروهای خود را برای حمله به یك نقطه در ستون دشمن تمركز میدادیم و گروه دیگری نیروهای در حال مانور دشمن را سرگرم و مشغول میكرد. ما از این طریق در نقاط مشخص برتری مییافتیم. تدریجاً دشمن ضعیف و كوچك و ما قوی و بزرگ شدیم. مسئله دیگر این بود كه هرگاه آنها بجائی وارد میشدند، منطقه برایشان ناشناخته بود و تودهها هم از آنها حمایت نمیكردند و در نتیجه ما میتوانستیم یك گروه دشمن را كاملاً از میان برداریم.
معمولاً ایدئولوژی در آستانه حركت پدیدهها نظم مییابد. علت آنست كه شناخت و تفكر، انعكاس حركتهای مادیاند. قوانین آن چیزهایی را میگویند كه در روال حركت پدیده به كرات ظاهر میشود و ظهورآن از روی اتفاق نیست. تنها پس از ظهور مكرر است كه چیزی قانون میشود و موضوع شناخت قرار میگیرد. برای مثال، بحرانهای سرمایهداری هر ده سال یكبار رخ میدهند. زمانیكه این قضیه به كرات رخ داد ما توانستیم قانونمندی بحرانهای اقتصادی جامعه سرمایهداری را باز شناسیم. در زمان اصلاحات ارضی، ما جبراً زمین را بر اساس نیروی كار كه بر حسب جمعیت تقسیم كردیم. ولی ما تنها زمانی از این كار شناختی بدست آوردیم كه بارها و بارها آنرا به مرحله اجرا در آورده بودیم. در آخرین دوره جنگ داخلی، بسیاری از رفقای ماجراجوی « چپ » ، با توزیع زمین بر حسب جمعیت مخالفت میكردند و خواهان تقسیم زمین بر اساس نیروی كار بودند. برغم آنان ، شیوه تقسیم بر حسب جمعیت نه از لحاظ طبقاتی دقیق بود و نه مورد حمایت تودهها قرار داشت. شعار آنها چنین بود : به زمینداران هیچ زمین، زمینهای نامرغوب به دهقانان مرفه ، و به بقیه، زمین بر حسب نیروی كار. واقعیتها نادرستی این برخورد را ثابت كرد. ما تنها پس از تجربیات گوناگون، به شیوه راستین تقسیم زمین وقوف یافتیم.
ماركسیسم ایجاب میكند كه منطق با تاریخ سازگار باشد. تفكر انعكاس هستی عینی است. منطق از تاریخ نشات میگیرد. كتاب پر از مطلب و خالی از تحلیل و منطق است. قوانین طرح شده و رشن نیستند و در كل كتاب رضایتبخش نیست. بدیهی است كه اگر كمبود مطلب وجود میداشت باز هم كتاب رضایتبخش نمی بود. در چنین وضعی مردم منطق میآموزند و نه تاریخ. بعلاوه چنین منطقی ذهنی خواهد بود و كاستیهای كتاب دقیقاً در همین نكته نهفته است.
تدوین تاریخ رشد سرمایهداری در چین امری حیاتی است. اگر آنها كه تاریخ را مطالعه میكنند، جوامع مختلف و دورههای تاریخی گوناگون را بررسی نكنند، شكی نیست كه نمیتونند تاریخی همه جانبه بنویسند.
مطالعه جوامع مختلف به معنای كشف قانونمندیهای حاكم بر آن جوامع است. هنگامیكه قوانین ویژه مشخص و شناخته شد، آنگاه قوانین عام جامعه سهل و آسان خواهد بود. ما باید مطالعه ویژگیها را از بررسی مسائل عام متمایز كنیم. اگر قوانین ویژه عمیقاً شناخته نشده باشد، آنگاه قوانین عام را نیز طبعاً نمیتوان شناخت. برای مثال هنگام مطالعه قوانین عام حاكم بر حیات حیوانات، مطالعه قوانین ویژه مربوط به حیوانات مهرهدار ضروری است.
فلسفه باید در خدمت وظائف سیاسی زمان باشد.
هر فلسفهای در خدمت وظائف زمان خود است.
فلسفه سرمایهداری كاركرد خاص خود را دارا است. هرملت و هر دوره تاریخی نیز نظریه پردازان ویژهای میپروراند كه هر یك در كار تدوین نظریاتی نو، برای وظائف سیاسی روز ، هستند. در انگلستان، ماتریالیستهای بوروژائی مثل بیكن و هابز ظهور كردند، آنگاه در قرن نوزدهم ماتریالیستهائی چون اصحاب دائرالتمعارف در فرانسه ظاهر شدند، بوروژازی آلمان و روسیه نیز ماتریالیستهای خاص خود داشت. اینان جملگی ماتریالیستهای بوروژازی و در خدمت هدفهای سیاسی بورژوا بودند. وجود ماتریالیسم بورژوائی در انگلستان بدون شك ضرورت وجود ماتریالیسم بورژوائی فرانسه را نفی نمیساخت و وجود ماتریالیسم بورژوایی انگلیسی و فرانسوی، ماتریالیسم روسی و آلمانی را غیر ضرر نمیكرد.
فلسفه ماركسیستی طبقه پرولتاریا حتی بگونهای حیاتیتر در خدمت وظائف سیاسی معاصر این طبقه قرار دارد. برای چین مطالعه آثار ماركس و لنین و استالین[10] یك ضرورت است. اینها مقدم بر دیگراناند. ولی كمونیستها و محافل فلسفی پرولتری كشورهای مختلف، باید تئورهای نوینی بیافرینند و آثار تازهای بنویسند و نظریه پردازان خاص خود را بپرورانند تا آنان بتوانند در خدمت وظائف سیاسی روز عمل كنند.
هیچ ملتی نمیتواد برآنچه كه كهنه است تكیه كند. تنها با تكیه به ماركس و انگلس و بدون كاریرد دوتاكتیك لنین و دیگر آثارش، مسائل سیاسی جدید انقلاب ۱۹۰۵ و مسائل بعدی قابل حل نبود. تنها با ماتریالیسم و امپریوكریتیسیسم، كه در سال ۱۹۰٧ نگاشته شد نمیتوان مسایل ۱۹۱٧ و بعد از آن را حل كرد. لنین برای مقابله با ضرورتهای زمان، دولت و انقلاب و امپریالیسم و . . . و دیگر آثار خود را نوشت. بعد از لنین، استالین لازم بود كه مسائل لنیسیم و اصول لینیسم را، برای مبارزه با ارتجاعیون و حفظ لنینیسم به قلم آورد. در زمان جنگ داخلی دوم و آغاز جنگ مقاومت علیه ژاپن ما درباره عمل و درباره تضاد را نوشتیم. نوشتن این آثار، اقتضای ضرورتهای زمان بود.
حال كه به مرحله سوسیالیسم گاه نهادهایم، مسائلی كاملاً تازه جلوهگر شده. اگر ما ضرورتها را پاسخ نگوئیم و آثار تازهای ننویسیم، و نظریههای نوئی عرضه نكنیم، كارمان زار خواهد بود!
۱ ـ مسایل صنعتی شدن در چین
هنگامیكه نخستین برنامه پنجساله شوروی پایان گرفت و معلوم شد كه ارزش كل تولید صنایع سنگین بالغ بر ٧۰ درصد ارزش كل تولید كشاورزی و صنعتی است، آنگاه به فوریت صنعتی شدن را امری تحقق یافته اعلام كردند. ما نیز میتوانستیم به این نصاب برسیم، ولی حتی اگر میرسیدیم بازهم نمیتوانستیم ادعا كنیم كه صنعتی شدیم. چرا كه در كشور ما هنوز نزدیك به پانصد میلیون دهقان مشغول كار كشاورزیاند. اگر هنگامیكه تولید صنعتی ۸۰ درصدكل تولید را برمیگیرد، ما صنعتی شدن را تحقق یافته اعلام كنیم ، نه تنها در حقیقت نتوانستیم واقعیت موجود اقتصاد ملی خود را منعكس كنیم، بلكه حتی چه بسا كه در مردم حالت انفعال به وجود آوریم.
در پلنوم اول هشتمین كنگره ملی خلق چین، ما ضرورت ایجاد پایگاه مستحكمی برای صنعتی شدن سوسیالیستی را در برنامه ی پنجساله دوم تأكید كردیم. ما در عین حال خاطر نشان ساختیم كه ظرف پانزده سال ، یك نظام صنعتی جا افتاده به وجود خواهیم آورد. این دو مطلب اندكی متضاد بودند، زیرا چگونه میتوان در یك نظام صنعتی كامل، از ایجاد « پایگاهی مستحكم » برای صنعتی شدن سوسیالیستی سخن گفت؟ اگر اوضاع به روال فعلی ادامه یابد شاید در ظرف سه سال ما انگلستان را در زمینه تولید فراوردهای صنعتی اساسی پشت سر بگذاریم. در ظرف پنج سال خواهیم توانست به وظیفه ایجاد یك نظام صنعتی جامه تحقق بپوشانیم .
ما برآنیم كه در طولانی مدت، به عنوان یك كشور صنعتی ـ كشاورزی شناخته شویم. حتی اگر تولید فولاد ما به صد میلیون برسد، هویت ما باز هم همین خواهد بود. اگر ما بخواهیم كه در زمینه تولید سرانه، انگلستان را پشت سر بگذاریم، باید سالیانه حداقل ۳۵۰ میلیون تن فولاد تولید كنیم.
انتخاب یك كشور خاص و رقابت با آن ازاهمیت خاصی برخوردار است. ما همواره از رسیدن به انگلستان سخن میگوییم. قدم اول، رسیدن به آنها در زمینه تولید فراوردههای اساسی و قدم بعد در زمینه تولید سرانهاست. ما در زمینه كشتی سازی و تولید ماشین از این كشور هنوز بسیار عقبیم. ما باید بكوشیم تا در همه ی زمینهها از آنها پیش بیافتیم. برای كشوری به وسعت ما، بخشودنی نیست كه فاقد كشتیهای لازم برای نقل و انتقال كالاهای خود باشد.
در سال ۱۹۴۹ ما اندكی بیش از نود هزار دستگاه ماشین تولیدی داشتیم. در سال ۱۹۵۹ این رقم به چهارصدو نود هزار دستگاه افزایش یافته بود. در سال ۱۹۵٧ ژاپن به تنهایی صاحب ششصد هزار دستگاه بود. تعداد دستگاههای ماشین صنعتی ، شاخص مهمی برای تعیین سطح رشد صنعتی یك كشور است.
سطح مكانیزه شدن در كشور ما فعلاً بسیار نازل است و واقعیتهای شانگهای بیش از هر چیز گویای این حقیقت است، زیرا در آنجا تولید دستی، نیمه مكانیزه و مكانیزه هر یك یك سوم كل تولید را شامل میگردد.
در شوروی هنوز كارائی كار به سطح ایلات متحده نرسیده است. ما حتی از شورویها هم عقب تریم. گرچه جمعیت ما زیاد است. ولی هنوز راه درازی در پیش است تا اینكه كارائی كار در كشور ما با دیگر كشورها قابل قیاس باشد. بعد از ۱۹۶۰ ما باید حداقل برای سیزده سال فعالانه كار كنیم.
٢ ـ موقعیت اجتماعی و قابلیت فردی
در صفحه ۴۸۸گفته شده كه موقعیت اجتماعی فرد تنها از طریق كار و قابلیت فردی او یقین میگردد. این الزاماً درست نیست. در بسیاری از مواقع ، افراد بسیار تیز هوشی از میان گروههای فرودست بر میخیزید. گرچه آنها جوانند و مصائب فراوانی را متحمل شدهاند. دیگران آنها را به دیده تحقیر مینگرند. جامعه ی سوسیالیستی نیز از این قاعده كاملاً مستثنی نیست. در جامعه ی قدیم، ستم دیدگان از فرهنگ ضعیفی برخوردار بودند ولی همواره تیز هوش تر از فرادستان بودند، در مقابل، ستمگران فرهنگ بالاتری داشتند ولی معمولاً بیشتر كند ذهن بودند. امروزه هم خطر این مسئله وجود دارد. قشرهائی كه حقوق زیادی دریافت میكنند معمولاً دانش فرهنگی بیشتری دارند، ولی در مقام مقایسه با اقشار پایین، كمی كند ذهناند. باین خاطر است كه فرزندان كادرهای ما معمولاً هم طراز فرزندان غیر كادرها نیستند.
كارخانجات كوچك به ابداعات و اكتشافات فراوانی دست یافتهاند. كارخانجات بزرگ از امكانات برتر و تكنولوژی جدیدتر برخوردارند و دقیقاً به همین خاطر كاركنان اینگون مؤسسات حالتی متكبرانه یافتهاند و از وضع موجود راضی هستند و در پی پیشرفتهای جدید، كوشش و جدیتی مبذول نمیدارند. در اغلب موارد خلاقیت آنها با كاركنان كارخانجات كوچك قابل مقایسه نیست. اخیراً در یكی از كارخانههای ریسندگی چانگ چو[11] كارگران ابزاری خلق كردن كه كار ماشین آلات را تسریع میكرد. این خلق جدید موجب خواهد شد كه ریسندگی و رنگ آمیزی و چاپ و بافندگی در عین تعادل پیشرفت كند. این تكنیك جدید در شانگهای یا تین سین به وجود نیامد بلكه در محل كوچكی بنام چانگ چو تكامل یافت.
معرفت از راه پشت سرگذاردن سختیها بدست میآید. اگر چو یوآن در دفتر خود میماند، آثار او هیچگاه خلق نمیشد. او تنها زمانی توانست با حیات جامعه خود در آمیزد واثر هنری ارزندهای چون لیسائو[12] پدیدآورد كه پست خود را از دست داد و« برای انجام كار یدی به مشاغل پایینتر انتقال یافت. » كنفسیوس هم تنها زمانی به مطالعات خود همت گمارد كه در چند ایالت با دست رد مسئولان مواجه شد. او گروهی را كه برای فروش نیروی كار خود از مكانی به مكان دیگر مهاجرت میكردند بسیج كرد. ولی هیچ كس پذیرای آنان نشد. او در هر قدم با نافرجامی روبرو میشد، بالاخره به گردآوری آهنگهای فلكوریك رو كرد و مجموعهای را گردآورد كه امروزه كتاب غزلها[13] نام دارد، بعلاوه او مجموعه تاریخی بهار و پاییز را نیز تنظیم كرد.
از لحاظ تاریخی، بسیاری از چیزهای پیشرفته نه از كشورهای پیشرفته كه از كشورهای نسبتاً عقب افتاده بدست آمده . ماركسیسم از كشورهای سرمایهداری پیشرفته زمان خود ، یعنی فرانسه و انگلستان، برنخاست بلكه در آلمان، یعنی جایی كه سطح رشد سرمایهداری آن متوسط بود، پدید آمد. علتی برای این امر وجود دارد.
كشفیات علمی نیز الزاماً در كشورهایی بدست نمیآیند كه از لحاظ فرهنگی و آموزشی در سطح بالایی قرار دارند.
امروزه بسیارند استادان دانشگاهی كه كشفی نكردهاند. البته هدف ما نادیده انگاشتن تفاوتهای موجود بین یك مهندس و كارگر نیست. منظور ما این هم نیست كه به مهندس احتیاجی نداریم. ولی در تمام این نكات یك مسئله واقعی مهم وجود دارد. در تاریخ معمولاً آنها كه از لحاظ فرهنگی در سطح نازلتری قرار دارند، برآنها كه در سطح بالاتری قرار دارند، فائق آمدند در دوران جنگ داخلی، فرماندهان ما معمولاً از لحاظ فرهنگی از افسران كومینگ تانگ ، كه در دانشگاههای داخلی و خارجی دوره دیده بودند، عقب تر بودند، ولی با این حال ما آنها را شكست دادیم.
این یك ضعف انسان است كه دیگران را به دیده تحقیر و تخفیف مینگرد. آنها كه دست آورد كوچكی داشتهاند ، آنهایی را كه هنوز در آغاز راهاند تحقیر میكنند. قدرتهای بزرگ و كشورهای غنی به كشورهای ضعیف و كوچك نگاهی تحقیرآمیز دارند. كشورهای غربی در طول تاریخ روسیه را به دیده تحقیر نگریستهاند. چی هنوز هم در موقعیت مشابهی قرار دارد. علتی برای این امر وجود دارد. ما هنوز نیروی قابل توجهی نیستیم: كشوری به این عظمت با تولید فولاد به این قلت و بیسوادی به این وسعت! اندكی تحقیر مردم برای ما بد نیست چرا كه موجب خواهد شد كه ما بیشتر بكوشیم و سریعتر پیشرفت كنیم.
۳ ـ تكیه به تودهها
لنین چه خوب حق مطلب را بیان كرد وقتیكه گفت: « سوسیالیسم پوینده و پرشور و خلاق و حاصل خلاقیت خود تودهها است. » خط ما یك خط مشی تودهای از همین مقوله است. آیا این خط مشی با لنینیسم سازگار نیست؟ پس از ذكر عبارات فوق ، كتاب چنین ادامه میدهد: « تودههای عظیم مردم هر روز گسترده تر و بطور مستقیم در مدیریت امر تولید و كار دستگاههای دولتی و رهبری تمامی حوزههای حیات اجتماعی كشور مشاركت میكنند. » ( ص ۳۳٢ ) این بیان بسیار مناسبی از مسئله است. ولی تأكید این مطلب در گفتار و انجام آن در عمل دو مقوله جدا است. عملی كردن این خط مشی كار چندان آسانی نیست.
در ۱۹٢۸ كمیته مركزی حزب كمونیست شوروی قطعنامهای را به این مضمون تصویب كرد: « ما تنها زمانی خواهیم توانست از لحاظ اقتصادی و تكنیكی از كشورهای سرمایهداری پیشی گیریم كه حزب و كارگران و دهقانان تا سر حد امكان بسیج شده باشند. » این حرف بسیار خوبی است و این دقیقاً كاری است كه ما میكنیم. در آن زمان استالین تكیهگاهی جز تودهها نداشت و لذا بسیج همه جانبه حزب و تودهها را میطلبید. پس از مدتی كه دستآوردهایی حاصل آمده، آنها تدریجاً به تودهها كمتر تكیه كردند.
لنین گفته است: « سانترالیسم دمكراتیك واقعی مستلزم آن است كه راهها و روشهای گوناگونی كه در آن ابتكار و خلاقیت محلی فرصت تحقق بخشیدن به هدفهای عمومی را مییابد، به تحول سد نشده خود ادامه دهند. » بسیار خوب. تودهها خود میتوانند این راهها را به وجود آورند. تودهها شوراها را در شوروی پدید آوردند و میتوانند در كشور ما كمونهای خلق را جامه ی عمل بپوشانند.
۴ ـ شوروی و چین : نكاتی برای مقایسه جریان رشد دو كشور
در صفحه ۴٢٢ ، از لنین نقل شده كه : « اگر قدرت دولتی در دست طبقه كارگر باشد، آنگاه میتوان از طریق سرمایهداری دولتی به كمونیسم رسید. » این نكته جالبی است . لنین یك كارگر استوار بود. از آنجا كه او میدانست پرولتاریای روسیه، بعد از انقلاب كبیر، هنوز فاقد تجربه كافی در اداره اقتصاد است. لذا بر آن شد تا با استفاده از راه و روش سرمایهداری دولتی توان پرولتاریا را در این زمینه قوام و تكامل بخشد درآنزمان بورژوازی روسیه به قدرت پرولتاریای این كشور كم بها میداد. آنها شرایط لنین را رد كردند و به اقدامات خرابكارانه خود ادامه دادند و پرولتاریا را به مصادره اموال خود وادار ساختند. به این خاطر بود كه سرمایهداری دولت نتوانست تكامل یاد.
در دوران جنگ داخلی، مسائل روسیه واقعاً عظیم بود. كشاورزی نابود و مناسبات تجاری گسسته شده بود. حمل و نقل و ارتباطات به دشواری عملی میشد و مواد خام به سختی بدست میآمد. بسیاری از كارخانههای مصادره شده قادر به از سر گرفتن فعالیتهای خود نبودند. از آنجا كه بلشویكها راه حلی فوری برای این معضلات نداشتند، انتخابی جز تصرف مازاد محصول پیش روی آنان قرار نداشت. در عمل، از این راه حاصل كار دهقانان ، بدون هیچگونه بازپرداخت، تصرف میشد. فرجام این سیاست، چپاول اندوختههای دهقانان بود و لذا سیاست معقولی به نظر نمیرسید. تنها در زمان پایان جنگ داخلی بود كه این نظام ملغا شد و مالیات جنسی بجای آن نشست.
جنگ داخلی ما بمراتب طولانیتر از جنگ داخلی آنها بود. سیاست بیست و دوساله ی ما در پایگاهها این بود كه محصول عمومی را برداشت و محصول مازاد دهقانان را از آنها خریداری كنیم. ما در مقابل دهقانان سیاست دولتی داشتیم و در طول زمان جنگ به آنها عمیقاً تكیه كردیم.
برای بیست و دو سال، ما قدرت سیاسی خود را در مناطق پایگاهی تكامل بخشیدیم و در زمینه اداره اقتصاد این مناطق، تجربه اندوختیم. ما به كادرها آموختیم كه چگونه اقتصاد را اداره و با دهقانان وحدت ایجادكنند. به این خاطر بود كه پس از رهایی تمام كشورها ، ما امر بازسازی و ترمیم اقتصادی را به سرعت به انجام رساندیم. بلافاصله پس از این امر، ما خط مشی عمومی دوران گذار را طرح كردیم. این خط مشی عبارت بود از تمركز فعالیت در انجام انقلاب سوسیالیستی و آغاز ساختمان كشور در چهارچوب برنامه ی پنجساله اول. ما ، در عین عملی ساختن انقلاب سوسیالیستی، برای مقابله با سرمایهداران با دهقانان كار میكردیم. البته زمانی لنین گفته بود كه برای مبارزه با خود انگیختگی خرده بورژواها، حتی حاضر است در زمینه تبدیل سرمایهداری به سرمایهداری دولتی با سرمایهداران وارد مذاكره شود. اقتضای شرایط تاریخی مختلف سیاستهایی مختلف است.
در دوران برنامه ی اقتصادی جدید ( نپ ) ، شوروی سیاست محتاطانهای در قبال دهقانان مرفه پیش گرفت، زیرا به گندم آنان محتاج بود. ما نیز در دوره اول پس از پیروزی ، سیاست مشابهی را در قبال بورژوازی ملی به اجرا گذاردیم. تنها زمانی آنها علیه دهقانان مرفه اقدام كردن و شعار از میان برداشتن دهقانان مرفه و اشتراكی كردن همه جانبه كشاورزی را در دستور روز قرار دادند كه مزارع اشتراكی و مزارع دولتی محصولی بیش از چهارصد میلیون پود[14] بدست میداد. وضع ما چطور بود؟ ما كارها را طوری دیگر انجام دادیم و در همان اصلاحات ارضی، اقتصاد دهقان مرفه را نابود كردیم.
در جنبش تعاونی شوروی، كشاورزی درآغاز بهای گزافی پرداخت. به همین خاطر بود كه بسیاری از كشورهای اروپای شرقی، نگران مسئله تعاونی كردن بودند و از سازماندهی وسیع این جنبش هراس داشتند. حتی پس از شروع به كار، آهنگ حركت آنها بسیار كند بود. با ایجاد تعاونیها حجم تولید ما نه تنها كم نشد، بلكه بر عكس شدیداً افزایش یافت. در آغاز ، افراد مردد بسیار بودند، ولی هر روز بر تعداد حامیان جدید افزوده میشد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. LAISEZ FAIRE
اجاره ی تفاضلی در اصل بسود مازادی گفته ميشود كه افزون بر سود متوسط بدست صاحب مزرعه ميرسد و تفاضل بدست آمده نتيجه مرغوبيت و مساعد بودن شرايط كشت می باشد . م differential rent
[3]. Liaoning
[4] . Chin
[5] . CH ‘ Inghai Ninghsia
[6] . Kuangtung
[7] . Chilo
[8] . Fo Shan
[9] . Kozlov
[10] در چاپ ۱۹۶٧ نام استالين حذف شده بود
[11] . Chang Chou
[12] . Li Sao
[13] . Book of Odes
[14] . Pood
از انقلاب دمكراتیك به انقلاب سوسیالیستی : چند مساله
در ظرف دو سال اخیر، ما مشغول انجام یك آزمایش بزرگ بودهایم.
در مراحل اولیه پیروزی، ما تجربه چندانی در اداره ی اقتصاد تمام كشور نداشتیم. در نتیجه ما در برنامه پنج ساله ی اول راهی جز تقلید الگوی شوروی نداشتیم، گرچه از این كار كاملاً راضی هم نبودیم. در سال ۱۹۵۵ ، زمانیكه ما اساساً سه تغییر را به مرحله عمل درآوردیم ( یعنی در پایان سال و آغاز سال بعد ) ، سی تن از كادرها برای مشورت گرد هم آمدند. در نتیجه ی این مباحثات، ما « ده رابطه عمده » و بیشتر ، سریعتر ، بهتر و صرفه جویانهتر[1][1] » را تنظیم كردیم. در آنزمان ما سخنرانی انتخاباتی ۱۹۴۹ استالین را مطالعه كردیم كه در آن گفته شده بود روسیه تزاری سالیانه چهار میلیون تن فولاد تولید میكند. این رقم در سال ۱۹۴۰ به هجده میلیون افزایش یافته بود. اگر سال ۱۹٢۱ را پایه قرار دهیم، در ظرف بیست سال تنها یك افزایش چهارده میلیون تنی بدست آمده است، و تازه آنها در تمام این مدت فكر میكردند سوسیالیستی هستند. آیا ما نمیتوانیم نتایج بهتر و سریعتری بدست آوریم. پس از آنزمان ، ما مسئله « دو شیوه » را طرح كردیم و در عین حال یك برنامه ی چهل مادهای برای رشد كشاورزی تدوین نمودیم. در آنزمان اقدامات دیگر پیشنهاد نشد.
پس از جهش بزرگ به پیش۱۹۵۶، مخالفتهایی با پیشرفتهای حادثهجویانه پدیدار شد. دست راستیها بورژوازی را وحشیانه مورد حمله قرار دادند و قصد نفی دست آوردهای ساختمان سوسیالیسم را داشتند. چوئن لای در گزارش ژوئن ۱۹۵٧ خود به كنگره ملی خلق چین، دست راستیها را مورد حمله قرار داد. در سپتامبر همان سال پلنوم سوم كمیته مركزی شعارهایی از قبیل « بیشتر ، سریعتر، بهتر و صرفهجویانهتر، » برنامه ی عمومی چهل مادهای، و جهش بزرگ به پیش را بار دیگر احیاء كرد. در نوامبر همان سال در مسكو، ما اصلاحاتی در سرمقاله پیپلزدیلی[2][2] درباره « بیشتر، سریعتر، بهتر، صرفهجویانهتر» انجام دادیم. در زمستان آن سال ما یك جنبش تودهای وسیع برای ایجاد منابع ذخیره آب عظیم به راه انداختیم.
در سال ۱۹۵۸، اول در نانینگ[3][3] و سپس در چنگتو[4][4] ، جلساتی تشكیل شد. ما مسئله را شكافتیم و آنها را كه جرات پیشرفت نداشتند شدیداً مورد انتقاد قرار دادیم. ما تصمیم گرفتیم كه از آن پس اجازه مخالفت با پیشرفتهای متهورانه را به كسی ندهیم. ما یك خط مشی عمومی برای ساختمان سوسیالیسم پیشنهاد كردیم . اگر جلسات نانینگ تشكیل نمیشد، ما نیز نمیتوانستیم به یك خط مشی عمومی دست یابیم. در ماه مه، نمایندهای از سوی كمیته مركزی گزارشی تقدیم نشست دوم كنگره هشتم خلق چین نمود. این مجمع رسماً این خط مشی را تصویب كرد. ولی این خط مشی هنوز تحكیم نشده بود و لذا ما با اقدامات عینی قضیه را پیگیری كردیم. این اقدامات عمدتاً در زمینه تقسیم قدرت بین مركز و مناطق محلی بود. در منطقه پایتایهو[5][5] ، ما پیشنهاد دو برابر كردن تولید فولاد را طرح كردیم و جنبش تودهای عظیمی در این راه به راه انداختیم و این همان چیزی است كه روزنامههای غربی فولاد خانگی نامیدهاند. در همان سال ، كمونهای خلق را نیز به راه انداختیم و این اقدام دقیقاً پس از به توپ بستن جزیره كوموی آغاز شد. این اقدامات بعضی را نگران و برخی را ناراحت كرد. اشتباهاتی نیز در كار ما صورت گرفت. با عدم پرداخت پول برای غذا، ما عملاً خود را به كام یك بحران غلات و مواد غذایی غیر اساسی فرو بردیم. در آنزمان باد كمونیسم افراطی وزیدن گرفته بود. ما قادر به تأمین درصد معینی از مایحتاج روزمره خود نبودیم. تولید فولاد منطقه پایتایهو برای سال ۱۹۵۹ در آغاز ۳۰میلیون تن تعیین شده بود. جلسه ووچانگ این رقم را به ٢۰ میلیون و جلسه ی شانگهای آنرا به۵.۱۶ میلیون تن كاهش داد. در ژوئن ۱۹۵۹ این رقم بار دیگر پایین آورده شد و به سیزده میلیون رسید. مخالفان ما از تمام این مسائل استفاده كردند. ولی هنگامیكه كمیته مركزی مشغول مبارزه با « چپ » بود، ندائی از سوی آنان برنخاست ؛ در دو كنفرانس چنگچو و كنفرانس ووچانگ كنفرانس پكن و بالاخره كنفرانس شانگهای هم همینطور، آنها منتظر ماندند تا بالاخره مخالفتها « چپ » را از میان برد و هدفها مورد تائید قرار گرفت. مبارزه گستردهتر با « چپ » مبارزه با راست را هم ضروری ساخت. در كنفرانس لوشان، وقتیكه ما محتاج مبارزه علیه خط راست بودیم، آنها به مخالفت با « چپ » برخاستند.
تمام این مسائل نشان میدهد كه اوضاع در این بخش از جهان چندان صلح آمیز نبود و خط مشی عمومی تحكیم نشد. حال كه در دوره دشواری از فراز و نشیبها و كنفرانس لوشان را پشت سر گذاردهایم، خط مشی عمومی كم و بیش تحكیم شده. ولی به قول معروف « تا سه نشه ، بازی نشه[6][6] » . و شاید باید خود را برای دوران سوم فراز و نشیبها آماده كنیم. اگر چنین شود، آنگاه میتوان انتظار داشت كه خط مشی حتی بیشتر تحكیم گردد. بنا بر گزارشهای كمیته محلی چهكیانگ، مواردی از « مساوات گرائی » و « انتقال املاك » در برخی از كمونها مشاهده شده. چه بسا كه باد كمونیسم افراطی بار دیگر وزیدن گیرد.
حوادث لهستان و مجارستان در سال ۱۹۵۶ ، یعنی در زمان فراز و نشیبها و جنبش علیه « پیشرفتهای متهورانه » رخ داد. این حوادث جهان را علیه شوروی برانگیخت. در دوران فراز و نشیبهای ۱۹۵۹ ، جهان علیه ما برخاست.
دوجنبش نوسازی و مبارزه با راست ، كه اولی در سال ۱۹۵٧ و دومی در كنفرانس لوشان آغاز شد، اثرات و بقایای ایدئولوژی بورژوازی را مورد انتقادهای نسبتاً عمیقی قرار داد و تودهها را قادر ساخت كه از این خطر وارهند. در آنزمان ما بسیاری از خرافات ، از قماش اساسنامه مركز آهن و فولاد ما آنشان ، را نیز درهم شكستیم.(۵ )
در گذشته ما نمیدانستیم چگونه یك انقلاب سوسیالیستی را بهراه بیاندازیم. ما فكر میكردیم كه پس از تعاونیها و مدیریت مشترك بخش عمومی و خصوصی ، مسئله حل خواهد شد.حملات وحشیانه بورژوازی ما را بر آن داشت تا انقلاب سوسیالیستی را به عنوان یك خط سیاسی و ایدئولوژیك طرح كنیم. در واقع كنفرانس لوشان این كار را انجام داد و انقلابی كه صورت گرفت انقلاب بسیار عمیقی بود. خیلی بد میشد اگر در لوشان ما خط مشی فرصت طلبانه راست را شكست نمیدادیم.
۶ـ تضادهای موجود میان كشورهای امپریالیستی و مطالب دیگر
مبارزه میان امپریالیستهای گوناگون را باید به عنوان یك پدیده مهم نگریست. لنین و استالین هم مسئله را همینطور میدیدند و از آن به عنوان نیروی ذخیره غیر مستقیم انقلاب یاد میكردند. ما درجریان ایجاد پایگاههای انقلابی درچین از این موقعیت ممتاز برخوردار بودیم. در گذشته ما شاهد تضادهایی میان بخشهای گوناگون طبقات كمپرادور و فئودال بودهایم. در پس این تضادهای داخلی در واقع تضادهای میان امپریالیستها نهفته بود.دقیقا به این خاطر بود كه تا زمانیكه ما از این تضادها به درستی بهره میگرفتیم، همیشه بخشی از نیروهای دشمن ، و نه تمامی آن ، با ما وارد كارزار میشد. بعلاوه ، ما همیشه فرصت استراحت و تجدید سازمان داشتیم.
یكی از علل مهم تحكیم یافتن انقلاب اكتبر ، وجود تضادهایی میان امپریالیستها بود. چهارده كشور درآنزمان نیروهای متجاوز خود را عازم روسیه كردند ، ولی هیچ كدام نیروی چندانی نفرستاد. هدفهای آنها هماهنگ نبود و همواره دستاندركار توطئه علیه یكدیگر بودند. در جنگ كره هدفهای آمریكا با هدفهای متحدینش هماهنگ نبود و جنگ در وسیعترین سطح ممكن صورت نگرفت. نه تنها آمریكا راه خود را دقیقاً نمیدانست ، بلكه انگلستان و فرانسه هم چندان مشتاق نبودند.
این روزها بورژوازی در سطح بینالمللی سخت نگران است و از هر بادی كه بوستان را تكان دهد میهراسد ، آنها در حال آماده باشاند ولی میانشان اختلاف فراوانی وجود دارد.
بین بحرانهای اقتصادی سرمایه داری بعد از جنگ دوم و بحرانهای اقتصادی زمان ماركس تفاوتهایی وجود دارد. معمولاً در دوران قبل از جنگ ، بحران هر هفت یا هشت یا حداكثر ده سال یكبار رخ میداد، ولی در چهارده سالی كه از زمان پایان جنگ میگذرد،سه بحران به وجود آمده است.
امروزه صحنه بینالمللی بمراتب متشنجتر از زمان پایان جنگ جهانی اول است، یعنی زمانیكه سرمایهداری در دورهای از ثبات نسبی قرارداشت و همه جا، بجز روسیه، انقلابها با شكست مواجه شده بود. فرانسه و انگلستان سرشار از روحیه بودند و بورژازی كشورهای مختلف از شوروی هراس چندانی نداشت. نظام استعمار امپریالیستی دست نخورده باقی مانده بود و تنها تغییر این بود كه امپراطوری آلمان از مستعمراتش خلع ید شده بود. پس از جنگ جهانی دوم، سه امپریالیست مغلوب درهم شكسته شدند. انگلستان و فرانسه تضعیف شده و در حال نزول بودند. انقلاب سوسیالیستی در بیش از ده كشور پیروز شده بود. نظام استعماری در حال فرو ریختن بود. نظام سرمایهداری دیگر هیچگاه نمیتوانست، مانند دوران بعد از جنگ اول، از یك دوره ثبات نسبی بهرهمند گردد.
٧ ـ چرا انقلاب صنعتی چین می تواند بسیار سریع باشد؟
در میان عقاید عمومی بورژوازی غربی، هستند كسانیكه اذعان دارند «چین در زمره كشورهایی است كه از سریعترین آهنگ رشد صنعتی برخوردار است.» (یكی از گزارشهای آمریكایی در مورد سیاستهای دیپلماتیك آمریكا این نكته را خاطر نشان ساخته است.)
كشورهای متعددی، انقلاب صنعتی را به انجام رساندهاند. انقلاب چین نویدآن میدهد كه از تمام انقلابهای صنعتی پیشین سریعتر باشد.
مسئله اینست كه چرا؟ یكی از علل این امر آنست كه انقلاب سوسیالیستی ما نسبتاً عمیق بود. ما انقلاب علیه بورژوازی را عمیقاً به مرحله عمل درآوردیم و نهایت كوشش خود را صرف نابودی كامل نفوذ بورژوازی نمودیم. ما خرافات را از میان برداشتیم و فعالانه كوشیدیم تا تودهها بتوانند در هر گوشه و كناری ، رهایی خود را بدست آورند.
۸ـ تغییر صنعت و تجارت سرمایه داری
برای حل مسئله جمعیت اضافی، مسئله جمعیت روستایی یك مسئله عمده است كه حل آن مستلزم رشد سریع تولید است. در چین، بیش از پانصد میلیون نفر مشغول كار كشاورزی هستند. آنها برغم آنكه هر ساله زحمت فراوان میكشند، معمولا یك شكم سیر نمیخورند و این بسیار غیر منطقی است. در آمریكا، تنها سیزده درصد جمعیت در كار كشاورزی است و هر كس بطور متوسط ٢۰۰۰ كاتی گندم تولید میكند. ما فعلا در این سطح نیستیم. پس چگونه میتوان جمعیت روستایی را كاهش داد؟ اگر خواهان هجوم روستائیان به شهرها نیستیم، پس باید صنایع بسیاری در روستاها بسازیم تا دهقانان بتوانند در همان منطقه خود به كارگر بدل شوند. این مسئله ما را با یك بحث اساسی درباره سیاست مواجه میكند:آیا میخواهیم از سقوط زندگی در روستاها بسطحی نازلتر از شهرها جلوگیری كنیم، یا اینكه هر دو را كم و بیش در یك سطح نگاه داریم و یا بالاخره اینكه سطح زندگی روستا را اندكی بالاتر از شهر قرار دهیم؟ هر كمون باید مركز اقتصادی و مدارس سطح بالا برای تربیت روشنفكران خود داشته باشد. در واقع هیچ راه حل دیگری برای مساله جمعیت اضافی روستاها وجود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر